دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای #فرج مولا
«الهی عظم البلاء»
با صدای #فرهمند
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃
قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱
التماس دعا🌹
*________
@mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
🌸🍃 ✨کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨ . 🌺شهید شاهرخ ضرغام (19) 🌺 کمیته1 من انقلابی ام (راوی : آ
🌸🍃
✨کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨
.
🌺شهید شاهرخ ضرغام (20) 🌺
کمیته 2
من انقلابی ام
(راوی : آقای حسین رحمانی).
بيشتر بچه ها می ترسيدند. هيچكس راضی نمی شد او را به كميته مركز منتقل كند. می گفتند دوست و رفيق زياد داره ممكنه به ما حمله کنند.ساعتی بعد با ماشين خودم به همراه دو نفر ديگر حركت كرديم. جلوی درب كميته مركز دو نفر از رفقا را ديدم.سلام وعليك كرديم. نگاهی به شاهرخ كردند و گفتند: اين كيه!؟ عجب هيكلی داره! چشماش رو ببند. زود ببرش تو كه آقای خلخالی منتظر اينهاست.رنگ چهره شاهرخ پريده بود.دستاش می لرزيد. التماس می كرد و می گفت:
آقا تو رو خدا بگو من هيچ كاری نكردم.شما تحقيق كنيد.به خدا من انقلابی ام .رفتيم طبقه دوم.طوری كه كسی متوجه نشود به بازپرس گفتم: قيافه اش غلط اندازه. اما كار خاصی نكرده.فقط اسلحه داشته و بچه ها تعقيبش كردند.عصر فردا در محل كميته نشسته بودم. سرم توی كار خودم بود. يكی از در وارد شد.بلافاصله پشت ميز من آمد. مرا بغل كرد و شروع كرد بوسيدن! همينطور هم می گفت: آقا خيلی نوكرتم. غلامتم، خيلی مردی، هر كاری بگی می كنم.درست حدس زدم. شاهرخ بود. گفتم: چه خبره مگه چی شده!؟ گفت: مسئول كميته از شما خيلی تعريف كرد. بعد هم به خاطر شما من رو آزاد كرد. آقا از امروز من نيروی شما هستم. هر كاری بخوای می كنم. هر چی بخوای سه سوته حاضره شاهرخ از همان روز عضو كميته ناحيه پنج شد. هر شب با موتور بزرگ و چهار سيلندر خودش گشت زنی می كرد. بعضی مواقع هم با ماشين جیپ خودش گشت می زد. جالب بود كه مرتب ماشين او عوض می شد. بعدها فهميديم كه نگهبان پادگان خيلی از شاهرخ حساب می بره. برای همين شاهرخ چند روز يكبار ماشين خودش رو عوض می كرد!
ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عالم برزخ💠
#قسمت_بیست_و_پنج
*________
@mosaferneEshgh
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 قبل از تجربه به عالم پس از مرگ اعتقاد نداشتم و ...💠
#قسمت_بیست_و_شش
*________
@mosaferneEshgh
6.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 تغییر روحیه تجربه گر بعد از تجربه 💠
#قسمت_بیست_و_هفت
*________
@mosaferneEshgh
16.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 مقایسه دقیق دنیا با عالم پس از مرگ 💠
#پایان
*________
@mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
❕ پریسا شرمنده بود اما میگفت اگه این کار رو نمیکردم هر دومون رو بدبخت میکردن ، کسی دعواش نکرد شاید ا
❕
وای وقتی این حرفها رو از پروانه ( خواهر بزرگشون) که همراهشون رفته بود خونه آقاجون شنیدم حالم بد شد ، مامان کلافه شد گفت یعنی چی اقاجون هر روز یه ساز داره من خسته شدم زنگ میزنم خورشید بیاد برن دنبال ازمایش خون عقدشون کنیم این حرفها چیه بابات میزنه هی میگم بی احترامی نکنم دیوونم کرده همینجور مامان داشت جوش میزد که با صدای داد بابا همه شوکه شدیم ، با عصبانیت و صدای یلند گفت ببند دهنت رو چقدر حرف میزنی ، تو چه میفهمی حرف مرد دوتا بشه یعنی دوتاش کنن یعنی چی دیگه نشنوم پشت بابام حرف بزنی هر چی گفت درسته به خواهرم گفتم به شماهام میگم مازیار و شهریار دیگه باید فراموش شن چه فراوونه دخترو پسر و با ناراحتی رفت تو اتاق ، تا حالا بابا رو اینجوری ندیده بودیم اونم با مامان خیلی ناراحت شدم دلم میسوخت طفلی مامان داشت گریه میکرد بغلش کردم گفتم منو ببخش گریه نکن من فراموش میکنم که مازیاری بوده شماها دعوا نگنید مامان که حسابی گریهاش رو کرد رفت دست و صورتش رو شست از من چای خواست همونجور که چایی مبخورد گفت زن نیستم اگه اجازه بدم بازم حرف باباش پیش بره شده زندگی خودم به طلاق برسه من دستت رو میزارم تو دست مازیار ، پروانه کل کشید و هورای گفت که از ترس بابام پناه بردم به اتاقم اما بابا چیزی نگفت انگار اروم شده بود . رفتار بابا مامانم رو شاکی کرده بود و میخواست تلافی کنه چون زنگ زد به عمه خورشید ازش پرسید حالا باید چکار کنیم عمه انگار خیالش رو راحت کرده بود بی توجه به حرف بابام بچها رو به عقد هم در میاریم که بعد قطع کردن تلفن مامان گفت خوبه عمتون درد کشبده از باباش درکتون میکنه بیچاره هنوزم حرف داداشم میشه چشمهاش پر اشکه ای خدا نگذره از باعث و بانی جدایشون جوری بلند میگفت که فکر کردم الان بابام خون به راه میندازه یهو صدا زد پرستو پاشو بیا چایی بریز همون لحظه که رفتم اشپزخونه دیدم بابامم اماده شده بره بیرون گفت شام نزارین یه چیزی میگیرم میارم و رفت. مامان با خنده چایی رو از من گرفت گفت این زن ذلیل کی بلده از من بگذره اخه و بلند بلند خندید پروانه هم ادامه داد الهی بمیرم براش خوشبحالت مامان چقدر دوستت داره بابا ، اون شب بابا اروم شد و از دل مامان در اورد اما مامان رو حرفش موند و با عمه خورشید افتادن دنبال کارهای منو مازیار ، وقت عقد گرفتن ازمایش خون رفتیم ، بابام چند باری اعتراض کرد اما مامان ارومش کرد که نزار زندگی پرستو هم بشه مثل خورشید روزی صد بار دعا میکنه شوهرش طلاقش بده و اینقدر گفت تا بابام رضایت داد به عقدمون ولی به شرطی که...
ادامه دارد....
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای #فرج مولا
«الهی عظم البلاء»
با صدای #فرهمند
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃
قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱
التماس دعا🌹
*________
@mosaferneEshgh