eitaa logo
مسافرانِ عشق
4.2هزار دنبال‌کننده
174 عکس
2.1هزار ویدیو
1 فایل
آغاز ، عاشقی.... پایان ، خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاجت گرفتم...
مسافرانِ عشق
🌸🍃 🌺شهید شاهرخ ضرغام (26) 🌺 . کردستان 2 کامیون (راوی : آقای مير عاصف شاهمرادی) .عصر بود كه بچه ها
🌸🍃 🌺شهید شاهرخ ضرغام (26) لاهیجان 1 امثال من رو امام آدم كرد (راوی : آقای مير عاصف شاهمرادی). نماز را در مسجد احمديه خوانديم. با شاهرخ مشغول صحبت بودم. مسئول كميته شرق تهران هم آنجا بود. من و شاهرخ در حال خروج از مسجد بوديم كه مسئول كميته، ما را صدا كرد.وقتی همه از اطرافش رفتند رو به ما كرد و گفت: امام جمعه لاهيجان با ما تماس گرفته. مثل اينكه سران حزب توده و چريكهای فدائی خلق از تهران به لاهيجان رفته اند. مردم انقلابی و مومن اين شهر هم از دست آنها آسايش ندارند.بعد ادمه داد: من شنيدم كه شما با بچه های كميته رفته بوديد كردستان. تجربه خوبی هم در مبارزه با ضدانقلاب داريد. برای همين از شما می خوام كه يک سفر به لاهيجان برويد. ما هم قبول كرديم و قرار شد فردا برای دريافت دو دستگاه اتوبوس و امكانات برويم مقر كميته مركزوقتی صحبت ها تمام شد. مسئول كميته نگاهی كرد و با تعجب گفت: آقا شاهرخ، شما قبل از انقلاب چيكار می كرديد!؟شاهرخ لبخندی زد و گفت: بهتره نپرسيد، من و امثال من رو امام آدم كرد. ما گذشته خوبی نداشتيم.ايشان ادامه داد: آخه از طرف دادستانی آمده بودند برای دستگيری شما، حتی من عكسی كه آورده بودند را ديدم. تصوير خود شما بود. می گفتند: اين از گنده لاتهای قديمه. تو جلسه ساواک هم حضور داشته. قراره دستگير و به احتمال زياد اعدام بشه. من هم توضيح دادم كه اين آقا الان از بهترين نيروهای كميته است. گذشته هر چی بوده تموم شده. اما الان آدم فوق العاده درستيه. ادامه دارد
13.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 مهاجرت تجربه گر به ایران💠 *________ @mosaferneEshgh
16.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 تجربه ی سوم و اتفاقات پیش از آن💠 *________ @mosaferneEshgh
8.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 خودم رو وسط اتاق دیدم و ...💠 *________ @mosaferneEshgh
پرستو...
مسافرانِ عشق
❕ میبینه نیستم عصر که رسیدم خونمون با دیدن ماشینش تمام وجوودم لرزید مونده بودم چه جوابی بدم به عقلم
❕ که مهد کودک باز کردم تا حرف میزنم میزنی زیر گریه منم که دلم پر بود گفتم کی حرف میزنی چه حرفی داری من پوسیدم نه تنها میزاری برم نه خودت منو میبری که همین حرفها ناراحتش کرد گفت پاشو‌لباس تنت کن برو خونه ننت من دیگه به تو نیازی ندارم ، تا حالاشم زیاد نگهت داشتم زنی که گند خانوادش رو ماست مالی کنه به درد من نمیخوره ، یالا هر چی رو میتونی جمع کن برو بقیشم برات میفرستم وقتی دید من تکون نمیخورم داد زد سرم چرا خفه خون گرفتی پاشو گورت رو گم کن ، با ناراحتی و شوکه گفتم کجا برم مازیار باور نمیکنم اینقدر عوض شده باشی از خونه بیرونم میگنی با بی رحمی ادامه داد بیرونت میکنم چون دیگه نمیخوامت شهریار هم داره بر میگرده خونه رو نیاز داریم برو خونه دایی و عمه چشم چرونت زندگی کن فقط برو اما من نرفتم یعنی هر چه فکر کردم دیدم نمیتونم که برم اخه مگه میشد من هنوز مازیار رو دوست داشتم ، هر چه داد و بیداد کرد سکوت کردم اومد نزدیکم گفت پرستو هر چه بیشتر بمونی بیشتر اذیت میشی من دیگه نمیخوامت نه تو رو نه خانوادت رو پس ادم باش بیشتر از این نه منو اذیت کن نه خودت رو ، حق و حقوقت رو میدم جدا شیم باورم نمیشد گفتم مازیار من دوستت دارم یه کاری کردن مامانمو مامانت به من چه ربطی داره دوباره مثل دیوونه‌ها داد زد اسم اون چشم چرون رو نیار اونم به اسم مادر ، من مادر ندارم فهمیدی و با همون حال ول کرد رفت بیرون اما تا چند روز میرفت و میومد میگفت جمع کن برو ، تا اینکه خودش بیخیال شد و بعد چند روزم گفت مهمون داره اخر هفته طبقه مادرش دوست داری میتونی بری خونه پریسا تا مهمونهام برن بعدشم با خنده گفت چه کنم که افتادی گردنم ، بعد رفتنش خیلی فکر کردم که اگه برم میگه از خداش بود پس بهتره که مثل همیشه صبوری کنم و موندم خونه ، مازیار که فهمید نمیرم رفت خرید هم برای مهمونهاش هم برای خونه خودمون ، هر چه گفتم بیام پایین کمکت کنم میوها رو بشورم و بخچال رو مرتب کنم قبول نکرد از اون شب یکم مهربون شده بود و ته دلم خوشحال بودم بلاخره مهمونهاش اومدن منم خیالم راحت که شوهرم اروم شده تا اینکه شب دوم مهمونیشون گفت میریم بیرون دیر برمیگردیم تو بخواب ، من که همیشه ۱۲ به بعد چشمهام بسته میشد ....
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh