دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای #فرج مولا
«الهی عظم البلاء»
با صدای #فرهمند
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃
قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱
التماس دعا🌹
*________
@mosaferneEshgh
6.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 شفاعت امام رضا و دور شدن موجودات وحشتناک 💠
#قسمت_بیست_و_یک
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 شفاعت امام رضا 💠
#قسمت_بیست_و_دو
*________
@mosaferneEshgh
6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 امام رضا بهم گفت میخوای بریم حرم💠
#قسمت_بیست_و_سه
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 امام رضا برای زائر ها دعا میکرد💠
#قسمت_بیست_و_چهار
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 فرشتگانی رو دیدم که خادم بودند 💠
#قسمت_بیست_و_پنج
*________
@mosaferneEshgh
....
غریب آشنا
مادرم با لبخندی داخل خونه شد و در رو پشتش بست...
هر دوی ما چشممون به مادرمون بود که بیاد و بگه چه خبره؟
مادر داخل خونه شد و پاهای خوش تراشش رو روی هم انداخت و گفت: اقدس خانم بیا دخترم...
اقدس سمت مادرم رفت و مادرم دست گره خورده اقدس رو از هم باز کرد و توی دستش گرفت و گفت: اقدس مامان جان امروز که رفتید بازار خوشگلیت کار دستت داده...
اقدس کمی خودشو لوس کرد و مادرم ادامه داد: پسره حاج رجب دوست بابات غرفه داره بازار ازت خوشش اومده الانم مادرش بود اومده بود ازمون اجازه خواستگاری بگیره...
درسته من از اقدس بزرگتر بودم ولی آرزوی خوشبختی اقدسم رو داشتم...
از ته دلم خوشحال شدم و پریدم و بغلش کردم...
اقدس هم منو بغل کرد...
مادر: ولی باید از پدرت اجازه بگیریم بعد...
من فهمیده بودم اقدس هم به این پسری که دنبالمون راه افتاده بود بی میل نیست...
شب شد و پدر طبق معمول خسته از راه رسید و مادرم شام رو کشید و سر شام رو به پدرم گفت: آقا محمود نگا به دخترات کردی؟
پدرم نگاهی مشکوک به ما انداخت خیسی سیبیلهای کلفتش رو گرفت و صداشو صاف کرد و گفت: چی شده؟
مادرم لبخندی به پدرم زد و گفت: اقدست خواستگار داره اونم کی؟ پسر حاج رجب... حاج رجب معروف...
پدرم اخماش تو هم رفت و گفت: من دختر بزرگتر از اقدس تو خونه دارم حاج رجب نباشه عرکی که میخواد باشه اول اعظم بعدش اقدس...
مادرم جواب داد: خب آقا محمود شاید اعظم حالا حالاها نخواد ازدواج کنه خودش داره خواستگاراشو رد میکنه ولی اقدس این مورد خوب رو نمیتونه رد کنه...
پدرم قلپی آب خورد و ادامه داد: طوبی خانم دیگه ادامه نده لطفا اول اعظم بعد اقدس تمام...
سرم زیر بود و احساس میکردم باعث و بانی ازدواج نکردن اقدس من بودم...
اقدس زیبا بود و نمیتونست به پای منی بسوزه که هیچ خواستگاری قبولم نمیکرد و الکی میگفتم خودم جواب رد دادم...
کاش اقدس ازدواج میکرد تا عذاب وجدان من کمتر میشد...
مادرم کوتا میومد و ادامه داد: آقا محمود حالا به احترام حاج رجب بذار یکبار بیان صحبتامون رو بکنیم میگیم میمونن بعد اینکه اعظم ازدواج کرد علنی میکنیم...
پدرم به فکر فرو رفت و گفت: نمیدونم هر کاری صلاحه بکن فقط به فکر آبروی منم باش خانم...
مادرم خوشحال ای به چشمی گفت و خواست بره سمت تلفن که پدرم گفت: صبر کن فردا زنگ بزن الان میگن چقدرم از خداشون بوده...
مادرم راه نرفته رو برگشت و من کمی خیالم از بابت اقدس راحت شد...
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای #فرج مولا
«الهی عظم البلاء»
با صدای #فرهمند
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃
قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱
التماس دعا🌹
*________
@mosaferneEshgh