🌴قسمت دوم خطبه فدکیه حضرت مادر سلام الله علیها 🌴
.... خدایی که رؤیتش با چشم ها غیر ممکن است،☘
و بیان اوصافش با این زبان، محال، و درک ذات مقدّسش برای عقل و اندیشه ها ممتنع است.👌🌸
موجودات جهان هستی را ابداع فرمود، بی آن که چیزی پیش از آن وجود داشته باشد🤔😢
و همه آنها را ایجاد کرد، بی آن که الگو و مثالی قبل از آن موجود باشد.👌😍
آنها را به قدرتش تکوین نمود و به اراده اش خلق کرد،🌹🌹
بی آن که به آفرینش آنها نیاز داشته باشد،👌👌
یا فایده ای از صورت بندی آنها عائد ذات پاکش شود.😢🌻
جز این که می خواست حکمتش را از این طریق آشکار سازد👌
و مردم را به اطاعتش دعوت کند. قدرت بی پایان خود را از این دریچه نشان دهد.💐
خلایق را به عبودیت خود رهنمون گردد.🥀
و دعوت پیامبرانش را از طریق هماهنگی تکوین و تشریع قوّت بخشد.🌼
سپس برای اطاعتش پاداش ها مقرّر فرموده و برای معصیتش کیفرها،🌷
تا بندگان را بدینوسیله از خشم و انتقام و عذاب خویش رهایی بخشد👌🌸
و به سوی باغ های بهشت و کانون رحمتش سوق دهد😢🌺
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse
📌 حاج قاسم چگونه مچ آمریکا را خواباند؟
#اینفوگرافی
#سردار_سلیمانی
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse
با عرض سلام و ادب و احترام
به نیت شفای عاجل تمامی بیماران
بویژه علّامه آیت الله مصباح یزدی (حفظه الله تعالی)
♦️همگی باهم زمزمه میکنیم
🔵 5 مرتبه ایه ی شریفه ی .أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَیکشِفُ السُّوءَ... 🔸
🔹 سوره مبارکه حمد به نیت شفای علّامه آیت الله مصباح یزدی (حفظه الله تعالی)
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم به جابر فرمود: ای جابر! آیا بهترین سوره را که خدا در قرآن نازل کرده به تو یاد دهم؟ جابر گفت: بلی پدر و مادرم فدای تو باد آن را به من بیاموز. پیامبر سوره حمد را به جابر آموخت و فرمود: ای جابر آیا صفت و عظمت این سوره را برای تو بگویم؟ جابر گفت: بله پدر و مادرم فدای تو باد آن را بیاموز.
حضرت فرمود: سوره حمد هر مرضی را شفا می دهد
برای شرکت در تلاوت سوره حمد روی آدرس آبی رنگ لمس بفرمایید وگزینه ثبت را بزنید و سپس تعداد سوره حمد مدنظر را در کادر یادداشت بفرمایید. 🔰🔰
📌https://EitaaBot.ir/counter/pb2sl
#ختم_سوره_حمد
به نیت شفای بیماران
اللهم اشف کل مریض
التماس دعای فرج
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse
سردار.jpg
30.3K
فراز یازدهم وصیت نامه سردار دلها حاج قاسم سلیمانی🌺🌷🌷🌷🌷🌷
♦️اگر میخواهید با هم باشید، شرط با هم بودن، توافق و بیان صریح حول اصول است. اصول، مطوّل و مفصّل نیست. اصول عبارت از چند اصل مهم است:
🔹۱- اول آنها، اعتقاد عملی به ولایت فقیه است؛ یعنی این که نصیحت او را بشنوید، با جان و دل به توصیه و تذکرات او به عنوان طبیب حقیقی شرعی و علمی، عمل کنید. کسی که در جمهوری اسلامی میخواهد مسئولیتی را احراز کند، شرط اساسی آن [این است که] اعتقاد حقیقی و عمل به ولایت فقیه داشته باشد. من نه میگویم ولایت تنوری و نه میگویم ولایت قانونی؛ هیچ یک از این دو، مشکل وحدت را حل نمیکند؛ ولایت قانونی، خاصّ عامه مردم اعم از مسلم و غیر مسلمان است، اما ولایت عملی مخصوص مسئولین است که میخواهند بار مهم کشور را بر دوش بگیرند، آن هم کشور اسلامی با این همه شهید.
🔹۲- اعتقاد حقیقی به جمهوری اسلامی و آنچه مبنای آن بوده است؛ از اخلاق و ارزشها تا مسئولیتها؛ چه مسئولیت در قبال ملت و چه در قبال اسلام.
🔹۳- به کارگیری افراد پاکدست و معتقد و خدمتگزار به ملّت، نه افرادی که حتی اگر به میز یک دهستان هم برسند خاطرهی خانهای سابق را تداعی میکنند.
🔹۴- مقابله با فساد و دوری از فساد و تجمّلات را شیوه خود قرار دهند.
🔹۵- در دوره حکومت و حاکمیت خود در هر مسئولیتی، احترام به مردم و خدمت به آنان را عبادت بداند و خود خدمتگزار واقعی، توسعه گر ارزشها باشد، نه با توجیهات واهی، ارزشها را بایکوت کند.
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_چهل_و_یکم
💠 ساکت بودم و از نفس زدنهایم وحشتم را حس میکرد که به سمتم چرخید، هر دو دستم را گرفت تا کمتر بلرزد و #عاشقانه حرف حرم را وسط کشید:
«زینب جان! همونطور که اونجا تو پناه #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) بودی، مطمئن باش اینجام #حضرت_زینب (علیهاالسلام) خودش حمایتت میکنه!»
صورتم به طرف صورتش مانده و نگاهم تا #حرم کشیده شد و قلبم تحمل اینهمه وحشت را نداشت که معصومانه به گریه افتادم.
💠 تازه نبض نگرانی نگاه مصطفی در تمام این شش ماه زیر انگشت احساسم آمده و حس میکردم به هوای من چه وحشتی را تحمل میکرد که هر روز تارهای سفید روی شقیقهاش بیشتر میشد و خط پیشانیاش عمیقتر.
دوباره طنین #عشق سحرگاهی امروزش در گوشم نشست و بیاختیار دلم برای لحن گرمش تنگ شد تا لحظهای که به اتاق برگشتیم و اولین صوتی که شنیدم صدای مردانه او بود:
«تکلیف حرم سیده سکینه چی میشه؟» ...
💠 ابوالفضل هم دلش برای حرم #داریا میلرزید که همان پاشنه در روی زمین نشست و نجوا کرد:
«فعلاً که کنترل داریا با نیروهای ارتش!»
و این خوشخبری ابوالفضل چند روز بیشتر دوام نیاورد و اینبار نه فقط #تکفیریهای داخل شهر که رفقای مصطفی از داریا خبر دادند ارتش آزاد با تانک وارد شهر شده است.
💠 فیلمی پخش شده بود از سربازی سوری که در داریا مجروح به دست #ارتش_آزاد افتاده و آنها پیکرش را به لوله تانک بسته و در شهر چرخانده بودند.
از هجوم وحشیانه ارتش آزاد، بیشتر مردم داریا تلاش میکردند از شهر فرار کنند و #سقوط شهرکهای اطراف داریا، پای فرار همه را بسته بود.
💠 محلههای مختلف #دمشق هر روز از موج انفجار میلرزید و مصطفی به عشق دفاع از حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) جذب گروههای مقاومت مردمی زینبیه شده بود.
دوم ماه از اقامتمان در #زینبیه میگذشت و دیگر به زندگی زیر سایه ترس و #ترور عادت کرده بودیم، مادر مصطفی تنها همدم روزهای تنهاییام در این خانه بود تا شب که مصطفی و ابوالفضل برمیگشتند و نگاه مصطفی پشت پردهای از خستگی هر شب گرمتر به رویم سلام میکرد.
💠 شب عید #قربان مادرش با آرد و روغن و شکر، شیرینی سادهای پخته بود تا در تب شبهای ملتهب زینبیه، خنکای عید حالمان را خوش کند.
در این خانه ساده و قدیمی همه دور اتاق کوچکش نشسته و خبر نداشتم برایم چه خوابی دیده که چشمان پُر چین و چروکش میخندید و بیمقدمه رو به ابوالفضل کرد:
«پسرم تو نمیخوای خواهرت رو #شوهر بدی؟»
💠 جذبه نگاه مصطفی نگاهم را تا چشمانش کشید و دیدم دریای احساسش طوفانی شده و میخواهد دلم را غرق #عشقش کند که سراسیمه پا پس کشیدم.
ابوالفضل نگاهی به من کرد و همیشه شیطنتی پشت پاسخش پنهان بود که سر به سر پیرزن گذاشت:
«اگه خودش کسی رو دوست داشته باشه، من نوکرشم هستم!»
💠 و اینبار انگار شوخی نکرد و حس کردم میخواهد راه گلویم را باز کند که با #محبتی عجیب محو صورتم شده بود و پلکی هم نمیزد.
گونههای مصطفی گل انداخته و در خنکای شب آبانماه، از کنار گوشش عرق میرفت که مادرش زیر پای من را کشید:
«داداشت میگه اگه کسی رو دوست داشته باشی، راضیه!»
💠 موج #احساس مصطفی از همان نگاه سر به زیرش به ساحل قلبم میکوبید و نفسم بند آمده بود که ابوالفضل پادرمیانی کرد:
«مادر! شما چرا خودت پسرت رو زن نمیدی؟»
و محکم روی پا مصطفی کوبید:
«این تا وقتی زن نداره خیلی بیکلّه میزنه به خط! زن و بچه که داشته باشه، بیشتر احتیاط میکنه کار دست خودش و ما نمیده!»
💠 کمکم داشتم باور میکردم همه با هم هماهنگ شدند تا بله را از زیر زبان من بکشند که مادر مصطفی از صدایش شادی چکید:
«من میخوام مصطفی رو زن بدم، منتظر اجازه شما و رضایت خواهرتون هستیم!»
بیش از یک سال در یک خانه از #داریا تا #دمشق با مصطفی بودم، بارها طعم احساسش را چشیده و یک سحر در #حرم حرف عشقش را از زبان خودش شنیده بودم و باز امشب دست و پای دلم میلرزید.
💠 دلم میخواست از زبان خودش حرفی بگوید و او همه #احساسش در نگاهش بود که امشب دلم را بیش از همیشه زیر و رو میکرد.
ابوالفضل کار خودش را کرده بود که از جا بلند شد و خندهاش را پشت بهانهای پنهان کرد:
«من میرم یه سر تا مقرّ و برمیگردم.»
و هنوز کلامش به آخر نرسیده، مصطفی از جا پرید و انگار میخواست فرار کند که خودش داوطلب شد:
«منم میام!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse
⭕️رهبر انقلاب ۱۹ دی به طور مستقیم با مردم صحبت می کنند
🔸در ۱۹ دی طبق قرار هرساله مردم شریف قم به دیدار رهبر معظم انقلاب می رفتند.
♦️اما امسال به دلیل رعایت مسائل بهداشتی، ایشان به صورت زنده و مستقیم در روز ۱۹ دی با مردم صحبت می کنند.
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse