eitaa logo
🏠 خانه مشاوره آنلاین
8.6هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
44 فایل
کانال خانه مشاوره آنلاین زیر نظر "بنیاد ملی مصونیت اجتماعی ردم" می باشد 《با بهترین مشاوره #تخصصی خانواده: ازدواج همسرداری تربیت کودک طلاق افسردگی و. 📩 هماهنگی وقت @Moshaver_teh 📞۰۹۳۵۱۵۰۶۳۷۴ رضایتمندی: https://eitaa.com/nnnnvvvv
مشاهده در ایتا
دانلود
💠تکنیک جلوگیری از #مشاجره 🌺مخالفت خود را به آرامی و با گفتن جملاتی نظیر: 🔷 نظر من کمی متفاوت است. 🔷 فکر خوبی است اما مطمئن نیستم که با آن موافق باشم! و… بیان کنید نه با #خشونت!! 🍃❤️ @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
☘ﺯﻧﺪﮔﯽﺩﻭﺧﺘﻦ ﺷﺎﺩﯾﻬﺎﺳﺖ 🍀ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻨﺮ ﻫﻢﻧﻔﺴﯽ ☘ﺑﺎ ﻏﻢﻫﺎﺳﺖ 🍀ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻨﺮ ﻫﻢ ﺳﻔﺮﯼ ☘ﺑﺎ ﺭﻧﺞ ﺍﺳﺖ. 🍀ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﺎﻓﺘﻦ ﺭﻭﺯﻧﻪ ﺩﺭ ☘ﺗﺎﺭﯾﮑﯽﺍﺳﺖ... @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال۲۰۶ من میخوام ازتون راهنمایی بگیرم ۱۷ سالمه و با خانوادم مشکل دارم خیلی ملاحظشون میکنم و انتظار دارم متقابلا باشه ولی خب نیس یه اخلاق بد دارم نمیتونم آروم حرفمو بزنم و عصبی میشم میخوام تنها برم بیرون و یا با دوستام باشم ولی قبول نمیکنن بهشون گفتم خودتونم بیاین ولی مشغله کاری دارن بهشون میگم میخام برم کلاس ولی وقت ندارن!پارسال خودم همون مسیرو میرفتم ولی امسال میگه نه درضمن چیزیم ازم ندیدن انقد که موندم تو خونه حس میکنم عصبی شدم افسرده شدم مدام گریه میکنم با هر حرف کوچیکی گریه میکنم توروخدا کمکم کنین خسته شدم اصلا درکم نمیکنن گاهی اوقات به فکر خودکشی ام میوفتم ولی پشیمون میشم... پاسخ ما👇 سرکارخانم مشاورخانواده سلام دخترم افزین به شما که ملاحظه پدر ومادرخودت رو داری دختر خوب همه پدر مادر ها عاشق بچه هاشون هستند وبهترینها رو براشون ارزو دارند واین همه زحمت میکشند تا بچه ها در رفاه باشند اما همه این تبحر رو ندارند که همدلی کنند ویا خوب ارتباط گیری کنند وقصد وغرضی باشما ندارند این روزها اوضاع زیاد جالب نیست وخیلی نمیشه به فضای بیرون اعتماد کرد ومیشه گفت که اکثر خانواده ها نگران هستند که خدای ناکرده اتفاقی برای دلبند شون نیفته میدونی که بیرون گرگهایی هستند که دنبال شکارند درضمن به خیلی از دوستها هم نمیشه اعتماد کرد وممکن است کار دست ادم بدهندواگه سختگیری هم هست از این بابت هست، عصبانیت شما دختر گل هم بر میگرده به دوره بلوغی که درش به سر میبری وانقلاباتی که تو وجودت هست وتغیر وتحولات هورمونی باعث حساسیت زود رنجی وعصبانیت میشه، لطفا دراین مواقع نفس عمیق بکش کمی اب خنک میل کن وتغییر موضع بده تا ارامش پیدا کنی خوردن دمنو ش به لیمو ،گل گا وز بان ونعنا وگاه گلاب بخور تا ارامش پیدا کنی در ضمن خوبه بعضی وقتها با پدر یامادر با هرکدوم که راحتی درد دل کنی ونیازهات رو با ارامش نه دعوا ونه با صدای بلند بهشون بگی واینکه چقدر دوست داری در کنار خانواده برای تفریح به بیرون بری حتما اونها هم قبول میکنند منتها باید بدونی چه زمان وباچه بیانی طرح مشکل کنی خب پارسال بچه تر بودی وشاید اروم تر ولی الان خب خانم تر وخواستنی تر شدی واونام باید حواسشون به گرگها باشه تا سلامت به ساحل مقصود برسی پس دختر گلم سعی کن دلسوزی ونگرانیهاشون رو درک کنی وباهاشون کل کل نکنی من کاملا میفهممت اما دل نگرانی های اوناهم میفهمم انشاالله هروقت مادر شدی درک میکنی که بزرگترها چی میگن وچرا نگران دسته گلشون هستند سعی کن توی خونه برا خودت سرگرمی درست کنی مثل مطالعه وامادگی برای کنکور ،کارهای هنری،اشپزی،کمک به مامان و.....تا خیلی حوص۶۶له ات سر نره وگاهی هم خب به اتفاق خانواده برید بیرون لطفا فکرای ناجور هم نکن به اینده وا رزوهای قشنگت فکر‌کن ومراقب خودت وخوبیهات باش موفق باشی گلم @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌸 حکمت صلوات: 🌸رمز ديدن پيامبر در خواب 🌸 سپري در مقابل آتش جهنم 🌸 انيس انسان در عالم برزخ و قيامت 🌸 جواز رفتن به بهشت 🌸اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸 ♡ @ moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
گفتم: خدایــا در زندگیم فقط مشکلات و سختی‌هاست...😔 گفتی: 💖 فإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا 💖 به یقین با (هر) سختی آسانی است! @moshaveromlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
قسمت 16 صدای زنگ تلفن او را از گرداب مهتاب بیرون کشید.با عجله بلند شد و به هال رفت و گوشی تلفن را پیدا کرد.در این بین خندید.تمیزی هم نعمتی بود. شماره خانه بود ناچارا جواب داد -جانم -سلام نیما ....مادر به قربونت خوبی -خوبم....خانواده خوبن.کلی ممنون بابت خونه و خرید و خلاصه همه چی خندید -من کاری نکردم همش کار فاطمه خانوم و فاخته بود.فاطمه خانوم کلی امروز از سلیقه فاخته تعریف کرد این طرف خط دهانش را کج کرد.انگار برای پسر بچه ای از مزه یک بستنی حرف بزنن .حواسش دوباره به حرفهای مادرش رفت -مادر گوشی رو بده به فاخته پوز خند زد -عزیز شده براتون.....بخاطر من سال به دوازده ماه زنگ نمی زدی اما ماشالله زنگ خور خونه ام خوب شده -لا اله الا الله. ... پسر چقدر گوشت تلخی.شاید می خوام گوشش رو بپیچونم بی حوصله نق زد -برام مهم نیست. .هر کا دوست دارین بکنین.گوشی دستتون باشه.... بلند شد پشت اتاق فاخته رفت و در زد و بلند گفت -گوشی کارت داره و بدون اینکه منتظر باز شدن در بشود گوشی را پشت در زمین گذاشت و به طرف اتاق خودش رفت فاخته در را باز کرد و گوشی را از زمین برداشت.نمی فهمید این بشر چرا عارش می آید با او حرف بزند.گوشی را دم گوشش گذاشت و شروع به صحبت کرد هنوز در اتاقش را نبسته بود که جیغ فاخته را از اتاق شنید و کنجکاو به پشت در اتاقش آمد و صدایش را شنید -وای ...یه دنیا ممنون حاج آقا....بله بله آدرس رو هم نوشتم....حاجی آقا... اجازه هست بهتون بگم آقا جون پوز خند حرص داری زد و در دل گفت "ورش دار...مال خودت.. بابای خودت...واسه ما زن بابا بود".با حرص و محکم در زد -گوشی رو بده کار دارم صدای در که آمد منتظر شد تا گوشی در دستش جای بگیرد اما دستی گوشی را جلوی پایش روی زمین گذاشت و در را بست.عصبانی تر از این حرکت فاخته شماره ای گرفت و باز هم مشترک مورد تظر خاموش بود.باز هم نیما بود و خیال خام درست شدن مهتاب.. باز هم نیما بود و مشترکی مورد نظری که خاموش بود.. * در شرکت را که باز کرد فرهود سراسیمه تلفنش را قطع کرد.متعجب از این کارش به سمت میز فرهود رفت -مشکوک می زنی سعی کرد طبیعی جلوه کند اما چقدر موفق بود مطمئن نبود -با مادر بزرگم حرف می زدم .همش گله می کنه بر گرد پیشم. ابروهایش از تعجب بالا پرید -از کی تا حالا با مادربزرگت حرف می زنی اینقدر رنگ به رنگ میشی خود را به کوچه علی چپ زد -کی ...من !!؟حالت خوبه؟چه رنگ به رنگی بی خیال حرف زدن با فرهود شد.آنروز منتظر تلفن از شرکتی بود تا ببیند پیشنهاد قیمت آنها را قبول کرده اند یا نه؟فکرش برای لحظه ای به صبحانه مفصل چیده شده صبح افتاد که بیتفاوت از آن گذشته بود.حالا باید کیک و شیر کاکائو می خورد.اگر وجود فاخته نبود تمام محتویات روی میز را می خورد.دلش برای یک زندگی درست و حسابی تنگ شده بود.مجرد زندگی کردن مزیتش فقط سکوت آخر شبش بود وگرنه مفت نمی ارزید.اگر با پدرش به مشکل بر نمی خورد عمرا جای گرم و نرمش را ول می کرد.داشت به صبحانه فکر می کرد که موبایلش زنگ خورد.رد تماس کرد.بعد از خاموشی موبایلش به او پیام داده بود گورش را گم کند حال که پیامش را دیده از صبح زنگ می زد برای شیره مالیدن سرش.دوباره رد تماس کرد که صدای اعتراض فرهود بلند شد -خب جواب بده چیه هی قطع می کنی با عصبانیت روی میز کوبید -خود عجوزه شه.زنگ میزنه منت کشی.بهش گفتم جور و پلاسشو جمع کنه حالا دلیل زنگهای پی در پی مهتاب را می فهمید.کلافه اش کرده بود از بس زنگ زده.از همان اول که مهتاب را با نیما دید وضع همینطور بود .... مهتاب دست از سرش بر نمی داشت از طرفی می ترسید به نیما بگوید و خود مقصر شود.نیما حرفش را باور نمی کرد که ای مهتاب است که دست از سرش بر نمی دارد.در همین افکار بود که نیما را در حال پوشیدن کتش دید -کجا....همین الان اومدی. ...کلید خونه مهتاب رو نیاوردم با خودم...می خوام سرزده برم ببینم چه غلطی می کنه باز.یه سر می رم خونه بر می گردم * تا خواست کلید در در بیاندازد در باز شد و دخترک ریزه با مقنعه رو برویش ظاهر شد.تا چشمش به نیما افتاد سرش را زیر انداخت و آرام سلام کرد.جوابی نداد.خودش هم نمی فهمید چرا از دیدن این دختر تا این حد به مرز انفجار می رسد.کنار کشید تا نیما داخل بیاید.وارد شد و کفشهایش را در آورد و وارد اتاق شد.فاخته هم کوله اش را روی دوش انداخت تا بیرون برود.هنوز پا در کفشش نکرده بود که صدای دادش بلند شد و فاخته نیم متر از جایش پرید ادامه دارد... @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
⬅️ یه جوری درباره آدمها قضاوت کنید... که اگه یه روزی خلافش بهتون ثابت شد شرمنده خودتون نشید ! ➡️ @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
⬅️ وقتی از دست همسرتون عصبانی هستین دوتا راه دارین: 🔺 یا اینکه برید مستقیم قضیه رو باهاشون در میون بذارین و یه جوری حل و فصلش کنین 🔻 یا اینکه ببخشیدش و کلا قضیه رو فراموشش کنین. ولی معمولا ما هیچ کدوم از این دو تا کار رو انجام نمیدیم! بلکه شروع میکنیم تو ذهنمون صد بار قضیه رو تکرار میکنیم و بارها تو ذهنمون با طرف مقابل دعوا میکنیم! نتیجه این میشه که پر میشیم از خشم و کدورت و ناراحتی... حالا یا یه روزی میترکیم و خشم مون رو روی طرف خالی میکنیم یا اینکه این ناراحتی میمونه تو دلمون و در بلند مدت میشه کینه از طرف مقابل و افسردگی برای خودمون. @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺