10.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عطرے كہ از حوالے پرچم وزیده اسٺ
ما را بہ سمٺ مجلس آقا كشیده اسٺ
حي علي العزا
في ماتم الحسین
*________
@mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
🌸🍃 شهید شاهرخ ضرغام مادر چند روزي از شــهادت شــاهرخ گذشــت جلوي درمقرايستاده بودم يك يك پيرزن
🌸🍃
🌺شهید شاهرخ ضرغام (71)
مادر
من به همراه چند نفرديگربه محل حمله شانزده آذر رفتيم داخل جاده خاكي به دنبال
نفربر سوخته قبل ازاينکه من چيزي بگويم مادرش سنگري را نشان دادو
درپشــت سنگر نفر بر را پيدا اينجا شــهيد شــده درستهدبا تعجب جلو رفتم ورو
كردم.گفتم: بله، شما از کجا ميدونستيد
همينطور كه به سنگر خيره شده بود گفت: من همينجارادر خواب ديدم . آن دو جوان نوراني همينجا به استقبالش آمدند اصلا احســاس نميکنم که شهيدبعد ادامه داد باور کنيد بارها اوراديده ام. شده. مرتب به من سرميزند. هيچوقت من را تنها نمي گذارد خانه اي مناسب در شمال مدتي بعد به همراه بچه هاي گروه پيگيري كرديم وتحويل داديم روز بعد مادر
خانواده اش مهيا كرديم. و تهــران براي اين مادرو
از علت اين سند خانه را پس فرستاد. باتعجب به منزلشان رفتم و شاهرخ كليد و كار سوال كردم. خانم عبدالهي خيلي با آرامش گفت: شاهرخ به اينكارراضي نيست. مي گه من به خاطراين چيزها جبهه نرفتم! ماهم همين خانه برامون بسه.
ســالها بعد از جنگ هم که به ديدن اين مادررفتيم. ميگفت.
اصلا احساس دوری پسرش را نمیکند .میگفت مرتب به من
پسرش هم می گفت :مادرم را بارها دیده ام .بعدا از نماز سر سجاده می نشیند وبسیار عادی با پسرش حرف می زند .انگار شاهرخ در مقابلش نشسته .
پایان
حر انقلاب اسلامی ایران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 کم اهمیت شدن اتفاقات دنیوی💠
#قسمت_سی_و_نه
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 نترسیدن از مرگ💠
#قسمت_چهل
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 تعریف مرگ💠
#پایان
*________
@mosaferneEshgh
⚫️تبریز دیروز شاهد تشییع شهیدی بود که از آن جوانهای امروز مارکپوش و عطرزده و البته دکتری بود که جانش را داد برای شهرش و عزای حسینی.
⏺پدر شهید مدافع امنیت امیر حسین پور : این پسر آنقدری خاص بود که هر چقدر هم بگویم باز هم ناگفتههای زیادی میماند! هی میگفت میخواهم مدافع حرم شوم! آن موقعها کم سن و سال بود و اجازه ندادم؛ مدام میگفت کاش در کربلا شهید شوم.
⏺وقتی از پایگاه به امیر زنگ زدند که انگار چند نفر میخواهند بنرهای امام حسین(ع) را که به مناسبت محرم در میدان ساعت نصب شده است را آتش بزنند، طاقت نیاورد، لباس رزم پوشید و رفت. میگفت نابرادرها به امام حسین(ع) زورتان نمیرسد به جان بنرهایش افتادهاید؟ پسرم دست خالی بود! آن نابرادر چند ضربه به او زد و چاقو به یکی از چشمهایش زده بود که شدت جراحت به قدری زیاد بود که بعد از 4 روز به شهادت رسید همان آرزویی که داشت.
✍ ما همه مدافع حرم هستیم ،همان حرمی که حاج قاسم گفت ،حرم ایران❤️
شهید امیر حسین پور
*________
@mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. . احمد تمام حرفهاشو انگار ریخت تو چشمهاش ! بانگاهش ازم معذرت میخواست ....سرمو پایین گرفتم و از همک
.
درست وقتی که کم کم کارهای احمد مشکوک و آزار دهنده شده بود...دخترم هلن ..دختر باهوش و بازیگوش من یهو گوشه گیررو افسرده و ترسو شد ..حالا نمیتونست تنهایی تو اتاقش بخوابه ..تو خلوتش گریه میکرد ..حوصله درس هاشو که علاقه شدیدی بهشون داشت و مثل سابق نداشت ..نصف شب ها کابوس میدید و با جیغ و داد بیدار میشد و گریه میکرد والتماس میکرد تنهاش نزارم ..وضعیت روحی هلن حواسمو از احمد پرت کرده بود..گوشه ذهنم با خودم قرار گذاشته بودم که مشکل هلن و رفع کنم و دنبال مشکل احمد باشم ..احمدی که حالا به جای ساعت ۷ عصر ..ده شب می اومد خونه ..وقتی هم می اومد مستقیم میرفت میخوابید ..دیگه خبری از تفریح و مسافرت نبود..فقط یه احمد کلافه بود که حالا هیچ وقت برای من ..برای زندگیمون وقت نداشت. مثل بچه ها مدام بهونه میگرفت ..انگار تازه من و مبدید. از لباس پوشیدنم. اخلاقم ..سلیقم ..خونه داریم ...از،اینکه چرا خونه ریخت و پاشه ..چرا لباس کیان روش لک داره ..چرا لای در بازه چرا دم خر درازه !بعضی وقتها میخندیدم و میگفتم بچه شدی ...بعضی وقتها هم میشکستم و میگفتم ..چته احمد؟!چرا اینجوری شدی ..هیچ وقتم جوابی بهم نمیداد شاید اصلا جوابی نداشت ...حالا تو این آشفتگی تنها بودم..دیدن هلن تو این وضعیت قلبمو بیشتر به درد می اورد ...تا اینکه یه شب که جیغ زد و از خواب پرید کنارش بودم ..خواستم حرف بزنه ...
بهم گفت ..از مردها میترسم ..از پسرها بدم میاد...
برام گنگ بود حرفهاش ..ارومش کردم ..براش آب آوردم ..چراغ مهتابی رو روشن کردم و بغلش کردم ..سرشو گذاشتم رو سینم و اروم ازش پرسیدم چرا میترسه. چرا این حرفهارو میزنه ..گفت دوستام فیلم ترسناک میبینن میام برام تعرف میکنن ..عروسک آنابل میترسم از تو کمد بیرون بیاد. ..قانع کردم که همه این ها فیلمه و حتما با دوستاش برخورد میکنم ..ولی پرسیدم . حالا چرا گفتی از مردها بدت میاد ..یهو افتاد به گریه . همش میگفت قول بده به کسی نمیگی ..قول ندادم ولی اطمینان دادم که خیالش راحت باشه ..اروم اروم به حرف افتاد..اسم یکی از همکلاسی هاشو گفت که...با دخترخالش فیلم های.... دیدنه و اومده با تمام جزییات برای هلن تعریف کرده و حتی گفته پدرو مادرها برای اینکه بچه دار بشن حتما باید این کارها رو انجام بدن!
انگار سطل اب جوش سرم خالی شد ..بدجور دلم لرزید .من چی داشتم میشنیدم ..چطور ممکنه یه بچه هشت ساله فیلم ناجور ببینه و بتونه برای کسی هم تعریف کنه ..محکم تر بغلش کردم مستاصل بودم نمیدونستم چی بگم ..هلن گریش زیاد شد و گفت . مامان ...
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای #فرج مولا
«الهی عظم البلاء»
با صدای #فرهمند
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃
قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱
التماس دعا🌹
*________
@mosaferneEshgh