eitaa logo
مسافرانِ عشق
4.4هزار دنبال‌کننده
174 عکس
2.1هزار ویدیو
1 فایل
آغاز ، عاشقی.... پایان ، خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
مسافرانِ عشق
. . براش نوشتم ..چیزی از زندگی احمد نمونده که بخواهی تیغش بزنی ..حتی پول بنزینشم ازمن میگیره ..پس دی
. . عید با کرونا نمیشد جایی رفت خونه نشین شده بودیم احمد محدودیت تایم کاری داشت و حالا بیشتررخونه بود..گوشیش رو همش جلو دید من میزاشت ..میخواست خیالمو راحت کنه که دیگه هیچ سر و سری با گوشی نداره. .منم خودموخیلی بی تفاوت بهش نشون میدادم ..اکثرا پشت بودم با چندتا کبوتری که داشت خودشو سرگرم میکرد ..هرازگاهی هم تو همون پشت بودم با گیتاری که من براش چند سال پیش کادو گرفته بودم گیتار میزد ..پشت بوممون دوربین داشت و تمام کاراشو میدیدم ..به جورایی غیر مستقیم حواسم بهش بود ولی تظاهررمیکردم که برام دیگه مهم نیست !ماه رمضون رسید. یاد ماه رمضون پارسال افتادم که پام تو گچ بودو چه بلاهایی سرم اومد ..ماه رمضون به نیمه رسید که دوباره متوجه رفتارهای مشکوک احمدشدم .خیلی دقیق بودم کوچیکترین تغیرررفتارو متوجه میشدم ..چند روزی بود درگیری ذهنی داشتم که خواهرم بهم زنگ زد . خواهرمو تازگی ها در جریان همه چیز گذاشته بودم ..فقط خواهرم بود که تقریبا دیگه همه چیزو میدونست ..گفت الهه احمد بهم زنگ زد گفت از طرف خودم ازت بخوام باهم بریم افطاری خونه مامان ! ازم خواست به روی احمد نیارم فعلا ..شک هام دیگه به یقین تبدیل شده بود..خواهرم گفت ولش کن بیا ..خیلی وقته مامان رو ندیدیم وقتی دیگه برات مهم نیست چرا میخوای کنکاش کنی ..دودل بودم ..هم دلم سخت تنگ مادرم بود هم اینکه نمیخواستم به احمدو اون دختره هرزه فرصت دوباره بدم ....یهوفکری کردم ..به خواهرم گفتم ...باشه من میرم خونه ماما ولی تو بیا سرکوچه خونه رو دید بزنه ..خواهرم خیلی مهربون و دلسوز بود بی هیچ حرفی قبول کرد ..بچه هارو آماده کردم گفتم افطار میریم خونه ماما خواستی بیا....گفت نه حسش نیست شما برید ..از قصد رفتنمو لفت میدادم .میدیم کلافه شده ..بی قراری میکنه ..انگار عجله داشت ما زودتربریم ..ساعت ۷ بود که بلاخره رفتم ..تا از خونه رفتم بیرون خواهرم اومد سرکوچه بوقی به من زد و من راه افتادم ..بعد افطار چند باری به بهانه های به احمدزنگ میزدم ..یه بار گفتم تبلت هلن تو شارژ نمونه ..یه بار گفتم شاید دیر بیام ..بارسوم که زنگ زدم طلبکارانه گفت ..من خونم ..خونم ..الهه ..من میدونم چرا زنگ میزنی ! تقریبا یک ساعت بعد خواهرم زنگ زد گفت .
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤎🖤🧡 یاحسین 🌹 ‌ ‌ پناهگاه منی وقتی دنیا با تمام وسعتش درمانده ام میکند 🥺💔 بفرست واسه عاشقان امام حسین(ع) ‌ *________ @mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. . عید با کرونا نمیشد جایی رفت خونه نشین شده بودیم احمد محدودیت تایم کاری داشت و حالا بیشتررخونه
. . گفت. .الهه پسرم زنگ زد نیم ساعت رفتم و برگشتم .. نمیدونم تو اون تایم که رفتم جایی رفته یا کسی اومده یانه ..چون مطمین بودم باز احمد نقشه ای داره همون لحظه به احمد زنگ زدم ..جواب نداد !سریع به خواهرم زنگ زدم گفتم به آرش (همسرش )یه زنگ بزنه..خواهرم به همسرش زنگ زد همسرش گفته بود که اره پیش منه ولی داره کولر جابه جا میکنه دستش بنده ..به خواهرم گفتم برگرده بیاد ولی شک کردم ..احمد که گفت حسش نیست ..چطور رفته پیش آرش ..تو همین فکرها بودم احمد خودش برگشت زنگ زد.. _:چرا زنگ زدم جواب ندادی ؟ _:سرویس بودم _:خونه ای ؟! _:اره ..چطور _:هیچی خواستم بگم اگه بیرونی برای خونه مرغ بخری . دیگه مکالمه رو کش ندادم. مطمین شدم حالا احمد با شوهر خواهرم هماهنگ بوده ..ولی بدجور سوتی داده بودن ..اون شب گذشت فعلا حرفی به احمدنزدم. . فردا عصر بود که خواهرم بهم زنگ زد گفت. .الهه از تراس پنهونی دیدم ....احمد اومد ماشین شاسی رو گذاشت پارکینگ و پراید آرش و گرفت رفت .. برام عجیب بود احمد خیلی به ماشینش حساس بود ..حالا چی شده بود که ماشینشو داده بود آرش !!! همون لحظه به احمد زنگ زدم. گفت دارم میام خونه رفته بودم برای بچه ها پرنده بخرم ..نیم ساعت بعدش اومد ...گفتم پرنده کو ؟گفت نخریدم ..!پیدا نکردم !خیلی واضح بود که دروغ میگه ..سریع همونجا اسم خواهرمو به اسم دوستم بهناز عوض کردم و از خواهرم خواستم بهم پیام بده و هماهنگ شدم. احمد تا اومد بشینه. گفتم _:بهناز پیام داده ...میگه مبارکه پراید گرفتین ؟ گفتم نه !چطور...گفت یه ساعت پیش احمد رو دیدم سوار پراید سفید بود...حتی شوهرمم نشون دادم گفت اره احمدآقاس .... احمد گفت نه بابا اشتباه دیده ! گوشی رو گرفتم سمتش _: پس براش بنویسم اشتباه دیده ...! بعد جلوی احمد نوشتم عزیزم اشتباه دیدی ما پراید نداریم. . بعد پیام اومد .. _:نه عزیزم نشون به اون نشونی که تی شرت زرشکی تنش بود و یه کلاه آفتابگیر مشکی ... پیامو به احمد نشون دادم ..نگاهی به تیشرت زرشکی و کلاه آفتابی مشکیش که کنار مبل انداخته بود کردم.... _:خب الان چی میگی ؟
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تمام زندگے و هستےام فداے حسین چرا بمانم اگر نیستم براے حسین بگو بہ مرغ اجل روے بام ما منشین ڪه چند روز دگر مانده تا اربعین حسین *________ @mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠گفته های کارشناس و پزشک مغز و اعصاب در مورد عملکرد مغزی تجربه گر ها💠 *________ @mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. . گفت. .الهه پسرم زنگ زد نیم ساعت رفتم و برگشتم .. نمیدونم تو اون تایم که رفتم جایی رفته یا کسی او
. مات و مبهوت نگاهم کرد و بریده و مضطرب گفت .. _:شمع های ماشین خراب بود گذاشتم آرش ببره تعمیر ..خودمم چون کار داشتم پرایدشو برداشتم _:خب چرا همین و از اول نمیگی ؟حتما باید دروغتو رو کنم بگی ؟فکر میکنی اینجوری برام گفتنش ارزش داره ...برام مهم نیست کجا بودی فقط برام عجیب بود تو ماشینت و به پدرتم قرض نمیدی چطور دلت اومده بدی دست آرش ... دیگه حرفی نزدم و منتظرجوابشم نشدم . چند روزی گذشت ..تقریبا سه روز بعد بود که اینبار با سند آپارتمان اومد خونه ...تو اتاق بودم صدام زد. .رفتم پذیرایی ..سندو گرفت سمتم _:مبارکت باشه ..اپارتمانم به نامت زدم نگاهمو قفل کردم رو صورتش ..سندو که گرفته بود سمتم ..از دستش گرفتم نگاهی کوتاه بااکراه به سندکردم .در کمال ناباوری احمد سندو مچاله کردم و پرت کردم سمتش ومتاسف سرمو تکون دادم گفتم _:همه چیز پوله .؟ بنظرت میشه هرکاری کرد و با پول جبران کرد ؟ اومد سمتم ..پسش زدم و برگشتم اتاق ...روی تخت نشستم ..درسته دلم و روح و جسمم سر این قضیه نابود شده بود ولی تونسته بودم آینده خودمو و بچه هامو تامین کنم .دوتا خونه و یه ماشین و حساب بانکی و حالا ازش خواسته بودم برام مغازه بگیره تا گالری لوازم آرایشی بزنم . قدم اولو خوب برداشته بودم حالا تمام زندگی احمد تو دستم بود! چند روز بعد گوشیشو گذاشت روی اپن و رفت پشت بوم ..گوشیشو برداشتم ..باید به احمد ثابت میکردم من ابله نیستم !ضبط صدای مخفی رو گوشیش نصب کردم. . فردا شب بعد شام که رفت حموم ..طبق معمول گوشیشو گذاشت دم دست ..بچه ها تو اتاق بودن ..گوشیشو برداشتم ومکالمات ضبط شده رو گوش دادم . گوش دادم و تمام زندگیمو بالا آوردم . حرفهای چندش وکثیف ..حرفهایی که شاید من خجالت میکشم تو خلوت به همسرم بگم ...مکالمشون تقریبا پایین تنه بود ...حس کردم سرم رو سرم سنگینی میکنه ولی من نباید ضعیف میشدم تا اینجا اومده بودم باید همشونو گوش میکردم ..بین مکالمات چندش آور چیزی که دستگیرم شد این بود که دختره فقط به فکر تلکه ار احمد بوده ..مدام میگفت برام طلا بگیر ..فلان طلارو دیدم ..ولی احمد پیچونده بودش ..برام خیلی جالب بود هفته پیش احمد برای دخترم یک دست النگو طلا خریده بود ولی به این دخترفقط جواب سربالا داده بود..مطمین شدم که احمد آتویی ازش داره ولی این نمیتونست حال خرابمو توجیه کنه ..گوشیشو پرت کردم. . دستم روی قفسه سینم بود . هلن نگرانم شد احمد از حموم اومد بیرون ....
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قربون قدم هات بشم … این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست… ‌ *________ @mosaferneEshgh
43.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺کتاب و حسابرسی از نظر کارشناس🔺 *________ @mosaferneEshgh