مسافرانِ عشق
🌸🍃 🌺شهید شاهرخ ضرغام (24) 🌺 ادامه کردستان 1 کردستان بيا بالا کردستان! (راوی : آقای مير عاصف شاهمر
🌸🍃
✨کی شود حر بشوم توبه ی مردانه کنم✨
🌺شهید شاهرخ ضرغام (25) 🌺
.
کردستان 2
کامیون
(راوی : آقای مير عاصف شاهمرادی)
رفتيم برای تحويل آذوقه و مهمات. توی راه گفتم: بچه ها تو رو قبول دارند. هيكل تو فقط به درد فرماندهی میخوره. من هم كمكت می كنم. بعد از آرايش نيروها راهی منطقه شاه نشين شديم.
یک تانک در جلوی ماشين ها بود. بعد هم سه كاميون نظامی ارتش، پشت سر آن هم ده دستگاه مينی بوس و سواری قرارداشت.پاسگاه بدون درگيری تصرف شد. فردای آن روز يكی از جوانان انقلابی روستا پيش ما آمد و گفت: ضد انقلاب با ديدن ماشين های شما و كاميون های ارتشی به سمت مرز فرار كردند. جالب اين بود كه كاميون ها خالی بود و برای تداركات آورده بوديم!!يكی ديگر از جوانان روستا كه مسئول تلفنخانه بود با خوشحالی به پاسگاه آمد. يک ظرف بزرگ ماست محلی هم برای ما آورد و گفت: تلفنخانه روستا برای شما آماده است. شاهرخ هم از هديه او تشكر كرد و با ادب گفت: لطف می كنيد كمی از ماست را بخوريد! آن جوان هم قبول كرد و كمی از ماست را خورد. وقتی رفت گفتم: شاهرخ برخوردت با اون جوان خيلی عالی بود. ممکن بود ماست مسموم باشه.چند روزی در پاسگاه ژاندارمری برار عزيز حضور داشتيم. خبر رسيده بود كه به جز پادگان، تمامی شهر سقز در اختيار ضد انقلاب است.
ادامه دارد...
۹ خرداد ۱۴۰۲
۹ خرداد ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 از بالای یه بلندی پرت شدم و ...💠
#قسمت_بیست_و_یک
*________
@mosaferneEshgh
۹ خرداد ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 زمان زمینی رخ دادن تجربه 💠
#قسمت_بیست_و_دو
*________
@mosaferneEshgh
۹ خرداد ۱۴۰۲
7.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 احساسات تجربه گر پس از تجربه💠
#قسمت_بیست_و_سه
*________
@mosaferneEshgh
۹ خرداد ۱۴۰۲
9.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 شادی و نشاط بعد از تجربه و تمام شدن درد ها 💠
#قسمت_بیست_و_چهار
*________
@mosaferneEshgh
۹ خرداد ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 سردرگمی تجربه گر و بازگو نکردن تجربه💠
#قسمت_بیست_و_پنج
*________
@mosaferneEshgh
۹ خرداد ۱۴۰۲
sire emam reza.mojtahedi.mp3
4.48M
🎙آیت الله مجتهدی تهرانی
🌺 سیره شخصیتی امام رضا علیه السلام
ولادت امام رضا علیه السلام مبارک🌸🍃
*________
@mosaferneEshgh
۹ خرداد ۱۴۰۲
۹ خرداد ۱۴۰۲
مسافرانِ عشق
❕ هممون از تعجب دهنمون باز موند اقاجون خونه و مغازهای شهر رو فروخته وبین پسرهاش و یه دخترش تقسیم ک
❕
اون شب بهونه ای جور کردم برای بهم خوردن تولد و روزهای بعدم رفت و امدمون رو کم کردیم هم من هم پریسا چون هم دلمون مبسوخت برای زنداییمون که بچه نداشت هم من از مازیار میترسیدم ، چند وقتی همه چی اروم بود تا اینکه عمه تو سن ۴۰ سالگی باردار شد چه خوشحالی میکردن خانواده مامانم ، همون روزها بود که مازیار با تلفن اقاجون که از پسر عموهام شنیده بود پی برد به صبغه و دائیمو هر چی که ازش مخفی کرده بودیم، وسط روز اومد خونه اینقدر عصبی بود بدونه اینکه جواب سلامم رو بده با فریاد از من پرسید تو میدونستی عمت با کی رفته ؟ گفتم یا خدا الان چه جوابی بهش بدم زودی جواب دادم نه من چه بدونم با کی ؟ گفت با اون معشوقه جوونیش فیلش یاد هندوستون کرده پس تو نمیدونستی ؟ اومد نزدیکم صدای تپش قلبم رو میشنیدم خدا میدونه چه حالی داشتم ، داد زد سرم مخفی کاری میکنی ؟ تو شریک دزدی ؟ همش زیر سر مامانته میدونم دیگه ، هی گفتو گفت تا خودش اروم شد رفت بیرون من حتی جرات نکردم بپرسم کجا میری که بعد رفتنش دلشوره گرفتم نکنه بره خونه مامان ادرس عمه رو بخواد ، زودی پاشدم زنگ زدم و به مامان خبر دادم که اقاجون به مازیار تلفنی خبر داده همینکه حرفم تموم شد مازیار اومد تو خونه هوار میزد زنیکه تو زیر یه سقف تو خونه بابام داری زندگی میکنی بعد کار اونها رو ماست مالی میکنی تو که گفتی خبر نداشتی ؟ من دیگه افتادم به گریه مازیار چنان چک های اون روز خوابوند تو گوشم که تا اخر عمرم صداش و دردش یادمه ، میگفت همتون منو مسخره کردین کار به جایی رسید که اقاجون میگه ننت بچه دار شده زنت محرم راز داییش یه کلمه هم بهت نگفته ،اون روز شوهرم عوض شد دیگه فقط زیر یه سقف زندگی میکردیم نه حرفی نه صحبتی ، غذا میپختم نمیخورد نمیپختم بهونه میگرفت من چه بخورم چه نخورم تو باید بپزی ، خونه مامانم نباید میرفتم جای خوابش رو از من جدا کرد ، تلفن خونه رو برداشت که نتونم با کسی حرف بزنم ، پریسا بعد چند روز بی خبر موندن از من اومد خونمون فقط بهش گفتم که نباید با مامان رفت وامد کنم فعلا چون مازیار ناراحته از دستشون حتی گفتم تلفنمون خرابه اونم گفت تا درست شدن تلفنت دو روز تو بیا خونمون که تنها نباشی یه روزم من میام از اونجایی که مازیار ناهار نمیومد قبول کردم ، چند هفته ای که گذشت ترسم ریخت و بیشتر روزها با پریسا بودم حتی مامان وعمه هم میومدن خونه پریسا تا همو ببینیم ، اما از اونجاییکه ماه پشت ابر نمیمونه به بار وسط روز مازیار بخاطر یه مدرک برای شهریار میره خونه ....
۹ خرداد ۱۴۰۲
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای #فرج مولا
«الهی عظم البلاء»
با صدای #فرهمند
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃
قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱
التماس دعا🌹
*________
@mosaferneEshgh
۹ خرداد ۱۴۰۲
۱۰ خرداد ۱۴۰۲