﷽
❣ #سلام_امام_زمانم❣
مهدی جان
گاهى گریهام میگیرد
از اینکه مردم شهر چقدر راحت بدون تو
میخندند🤦🏻♂
سلام دلیل خنده ها و گریه های من
💚اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّكَ اَلفَرَجْ💚
🥀 @morvaridkhaky
🔴برخورد حاج حسین خرازی با بسیجی که او را راه نداد
#سلام_صبحتون_شهدایی
🥀 @morvaridkhaky
#باشهدا
گفت:
- خیلے دلم مےخواد بیام جبهہ!اما
تڪپسرم؛ پدر و مادرم راضے نمیشن!
گفتم:
+ خدا ڪریمہ!
مدتے بعد در جبهہ دیدمش!
گفتم: چہ طور آمدی؟
گفت:بہ بهانہ مشهد از خانہ زدم بیرون!
گفتم: اگہ شهید شدی چے؟
گفت: دعا ڪن این بار سالم برگردم
انشاالله شهادت براے دفعہ بعد! :)
دفعہ بعد ڪه آمد بہ مهمانے خدا رفت
💐یادشهدا با صلوات 💐
🥀 @morvaridkhaky
#حرف_حساب
✳ جدایی دین از سیاست نیرنگ سیاستبازان است
🔻 #سیدجمال مردی بود طرفدار یک نهضت فرهنگی در جهان اسلام و طرفدار علم، بالخصوص مردی بود که همبستگی #دین و #سیاست را تبلیغ میکرد و این را در حدودی که برای یک فرد مقدور بود به جامعهی اسلامی تفهیم کرد که مسئلهی جدایی دین از سیاست نیرنگی است که سیاستبازان عالم ساختهاند. در دین، بالخصوص دین اسلام، سیاست یکی از عزیزترین اجزا است و جدا كردن سیاست از اسلام به معنی جدا كردن یكی از عزیزترین اعضای اسلام از پیكر اسلام است.
👤 #شهید_مطهری
📚 برگرفته از کتاب «آینده انقلاب اسلامی ایران»
🥀 @morvaridkhaky
🔴تازه درجه سرلشکری را گرفته بود و چون رسانهای نشده بود جز نزدیکان کسی نمیدانست، در فرودگاه مهرآباد دیدمش، کاملا تنها، در گیت بازرسی جیبهایش را خالی کرد و از دستگاه رد شد، من را دید و به سمتم آمد، بغلم کرد، درجه را تبریک گفتم، لبخند زد... فقط همین
✍️ محمّد مَهدی همّت
مرواریدهای خاکی
🥀 @morvaridkhaky
مروارید های خاکی
#تلنگر🌸 بدتـرين چـيز اینه که ..🌱 جواب مادر و پدر رو با "هان" و "چیه ؟"😠 بدی💔 ولی زنـگ یه غریبه یا
تا زنده هستن ، تا سالم و سرپا هستن باهاشون #مهربون باش 😊❤️
💔اینکه وایسی دم مرگشون زانوی غم بغل بگیری و جانم و چشم بگی چ فایده ای داره!؟ 😒
✨اگه یاد گرفتی الان بهشون احترام بذاری و شرمنده کم کاری خودت با توجه به تمام کارهات نسبت به اونها باشی ، اگه مخلصانه بهشون توجه کردی
✨ مطمئن باش دنیا و آخرتت زیر و رو میشه🌱
و اون #آرامشی ک دنبالشی نصیبت میشه 😉
🥀 @morvaridkhaky
مروارید های خاکی
#قسمت_چهل_ودوم: خدانگهدار مادر نیمه های مرداد نزدیک بود و هر چی جلوتر می رفتیم استیصال جمع بیشتر م
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
📚#رمان
#نسل_سوخته🔥
#قسمت_چهل_وچهارم: بیدار باش
وقت هامون رو با هم هماهنگ کرده بودیم صبح ها که من مدرسه بودم اگر خاله
شیفت بود خانم همسایه مون مراقب مادربزرگ می شد
خدا خیرش بده، واقعا خانم دلسوز و مهربانی بود حتی گاهی بعد از ظهرها بهمون
سر می زد. یکی دو ساعت می موند، تا من به درسم برسم یا کمی استراحت
کنم
اما بیشتر مواقع من بودم و بی بی. دست هاش حس نداشت و روز به روز ضعفش
بیشتر می شد. یه مدت که گذشت، جز سوپ هم نمی تونست چیز دیگه ای بخوره
...
میز چوبی کوچیک قدیمی رو گذاشتم کنار تختش می نشستم روی زمین، پشت میز
نصف حواسم به درس بود، نصفش به مادربزرگ تا تکان می خورد زیر چشمی
نگاه می کردم چیزی لازم داره یا نه
شب ها هم حال و روزم همین بود، اونقدر خوابم سبک شده بود که با تغییر حالت
نفس کشیدنش توی خواب از جا بلند می شدم و چکش می کردم ...
نمی دونم چند بار از خواب می پریدم، بعد از ماه اول شمارشش از دستم در رفتهبود، ده بار، بیست بار ...
فقط زمانی خوابم عمیق می شد که صدای دونه های درشت تسبیح بی بی می اومد
مطمئن بودم توی اون حالت، حالش خوبه و درد نداره
خوابم عمیق تر می شد اما در حدی که با قطع شدن صدای دونه ها سیخ از جا
می پریدم و می نشستم، همه می خندیدن مخصوصا آقا جلال ...
- خوبه، دیگه کم کم داری واسه سربازی آماده میشی. اون طوری که تو از خواب
می پری سربازها توی سربازخونه با صدای بیدار باش از جا نمی پرند
و بی بی هر بار بعد از این شوخی ها مظلومانه بهم نگاه می کرد، سعی می کرد
آروم تر از قبل باشه که من اذیت نشم من گوش هام رو بیشتر تیز می کردم که
مراقبش باشم ...
بعد از یک ماه و نیم حضورم در مشهد کارم به جایی رسیده بود که از شدت خستگی ایستاده هم خوابم می برد ...
#ادامه_دارد...
🥀 @morvaridkhaky
#قسمت_چهل_وپنجم: سلام بر رمضان
چند سال منتظر رمضان بودم اولین رمضانی که مکلف بشم و دیگه به اجازه کسی
برای روزه گرفتن نیاز نداشته باشم ...
اولین رمضانی که همه حواسشون به بچه هاشون هست من خودم گوش به زنگ اذان
و سحر بودم. خدا رو شکر، بیدار شدن برای نماز شب جزئی از زندگیم شده بود ...
فقط باید کمی زودتر از جا بلند می شدم.
گاهی خاله برام سحری و افطار می آورد گاهی دایی محسن گاهی هم خانم همسایه
و گاهی هر کدوم به هوای اون یکی دیگه و کلا از من یادشون می رفت و من
خدا رو شکر می کردم بابت تمام رمضان هایی که تمرین نخوردن کرده بودم ...
هر چند شرایط شون رو درک می کردم که هر کدوم درگیری ها و مسائل زندگی
خودشون رو دارن و دلم نمی خواست باری روی دوش شون باشم اما واقعا سخت بود با درس خوندن و اون شرایط سخت رسیدگی به مادربزرگ بخوام برای خودم
غذا درست کنم ...
روزها کوتاه بود و لطف خدا بهم نیرو و قدرت می داد و تا افطار بی وقفه و استراحت
مشغول بودم هر وقت خبری از غذا نبود مواد صاف شده سوپ مادربزرگ رو که از
سوپ جدا می کردیم، نمک می زدم و با نون می خوردم. اون روزها خسته تر از این
بودم که برای خودم حس شکستن 2 تا تخم مرغ رو داشته باشم
مادربزرگ دیگه نمی تونست تنها حرکت کنه دایی محسن صندلی پلاستیکی خریده
بود با کوچک ترین اشاره از جا می پریدم صندلی رو می گذاشتم توی دستشویی زیر بغلش رو می گرفتم
پشت در گوش به زنگ می ایستادم دیگه صداش هم به زحمت و بی رمق در می
اومد. زیربغلش رو می گرفتم و برش می گردوندم و با سرعت برمی گشتم دستشویی
همه جا و صندلی رو می شستم خشک می کردم و سریع می گذاشتم کنار ...
#ادامه_دارد...
🥀 @morvaridkhaky
گمنام یعنی کسی که.....
حتی نخواست به اندازه ی نامی
از دنیا سهم داشته باشد .
ایکاش ازاین خانه هاقسمت ما میشد
بحق بانوی دوعالم حضرت زهرا سلام الله علیها
شما هم دعا کنید
اللهم ارزقنا.....
#شبتان_شهدایی
🥀 @morvaridkhaky
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
مـولایـم . . .♥️
شب رفت ورفت برتن عالم لباس #صبح
روشن شد آسمان شب از انعکاس صبح
خیل ملک به حالت تعظیم دور💫اوست
اما به سوی #شماست تمام حواس صبح
#اللّهُمّ_عَجّلْ_لِوَلیّکَ_الفَرج🌸🍃
🥀 @morvaridkhaky
●
+عکسکمتردیدهشدھازحاجـے💔'
[ بسیارانسانھادیدهاَمکہپرندگانمحو
تماشاۍپروازشانبودهاَند :) .. ]🌱🕊
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🥀 @morvaridkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️جواب کوبنده حاج قاسم سلیمانی به بن سلمان ملعون !!!
.
.
ما از تو ترسی نداریم ملخ خور ، این ما هستیم که شما را نابود می کنیم ! ولا غیر ....
#عربستان_سقوطی
#حاج_قاسم
#امام_زمان_عج
🥀 @morvaridkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#در_محضر_خوبان
⭕️ شیطان همیشه انسان رو بعد از گناه مایوس میکنه...
❤️ چقدر زیباست...
#استاد_پناهیان
🥀 @morvaridkhaky
#با_شهدا
جاےشهید ملامیری خالی ڪه😔
همسرش میگفت:
موقع خداحافظی بهش گفتم
ان شاءالله با شهادت برگردی
رفت و شهید شد
امابرنگشت
یادم اومدهمیشه بہ شوخی میگفت:
زحمت تشییع جنازه م روبہ کسی نخواهم داد!
#شهیدمالامیری
💐یادشهدا باصلوات 💐
🥀 @morvaridkhaky
مروارید های خاکی
#قسمت_چهل_وپنجم: سلام بر رمضان چند سال منتظر رمضان بودم اولین رمضانی که مکلف بشم و دیگه به اجازه ک
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
📚#رمان
#نسل_سوخته🔥
#قسمت_چهل_وششم: اولین 40 نفر
سحری خوردم و از آشپزخونه اومدم بیرون، رفتم برای نماز شب وضو بگیرم بی بی
به سختی سعی می کرد از جاش بلند شه
- جانم بی بی؟ چی کار داری کمکت کنم؟
- هیچی مادر می خوام برم وضو بگیرم اما دیگه جون ندارم تکان بخورم
زیر بغلش رو گرفتم و دوباره نشوندمش آب آوردم و یه پارچه انداختم روی پاش تا
لباس هاش موقع وضو گرفتن خیس نشه
- بی بی حالا راحت همین جا وضو بگیر
دست و صورتش رو که خشک کرد جانمازش رو انداختم روی میز و کمک کردم
چادر و مقنعه اش رو سرش کنه
هنوز 45 دقیقه وقت برای نماز شب مونده بود اومدم برم که متوجه شدم دیگه بدون
کمک نمی تونه حتی نماز بخونه، گریه ام گرفته بود دلم پیش مهر و سجاده ام بود
و نماز شبم چند لحظه طول کشید مثل بچه ها دلم می لرزید و بغض کرده بود ...
رفتم سمت بی بی خیلی آروم نماز می خوند، حداقل به چشم من جوون و پر انرژی که شیش تا پله رو توی یه جست می پریدم پایین
زیرچشمی به ساعت نگاه می کردم هر دقیقه اش یه عمر طول می کشید
- خدایا چی کار کنم؟ نیم ساعت دیگه بیشتر تا اذان نمونده خدایا کمکم کن
حداقل بتونم وتر رو بخونم ...
آشوبی توی دلم برپا شده بود، حس آدمی رو داشتم که دارن عزیزترین داراییش رو
ازش می گیرن. شیطان هم سراغم اومده بود
- ولش کن برو نمازت رو بخون. حال لازم نکرده با این حالش نمازمستحبی بخونه
و ...
از یه طرف برزخ شده بودم و از وسوسه های شیطان زجر می کشیدم. استغفار می
کردم و به خدا پناه می بردم. از یه طرف داشتم پر پر می زدم که زودتر نماز بی بی
تموم بشه که یهو یاد دفتر شهدام افتادم ...
یکی از رزمنده ها واسم تعریف کرده بود
- ما گاهی نماز واجب مون رو هم وسط درگیری می خوندیم نیت می کردیم و الله
اکبر می گفتیم نماز بی رکوع و سجده ... وسط نماز خیز برمی داشتیم، خشاب
عوض می کردیم، آرپیجی می زدیم، پا می شدیم می چرخیدم، داد می زدیم
: سرت رو بپا، بیا این طرف، خرج رو بده و ... و دوباره ادامه اش رو میخوندیم...
انگار دنیا رو بهم داده بودن یه ربع بیشتر نمونده بود سرم رو آوردم بالا وقت
زیادی نبود
- خدایا یه رکعت نماز وتر می خوانم ... قربت الی الله ... الله اکبر ...
حواسم به بی بی و کمک کردن بهش بود، زبانم و دلم مشغول نماز، هر دو قربت الی
الله...
اون شب اولین نفر توی 40 مومن نمازم برای اون رزمنده دعا کردم ...
#ادامه_دارد....
🥀 @morvaridkhaky
«خُذْ بِقَلْبِی إِلَى مَرَاشِدِی»
«دلم را به جايى كه رستگاری من
آنجاست، متوجه ساز»
نهجالبلاغه ـ خطبه ۲۲۷
#شبتان_خدایی
🥀 @morvaridkhaky
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🔹صوت زیبای #تو آرامشِ جانَست بیا
🔸وَجه پُرنور تو💫از دیده نهانَست بیا
🔹دل عُشاق بِسوزد💔 زغمِ دوریِ تو
🔸قَدعالم ز #فراقِ_تو کمان است بیا😔
#اللهـم_عجل_لولیک_الفـرج 🌸🍃
🥀 @morvaridkhaky
چه قشنگ گفت:
#شهید_شوشتری🦋
دیروز دنبالِ #گمنامی بودیم،
و امروز مواظبیم ناممان گم نشود..!
جبهه بویِ #ایمان میداد
و اینجا ایمانمان بو میدهد✋
#سلام_صبحتون_شهدایی
🥀 @morvaridkhaky
یکی از برادرهام #شهید شده بود. قبرش اهواز بود. برادر دومیم توی اسلام آباد بود.
وقتی با خانواده ام از اهواز برمی گشتیم ، رفتیم سمت اسلام آباد. نزدیکی های #غروب رسیدیم به لشکر.
#باران_تندی هم می آمد. من رفتم دم #چادر_فرماندهی ، اجازه بگیرم برویم تو
#آقا_مهدی توی چادرش بود. بهش که گفتم؛ گفت « قدمتون روی چشم . فقط باید بیاین توی همین چادر ، جای دیگه ای نداریم.»
صبح که داشتیم راه می افتادیم، #مادرم بهم گفت« برو #آقامهدی رو پیدا کن ،ازش تشکر کنم..
توی #لشکر این ور و اون ور می رفتم تا آقا مهدی را پیدا کنم.
یکی بهم گفت «آقا مهدی حالش خوب نیست؛ خوابیده.»
گفتم « چرا ؟» ...
گفت « دیشب توی چادر جا نبود. تا بخوابد، زیر بارون موند، سرما خورد
#شهید_مهدی_باکری
🥀 @morvaridkhaky
#در_محضر_خوبان
🔵 مشمولین لعنت ملائکه
(چند نفر) هستند که خدا آنها را #لعنت می کند و ملائکه هم آمین می گویند. اگر خدا لعنت کند و ملائکه هم آمین بگویند، یعنی دعا مستجاب است. حال این افراد چه کسانی هستند:
🔻 اول: کسانی که #ازدواجشان را به تاخیر می اندازند.
🔻 دوم : #مردی که خود را شبیه #زنان می کند در حالی که خداوند او را مرد آفریده است و و زنی که خود را شبیه مردان می کند درحالی که خداوند او را زن آفریده است.
🔻 سوم : #فریب دادن و #تمسخر مردم (مثلا) به مسلمانی گوید :بیا چیزی به تو بدهم ،و چون آمد می گوید: گردن کلفت برو دنبال کار و کار کن ! (یا) به نابینایی گوید :مواظب باش به فلان حیوان برخورد نکنی در حالی که مقابل او چیزی نیست (یا) اگر کسی سراغ خانه ای از او می گیرد ،(عمدا) آدرس اشتباهی می دهد.
( در محضر مجتهدی ، ج1 ، چاپ پنجم ، 1393 ، صص52 تا 57 )
🥀 @morvaridkhaky