1401050404 (1).mp3
25.41M
📝 حی علی العزا
👤 کربلایی حسین طاهری
▪️ امام حسین
شب اول محرم
*________
@mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
🌸🍃 🌺شهید شاهرخ ضرغام (68) گمنامی ديگــر نتوانســتم تحمل كنم. گريه امانــم نمي داد. نميدانســتم باي
🌸🍃
🌺🌺شهید شاهرخ ضرغام(69)
گمنامی
از خداخواسته بودهمه را پاك كند.
همه گذشــته اش را. مي خواســت چيزي ازاونماند. نه اسم. نه شهرت نه قبر و مزار و نه هيچ چيزديگرامــا ياداوزنده اســت. ياداون فقط دردل دوســتان بلكــه درقلوب تمامي
ايرانيان زنده اســت. او مزاردارد. مزاراوبه وســعت همه خاک هاي سرزمين
ايران است.اومرد ميدان عمل بود او سرباز اسلام بود. او مريد امام بود. شاهرخ مطيع بي
چون و چراي ولايت بود و اينان تا ابد زنده اند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 روحم وارد محل کارم شد و حرف های همکاران رو شنیدم که ...💠
#قسمت_سی_و_یک
*________
@mosaferneEshgh
16.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 راستی آزمایی گفته ها و شنیده های تجربه گر توسط دیگران💠
#قسمت_سی_و_دو
*________
@mosaferneEshgh
7.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 دیدار با روح پدر بزرگ و ...💠
#قسمت_سی_و_سه
*________
@mosaferneEshgh
6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 وقتی که وارد جسمم شدم💠
#قسمت_سی_و_چهار
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 یاد آوری رویداد ها بعد از تجربه 💠
#قسمت_سی_و_پنج
*________
@mosaferneEshgh
Mahmoud Karimi - Shab Aval Muharram.mp3
12.38M
شب اول محرم سینه زنت آرزوشه ،
با دستای یه پیر غلامت پیرهن سیاشو بپوشه
🎤حاج محمود کریمی
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بَاز بُوی مَاتم مِیاد قَافله کَمکَم مِیاد
دُوباره داَره آقَا بُوی مَحرم مِیاد ...
میشه برگردی حسین
#صلےالله_علیک_یا_اباعبدالله
*________
@mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. . تکیه دادم به دیوار همونطور که دستم به شونم بودو از درد میسوخت با گریه و عجز گفتم _:به خدا بازم
.
با ترس و دلهره گفتم چی شده داداش ؟؟
اولش فقط صدای دادبود. اصلا حرفهاشو متوجه نمیشدم ..
ازش خواهش کردم کمی آروم بگه ..کم کم متوجه حرفهاش شدم ..
_:تو چرا احترام بزرگترحالیت نیست ..درسته مادر دو تا بچه ای ولی دلیل نمیشه آبروی مارو ببری با بد دهنیت ...چرا نمیتونی زبون رو جیگر بزاری الهه ؟چرا پدر شوهرتو فحش دادی اونم زنگ زده هرچی دلش خواست بارمون کرد..حقم داره پیرمرد هرکی باشه ناراحت میشه ....هوای اتاق برام کم بود. .انگار نفس کم میاوردم. توان توضیح نداشتم ..من تنها بودم ..تنها و بی گناه ..میدونستم هرچقدر توضیح بدم فایده نداره.تماس رو قطع کردم و گوشی رو خاموش کردم ...با همون حالم اومدم کارهای احمدو انجام دادم ..و دوباره برگشتم اتاق ...تا خود صب بدن درد ذهن آشفتم نزاشت بخوابم ..نردیکای صب خوابم برد ..احمد باهام سرسنگین و یه جورایی قهربود .خانوادم ازم دلخور بودن ..روزهای مزخرفی رو داشتم میگذروندیم ..خودمو خیلی بی پناه حس میکردم ..تنها دلخوشیم بچه هام بودن ..در طول یک هفته کل فامیل فهمیددکه من پدرشوهرمو پیش همکارای احمد فحش دادم ..اززهرگوشه و کنار یه حرفی میشنیدم ..قلبم هزاررتیکه میشد و کاری ازم بر نمی اومد و فقط پناه میبردم به خدا ...بعد دوهفته همکارهای احمد دوباره زنگ زدن و گفتن که قراره بیان ..حس کردم خدا خواسته که اونا دوباره بیان عیادت احمد...اینبارچند ساعت از قبل خبر داده بودن ..
بدون اینکه احمد بفهمه ..به برادرم زنگ زدم
همکاررهای احمد اومده بودن ازشون پذیرایی کرده بودم که برادرم اومد ..فکررمیکردن اتفافی اومده ..چایی و میوه آوردم و گذاشتم جلوی برادرم ..خودمم نشستم ..میدونستم احمد خوشش نمیاد ..بدون اینکه احمدو نگاه کنم ..در حالی که سرم پایین بودو با دگمه مانتوم ور میرفتم ..گوشیم که رو حالت ضبط صدا بود رو گذاشتم کنارم و خجالت زده پرسیدم ..
_:من یه مشکلی تو زندگیم پیش اومده ..میخوام آقایی کنید و بگید اون روزی که اومدین عیادت احمد من دیر درو باز کردم ..وقتی پدرشوهرم عصبی بودو بهم بدو بیراه میگفت ..من چی بهشون گفتم ...این برام خیلی مهمه که دقیقا بگین من اون روز چی گفتم ...؟
یکی از همکاراش که همون شب کیان رو بغل کرده بود تا به کارم برسم ..انگار از پریشانیم متوجه موضوع شد ..تک سرفه کوتاهی کرد و گفت ..
_:خیلی اروم و با متانت ازشون خواهش کردین که آروم باشه ..گفتین بهشون توضیح میدین چرا درو دیر باز کردین ؟
انگار قلبم اروم شد ..یه نفس راحتی کشیدم. سرمو بالا گرفتم و زل زدم به چشمهای خجل احمد.....