مسافرانِ عشق
❕ شهریار رسید نگاهش بهم افتاد یه لبخندی زد راه افتادیم اونروز کلی بهم خوش گذشت البته تا وقتی که نرس
❕
رفتم به گذشته ها که خودم شهریار رو نخواستم و دنبال اون بی خاصیت بودم کاش میشد از اینده باخبر بود چه ازدواجهای که صورت نمیگرفت تا طلاق بگیرن ، تو فکر بودم که انا صدام زد چی گفتیو شنیدی ؟ به انا هم گفتم بزار مامان بیاد ،انا با خنده گفت مبارکه ، بلاخره مامان که برگشت انا همه چیز رو براش تعریف کرد ، مامانمم مثل خودم میترسید ، میگفت هیچ تصمیمی نمیتونم بگیرم ، عمه خورشید هم میگفت من یکبار شرمنده شما شدم با اینکه شهریار اخلاقش با مازیار فرق داره و خیلی اروم و منطقی تر از اونه اما جرات نظر دادن ندارم ، اخرش دایی گفت شهریار پا پیش گذاشت خبرم گنید تا ببینم چی میگه ، همون روزها بود که ساناز بچه دار میشه و خدا بهش یه پسر میده و اسمش رو میزارن هانی ، میگفتن درست مثل بچگیه مازیاره ، یه شب که از مدرسه برگشتم دیدم عمه اینا خونمونن با یه دسته گل بزرگ متوجه شدم اومدن خواستگاری ، هر چه دایی میپرسید شهریار جواب میداد که دایی پرسید شرایط پرستو برات مهم نیست !البته بعدها رو میگم نیای مثل مازیار که شهریار اجازه نداد حرف دایی تموم شه ، با اطمینان گفت کسی که نخواد زندکی کنه بهونه زیاد داره برای طلاق ، من دلم نمیخواد دیگه اسم مازیار رو تو این جریان بشنوم در جواب حرف شما میگم که مگه دختر این خونه رو نبرد نتونست نگه داره و اخرشم رفت یه خانم گرفت که یه ازدواج ناموفق داشت پس این حرفها بهونست ، ادم باید درست باشه شرایط عقلیش رو عرض میکنم ، اینقدر اون شب شهریار قشنگ جواب دایی رو داد که جواب دایی مثبت بود اما گفت تصمیم اخر با پرستو و مادرشه ، همونجا شهریار نگاه مامان کرد وبا مظلومی گفت زندایی قول شرف میدم خوشبختش کنم ، مهمونها رفتن منو مامان تا صبح پلک رو هم نزاشتیم ، همینجوریش ازدواج دوم استرسش بیشتره از اوله ، دیگه شرایط ما هم که ماشالله داشت ،
انا جان چند روزی با خودش کنجار رفت تا اخرش بهم گفت بیا منو ببر روستا با اقات حرف بزنم هر چه باشه اون بهتر میتونه شهریار رو بترسونه که خدای نکرده چند وقت دیگه ولت نکنه از سادگی انا خندم گرفت که ادامه داد میدونم شهریار مرد خوبیه اما محکم کاری کنیم بهتره ، انا جان رو منصرف کردم که اقاجون رو مداخله ندیم بهتره ، انا که حس میکردم خودش دلتنگ شوهرشه گفت من بخاطر خودت گفتم بالاجان ، اما من از اقاجون ناراحتو از زبون بدش فراری بودم ، چند باری شهریار زنگ زد مامان نمیدونست چی بگه جواب ندادیم تا اینکه ...
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای #فرج مولا
«الهی عظم البلاء»
با صدای #فرهمند
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃
قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱
التماس دعا🌹
*________
@mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
🌸🍃 🌺شهید شاهرخ ضرغام (36) 🌺 فداییان اسلام 2 مردم را به غير از زبان به سوی خدا دعوت کنيد.. (راوی
🌸🍃
🌺شهید شاهرخ ضرغام (37)
ذوالفقاری
(راوی : قاسم صادقی)
راه های ورودی به آبادان، همگی يا سقوط کرده بود يا در محاصره کامل قرار داشت. تنها منطقه مهمی که تدارکات نيروها و رفت و آمد از آن مسير انجام می شد، منطقه ای در ضلع جنوبی آبادان و رودخانه بهمنشير بود. جزيره آبادان منطقه ای شبيه به مستطيل و به طول حدود شصت کيلومتر بود که دو طرف آن را رودخانه های اروند و بهمنشير احاطه کرده بود.شمال اين منطقه شهرآبادان و پالايشگاه و فرودگاه قرار داشت و جنوب آن به خليج فارس منتهی بود. منطقه كوی ذوالفقاری كه بيشترين درگيری ها در اطراف آن صورت می گرفت در جنوب شهر قرار داشت. جاده خسروآباد و چندين روستا نيز در حوالی
اين منطقه بود. نيروهای ژاندارمری ايران در ساحل اروند مستقر شده بودند. در روی بهمنشير هم دو پل بزرگ قرار داشت كه به نام ايستگاه هفت و ايستگاه دوازده مشهور بود. امنيت اين مناطق در اختيار سپاه آبادان بود. لشگر هفتادوهفت خراسان نيز از سوي ارتش در اين منطقه مستقر بود.
نيروهای عراقی پس از تصرف خرمشهر به سوی جنوب آن يعنی آبادان حركت كردند. آنها با دور زدن بيابانهای اطراف آبادان، جاده آبادان- اهواز و سپس جاده آبادان ماهشهر را تصرف كردند.
عراقی ها در روزهای اول آبان خودشان را به نزديک بهمنشير رساندند. در صورت رسيدن آنها به بهمنشير و عبور از آن محاصره آبادان کامل می شد. تنها مسير عبور به سوی آبادان استفاده از بهمنشير بود. نيروها با استفاده از قايقهای بزرگ از طريق بهمنشير به سوی ماهشهر می رفتند.
نيروهای ما هم به چند گروه تقسيم شدند. هر گروه در يکی از مناطق درگيری، خطی دفاعی را در مقابل دشمن تشكيل دادند. بيشترين دفاع ما در آنسوی بهمنشير، در حوالی جاده ابوشانک و چوئبده بود. دشمن نبايد به بهمنشير می رسيد. بچه های ما هر شب به سوی دشمن شبيخون می زدند و آسايش را از آنها سلب كرده بودند.
8.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 با گروه نجات حرف میزدم اما صدامو نمی شنیدن💠
#قسمت_ششم
*________
@mosaferneEshgh
6.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 دیدن همزمان زیر آب و بالای آب💠
#قسمت_هفتم
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 دیدی متفاوت💠
#قسمت_هشتم
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 دیدن جاهایی که قابل رویت نیست💠
#قسمت_نهم
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 دیدن زیبایی ها💠
#قسمت_دهم
*________
@mosaferneEshgh