eitaa logo
مسافرانِ عشق
4.2هزار دنبال‌کننده
174 عکس
2.1هزار ویدیو
1 فایل
آغاز ، عاشقی.... پایان ، خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به تو دل خوش کردم به تو که آقایی *________ @mosaferneEshgh
8.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠هرجا اراده میکردم میرفتم همان جا💠 *________ @mosaferneEshgh
11.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠حتی فکر افراد رو میخوندم💠 🔰نماز کلید بهشت *________ @mosaferneEshgh
14.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠به من گفتن تو باید برگردی حضرت ابوالفضل گفت ده روز برای برادم عزا داری کردی💠 🔰نماز کلید بهشت *________ @mosaferneEshgh
15.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠تمام زندگیم از جلوی چشمم گذشت💠 🔰نماز کلید بهشت *________ @mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. پس حدس من درست بود فرهاد نزدیکم نیومد و حتی باهام حرفم نزد... آروم هق زدم که صداش رو شنید... دستم
. بالشتشو برداشت برد انداخت وسط هال تا بخوابه... رفتم بالا سرش ایستادم و با شک و تردید و من و من گفتم: عم... چیزیه... نگاهش گرد شد و با دقت نگام میکرد... کمی مکث کردم که گفت: ااااه حرفی نداری برو میخوام بخوابم... لبامو خیس کردم و ادامه دادم: مادر شما چجوری میخوان مطمئن شن من دختر پاکیم؟ چشاشو بست و گفت: برو بکارت برس مهم نیست تو پاکی یا نه چون خودش میدونه تو زن من نیستی... این حرفش تیر خلاصو به قلبم زد... من با بی محلی های فرهاد روز به روز عاشقش میشدم... نسبت به اقدس حس بدی پیدا کرده بودم. بالاخره فرهاد شوهر و محرم من بود و اقدس وسط این رابطه بود... هرروز رفتار فرهاد بدتر از روز قبل میشد... دو ماه از باهم بودنمون گذشته بود... فرهاد کله سحر از خونه بیرون میزد و شب از نیمه گذشته به خونه برمیگشت... من خیلی کم میتونستم ببینمش وقتی خواب بودم میرفت و وقتی خواب بودم برمیگشت... به تنهایی عادت کرده بودم... حتی نمیتونستم به خونه پدریم هم سر بزنم چون اونجا جز پدرم و برادرم کسی منتظر من نبود... پدرم هرروز با دست پر به دیدنم میومد و اونروز مثل همیشه به دیدن من اومده بود... در که زده شد به خیال اینکه فرهاد پشت دره قلبم قفسه سینم رو پاره کرد... در رو باز کردم و با دیدن پدرم تمام حسم خوابید ولی از دیدن پدرم هم خوشحال شدم... مثل همیشه دستش پر بود... چند کیلو گوشت و مرغ و برنج و روغن و کلی چیز دیگه... گفتم: آقاجون چرا انقدر زحمت میکشید آخه خود فرهاد میخره دیگه... چه دروغ بزرگی گفته بودم فرهاد از اول ازدواجمون یه تکه نون واسه این خونه نخریده بود... پدرم گفت: بابا جان فرهاد کجاست؟ گفتم: سر کاره آقاجون... گفت: ولی تو بازار نبود هرسری هم میام نیست... سر به زیر انداختم و گفتم: زیاد پاپیچش نمیشم لابد کار دیگه ای گرفته برای رونق زندگیمون... آقاجونم گفت: اعظم بیا بشین بابا کارت دارم... رفتیم و نشستیم... آقاجونم گفت: بابا جان هنوز چشم فرهاد دنبال خواهرته؟ اشک چشام جلوی دیدم رو تار کرد ولی خودمو کنترل کردم... چیزی نگفتم که آقاجونم از سکوتم گفت: اوف بر من کاش از همون اولش با ازدواج هیچکدومتون با این پسر موافقت نمیکردم... میخوای طلاقتو بگیرم بابا؟ نه من فرهاد رو دوست داشتم حتی اگه پیشم نبود همینکه اسمش تو سه جلدم بود کافی بود... محکم گفتم: نه آقاجون...
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنای عشق پا‌برجاست، چه با‌هجران، چه بی‌هجران که هجران‌ هم به جانِ تو زِ عشقِ تو نمی‌کاهد .. ‌ *________ @mosaferneEshgh
13.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠مهمترین عمل ما نماز💠 🔰نماز کلید بهشت *________ @mosaferneEshgh