مسافرانِ عشق
🌸🍃 ✨کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨ 🌺شهید شاهرخ ضرغام (18) 🌺 انقلاب 2 شور و حال عجيبی داشت.
🌸🍃
✨کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨
.
🌺شهید شاهرخ ضرغام (19) 🌺
کمیته1
من انقلابی ام
(راوی : آقای حسین رحمانی)
چند روزی از پيروزی انقلاب گذشته بود. نيروی نظامی و انتظامی وجود نداشت. كميته های انقلاب اسلامی حلال مشكلات مردم شده بود. هر شب تا صبح نگهبانی میداديم. خبر رسيد كه يكی از افراد شرور قبل از انقلاب با اسلحه در محله نارمک تردد دارد.دو نفر از بچه ها در تعقيب او بودند. اما موفق نشدند. ساعتی بعد ديدم آقایی با هيكل بسيار درشت وارد دفتر كميته مسجد احمديه شد.موهای فر خورده و بلند. قد و هيكل بسيار درشتی داشت. بعد هم با صدایی خشن گفت: دنبال من بوديد!؟ با تعجب پرسيدم شما؟!گفت: شاهرخ ضرغام هستم. بعد هم اسلحه خودش را محكم گذاشت روی ميز. يكدفعه صدای مهيبی آمد. گلوله ای از دهانه اسلحه خارج شد!همه ترسيده بودند. بيشتر از همه خود شاهرخ. رنگش پريده بود. دست و پايش می لرزيد. بعد با خجالت گفت: به خدا منظوری نداشتم. اسلحه ام- ۳ خيلی حساسه.خدا رحم كرد. گلوله به كسی نخورد. پرسيدم: اين اسلحه رو از كجا آوردی؟گفت: من عضو كميته منطقه يازده هستم. اطراف خيابان پيروزی.من هم كمی فكر كردم و گفتم: اين آقا رو فعلاً بازداشت كنيد تا بفرستيم كميته مركز اونجا معلوم می شه....
ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از همه دست کشيدم
که تو باشي همه ام
با تو بودن از همه
دست کشيدن دارد
☁️⃟🕊️¦⇢ شهید شاهرخ ضرغام
☁️⃟🕊️¦⇢ برادر شهیدمـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 محیطی رو دیدم که پر از صدای جیغ و آهنگری بود💠
#قسمت_بیست_و_یک
*________
@mosaferneEshgh
9.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 قیافه ترسناک و زشت آدم هایی که ...💠
#قسمت_بیست_و_دو
*________
@mosaferneEshgh
6.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 توی دره ای فرو رفتم که...💠
#قسمت_بیست_و_سه
*________
@mosaferneEshgh
17.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 ورود به جسم و سختی های آن💠
#قسمت_بیست_و_چهار
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 مقایسه دنیا و جنین با انسان و مرگ💠
#قسمت_بیست_و_پنج
*________
@mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
❕ مامان گوشه اتاقمون نگاه جای خالی پریسا میکرد با تعجب پرسید پس کو خواهرت ؟از ترس و استرس تو صورتم
❕
پریسا شرمنده بود اما میگفت اگه این کار رو نمیکردم هر دومون رو بدبخت میکردن ، کسی دعواش نکرد شاید از ترس اینکه دوباره ابروریزی نکنه اما بابام رنجید اینقدر که بابام رنجیده بود که نگاه پریسا نمیکرد ولی یه کلمه اعتراضم نگرد ، اقاجون هم دیگه برنگشت خونمون تا چشمش بیوفته به پریسا و مجید فقط پیغام و پسغام میفرستاد که بد ابرومون رو بردی تا عمر دارم دلم نمیخواد ببینمت ، پریسا هم حفظ ظاهر نمیکرد به اونی که پیغام اورده بود گفت به درک که نمیخواد منو ببینه حالا انگار من نشستم دعا میکنم بابای بابام رو ببینم نه بابا جون این خبرها نیست بهش بگید بهتر همو نمیبینیم ، ببینیمو باشه که چی تا بچه دار شم زرتی بیاد بچم رو ببنده به ریش یکی ، از رفتار پریسا ناراحت شدم اینقدر وقیح هم درست نبود اما اخلاقش بود که نمیشد کاری کرد ، مامان کلی دعواش کرد که حالا کم ما رو چزوندی تا سکتمون ندی ول کن نیستی ؟ بلاخره چند روزی گذشت خانواده مجید اومدن خونمون رسم و رسوم برقرار شد و یه جشن خودمونی بدونه حضور اقاجون و انا گرفتن و رفتن خونه مادر مجید موندگار شدن بابام به اصرار مامان جهاز هم بهش داد اما نه زیاد.
یادمه داشتم امتحانات ثلث سوم رو میدادم موقع برگشت به خونه مازیار میومد دنبالم منو میرسوند خونه یه روز بهم گفت منتظرم امتحانت تموم شه دوباره با مامان و بابام انگشتر بیاریم و خیلی زودم باید عقد کنیم دیگه کسی نتونه سنگ بندازه ، از همون روز از فشار روحی ریختم بهم همش با خودم درگیر بودم حالا چی میشه دوباره مخالفت اقاجون و بابا ، گریه مامان و عمه اینقدر فکر وخیال میکردم که یه خط هم نمیتونستم دوره کنم و صحنه هم داشتم مراقبهای غریبه همه چیز دست به دست هم داد و نمرههای جالبی نگرفتم ، رسیدیم به روزی که عمه و خانوادش اومدن خونمون البته بدونه اقاجون این دفعه بابام موافق بود اما میگفت باید حتما اقاجون باشه من دلم نمیاد این دخترمم بدونه رضایت بابام بفرستم خونه بخت ، اون یکی که با ابروریزی رفت همین حرف بابام عمه رو احساساتی کرد و قرار شد برن به دست و پای اقاجون بیوفتن تا به عقد ما رضایت بده ،
اما اقاجون دلش از سنگ شده بود قبول نکرد که هیچ جوری با بابامو عمه حرف زد که بابامم رو محکوم کرد به بی غیرتی که میخوای نشون کرده برادر کوچیکه رو بدی دست برادر بزرگه چقدر بی غیرت شدی من از شماها راضی نیستم فکر ابروم تو روستا و فک و فامیل نیستین میخواین ابروم پیش برادرم بره بگه هیچ کدوم از نوه هاش ادم حسابش نکردن نامزدهاشون رو با هم عوض کردن...
ادامه دارد..
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای #فرج مولا
«الهی عظم البلاء»
با صدای #فرهمند
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃
قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱
التماس دعا🌹
*________
@mosaferneEshgh