#حر_ریاحی علیهالسلام
#مثنوی
دید خود را در کنار نور و نار
با خدا و با هوا، در گیر و دار
در حدیث نفْس بود و گفتوگوی
نور و ظلمت میکشانْدش از دو سوی
دید، بیپرواست نفْس و سرکش است
در کمین خرمن او، آتش است
گفت: از چه زار و دَروا(۱) ماندهای؟
کاروان، راهیّ و بر جا ماندهای
گر چه خاری، رو به سوی باغ کن
لاله باش و جستوجوی داغ کن..
نیست این در، بسته، راهت میدهند
دو جهان، با یک نگاهت میدهند
گوهر خود را بجو تا دُر شوی
خالی از خود شو که از او پُر شوی
::
در دلش، غوغایی از خوف و رجا
خوف، رفت و بر رجا بخشید، جا
غرقه خود را دید و از بهر حیات
دست و پا زد سوی کشتی نجات
حر، سراپا لمعهای از نور شد
همچو موسی، رهسپار طور شد
آب بر رخ داشت، آتش در ضمیر
روح او در اوج بود و سر به زیر
گفت: ای روح شتاب و صبر من!
وی به دستت، اختیار جبر من!
ای غبارت، آبروی سلسبیل!
خاک پایت، توتیای جبرئیل!
من غبار روی دامان تواَم
خود میَفشانم که مهمان تواَم..
رَستهام از چاه و رو کرده به راه
عذرخواهم، عذرخواهم، عذرخواه
کولهباری از گناه آوردهام
وز بساط شرم، آه آوردهام
همچو موجی گر به ساحل راندیام
شکر! ای دریا! سوی خود خواندیام..
اسم، دارم حر، مُسمّایم ببخش
لفظ من بِستان و معنایم ببخش
بر رخ بلبل، ره گلشن مبند
من اگر بستم، تو راه من مبند
آب میخواهم که من در آتشم
سر به زیرم کرده نفْس سرکشم..
پایههای عرش اگر لرزاندهام
آیۀ «لاتَقنَطوا» را خواندهام..
::
دید حر، از پای تا سر، حر شدهست
سنگ، جُسته گوهر خود، دُر شدهست
حرّ ویران رفته، آباد آمدهست
نُوسواد عشق، اُستاد آمدهست..
گفت: سر بالا کن، ای مهمان ما!
وِی به چشمت، سُرمۀ عرفان ما!
ما پِی امداد تو برخاستیم
گر تو پیوستی به ما، ما خواستیم
عذر، کمتر جو که در این بارگاه
عفو میگردد به دنبال گناه
آب، از سرچشمۀ دل، گِل نبود
جُرم تو از نفْس بود، از دل نبود
خوب دادی امتحان، رد نیستی
تو، بدی کردی، ولی بد نیستی..
قطره بودی، وصل بر دریا شدی
تو دگر «تو» نیستی؛ تو «ما» شدی
«هر کسی کاو دور مانْد از اصل خویش
بازجوید، روزگار وصل خویش»..
::
گفت: ای دُرِّ کرم! دریای جود!
در برِ جود تو، جود آرد سجود..
مَحرَمم کن! در حرم، راهم بده
روشنی از پرتوِ آهم بده
حلقه از این ننگ، در گوشم مخواه
سر، گران باریست، بر دوشم مخواه
گر نریزی آب رحمت بر سرم
آتش خجلت کند خاکسترم
بار این عصیان ز بس سنگین بُوَد
زندگی زین پس، مرا ننگین بُوَد..
رخصتم دِه، جُرم خود جبران کنم
پای تا سر جان شوم، قربان کنم..
::
رود گشت و سوی دریا رفت، حر
چون مصلِّی بر مصلّا رفت، حر
هم زمین دادَش بشارت، هم زمان
رو به قلب خصم، چون تیر از کمان
چون ندای «اِرجِعی» بِشْنیده بود
پاک، «نفْس مطمئن» گردیده بود
::
گفت: مس رفته، طلا برگشتهام
نی طلا، بل کیمیا برگشتهام..
ای به پیشانی کوفی، داغ ننگ!
پُشت بر آیینه و در مُشت، سنگ!
مردمِ گم کرده راهِ مَردمی!
گم شده در وادی سردرگمی!
ای گریزان، آبِ رو از جویتان!
وی سیه، چون نامههاتان، رویتان!..
ای ز اسلام شما، کافر، خجل!
داغ، پیشانی ولی بیداغ، دل..
از میان خیمههای بوتراب
یک صدا میآید آن هم: آبآب
دست و خاک و تیغتان باید به سر
آب، مَهر مادر و تشنه، پسر؟
ای شما بهر علی در چشم، خار!
از وفا بیبهره، همچون روزگار..
ای همه حقّ نمک نشناخته!
دین عَلَم کرده، به قرآن تاخته!..
ای فریب از پای تا سر، چون سراب!
از چه بر آبآفرین بستید آب؟
باغبان و باغ در بیآبیاند
وز عطش، خورشیدها، مهتابیاند
آن که زو دارد حیات، آب حیات
داغ لبهایش به دل دارد، فرات
بندبندش، پُرنوا همچون نی است
صد پرستوی مهاجر با وی است
گر نه قرآن است، با قرآن که هست
گر نه دلبند علی، مهمان که هست
دید مست جام غفلت، سربهسر
غافلانند و سراپا کور و کر
راهیِ بیراهه، دید آن گمرهان
تاخت چون شیر ژیان بر روبهان
لاجَرَم، جام شهادت، نوش کرد
جسم خود از زخمها، گلپوش کرد
دید چون تاجی به سر، پای امام
یافت شعر عمرِ او، حُسن ختام
تا سر بشْکستهاش در بر گرفت
حر، سرافرازی خود از سر گرفت
📝 #استاد_علی_انسانی
#عبدلله بن حسن(ع)
#محرم ۱۴۰۱
لاله ی باغ کرامت ، یادگار مجتبی
کودک اما غیرت الله از تبار مرتضی
نام او عبدلله است و وارث شیر جَمَل
نوجوان اما دلاور ، مرد میدان عمل
گفته دیگر طاقت ماندن ندارم اِی عمو
ناله های غربتت بُرده قرارم اِی عمو
آمدم در کربلا تا جان کنم قربان تو
گر چه طفلم اِی عمو هستم بلا گردان تو
نغمه ی هَل مِن مُعینَت تا شنیدم اِی عمو
از حرم تا قتلگه با سر دویدم اِی عمو
چون رسیده جان من از غُصه بر لب یا حسین
پس کشیدم دست خود از دست زینب یا حسین
از غریبیِ تو دارم سینه ای پر سوز و آه
تا شوم یارت ، شتابان آمدم در قتلگاه
تا که بالا برده قاتل تیغ خود از روی کین
کرده دست خود سپر بر آن امام نازنین
دست عبدلله جدا گشت و شد آویزان به پوست
دست خود را هدیه داده در مسیر عشق دوست
این دَم آخر حسین او را در آغوشش گرفت
مثل بابایش حسن سر را به زانویش گرفت
چون که غمخوار عمو بود آخرش پرواز کرد
با شهادت قتلگه را مَنظَری غمساز کرد
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
@mortaza110shahmandi. ایتا
@mortaza_shahmandi تلگرام
کانال سوم واتساپ شعر و سبک
ذاکر و شاعر اهلبیت (ع)
کربلایی مرتضی شاهمندی
https://chat.whatsapp.com/FF4n9sn8RxYH0HElc3KULR
#نوحه واحد یا سنگین عبدالله بن حسن(ع)
عبدالله ، یتیم مجتبایم
در راهت ، هر لحظه جانفدایم
فداییِ توام ، عموی مهربان
با رفتن همه ، شد باغ تو خزان
آه ، ای سرورم ، بنگر به این ، چشم ترم
وای ، ای عموجان،ای عموجان ، ای حسین جان (۲)
خون من ، گشته آب وضویم
پیش تو ، جان من شد آبرویم
دیگر مرا عمو ، از خود مکن جدا
در راه تو حسین ، کِی میشوم فدا
آه ، مدیونتم ، عمو حسین ، قربونتم
وای ، ای عموجان ، ای عموجان ، ای حسین جان
از غمِ ، تو با این دل سوزان
جدا شد ، دستم از پیکر عمو جان
در کربلای عشق ، گشتم فدا عمو
گردیده ام دگر ، غرق بلا عمو
آه ، مثل اصغر ، پیکر من ، شده پرپر
وای ، ای عموجان ، ای عموجان ، ای حسین جان
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
@mortaza110shahmandi. ایتا
@mortaza_shahmandi تلگرام
کانال سوم واتساپ شعر و سبک
ذاکر و شاعر اهلبیت (ع)
کربلایی مرتضی شاهمندی
https://chat.whatsapp.com/FF4n9sn8RxYH0HElc3KULR
#عبدالله بن حسن
#نوحه زمینه ، سنگین ، واحد ، شور
(به همه سبکها خوانده میشود)
#محرم۱۴۰۲
عمه جانم یا زینب رسیده وقت امتحان
دل عمو حسینم از غریبی شد نگران
ببین عمویم حسین تنها مانده بین میدان
بذار عمه برم من ، عمو شده دل پریشان
آمده جانم بر لب کن رهایم یا زینب
ای عمو جان یا حسین (۴)
من به پایت عمو جان هست خود را می گذارم
برای یاری تو ، دست خود را می گذارم
تا شنیدم صدای هَل مِن مُعینَت یا حسین
لا اُفارق گفتم تا. تنها نمونی نور عین
شدی غریب و مضطر بی کس و یار و یاور
ای عمو جان یا حسین
شُکرُ لِلّه حاجتم در کربلا روا شده
با یه تیرِ حرمله دردم اینجا دوا شده
مثل قاسم اینجا من به آرزوهام رسیدم
توی آغوش عمو ، سوی بابا پر کشیدم
داده ام جان برایت سر و دستم فدایت
ای عمو جان یا حسین
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
@mortaza110shahmandi. ایتا
@mortaza_shahmandi تلگرام
کانال سوم واتساپ شعر و سبک
ذاکر و شاعر اهلبیت (ع)
کربلایی مرتضی شاهمندی
https://chat.whatsapp.com/FF4n9sn8RxYH0HElc3KULR
#عبدالله_بن_حسن
#قاسم_بن_الحسن
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند
گلهای مدینه داغدارش بودند
آنروز که جای مجتبی خالی بود
در کربوبلا دو یادگارش بودند
#سیدرضا_مؤید
#قاسم بن الحسن (ع)
#محرم۱۴۰۱
وارث جنگ جمل آئینه دار مجتبی
صاحب فضل و کرامات و وقار مجتبی
آمده در کربلا تا جان دهد در راه دوست
چونکه جان دادن برایش خوشگوار و آرزوست
با عمویش گفته بر من اِذن مِیدان می دهی
با نگاهی افتخار دادن جان می دهی
جان ناقابل چه باشد تا که قربانت کنم
هستی خود را فدای روی تابانت کنم
اِی عمو جان غُربَتَت از کف رُبوده طاقتم
این غمِ تنهائیت کرده کفن بر قامتم
دیده ای که قاسمت بوی پدر دارد عمو
در رکاب تو دلم شوق سفر دارد عمو
تا که اِذن جنگ را آخر ز مولایش گرفت
سُمِ مَرکَب ها گلاب از استخوانهایش گرفت
یادگار مجتبی هم اِرباً اِربا گشته است
چون علی اکبر تن او پخش صحرا گشته است
از امام مجتبی هر کس که در دل کینه داشت
جای نعلِ مَرکَبَش را روی جسم او گذاشت
یادگار مجتبی هم سوی حق پرواز کرد
دفتری از عشق را بر روی عالَم باز کرد
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
@mortaza110shahmandi. ایتا
@mortaza_shahmandi تلگرام
کانال سوم واتساپ شعر و سبک
ذاکر و شاعر اهلبیت (ع)
کربلایی مرتضی شاهمندی
https://chat.whatsapp.com/FF4n9sn8RxYH0HElc3KULR
#نوحه واحد یاسنگین قاسم بن الحسن (ع)
می بری ، دل های اهل خیمه
عزیزم ، بالا بلند نجمه
یتیم مجتبی ، روی تو مثل ماه
با دیدنت کنم ، هر دم ناله و آه
آه ، شیر سپاه ، پسر حسن ، آن قرص ماه
وای ای عموجان ، ای عموجان ، یا ثارلله (۲)
از داغت ، سخته که تاب بیارم
کاش برات ، می شد که آب بیارم
زد حرمله عمو ، تیری به حنجرت
شبیه اصغرم ، بریده شد سرت
آه ، تن پرخون ، توی صحرا ، دل پریشون
وای ، ای عموجان ، ای عموجان ، یاثارالله
بوی یاس ، پیچید تو قتلگاهت
تو خیمه ، عمه چشم انتظارت
نازِ برادرم ، تو مثل اکبرم
پهلویتان کبود ، شده چو مادرم
آه ، نور دیده ، با سُمِ اسب ، چی کشیده
وای ، ای عموجان ، ای عموجان ، یا ثارالله
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
@mortaza110shahmandi. ایتا
@mortaza_shahmandi تلگرام
کانال سوم واتساپ شعر و سبک
ذاکر و شاعر اهلبیت (ع)
کربلایی مرتضی شاهمندی
https://chat.whatsapp.com/FF4n9sn8RxYH0HElc3KULR