eitaa logo
🏠 خانه مشاوره آنلاین
8.8هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
44 فایل
کانال خانه مشاوره آنلاین زیر نظر "بنیاد ملی مصونیت اجتماعی ردم" می باشد 《با بهترین مشاوره #تخصصی خانواده: ازدواج همسرداری تربیت کودک طلاق افسردگی و. 📩 هماهنگی وقت @Moshaver_teh 📞۰۹۳۵۱۵۰۶۳۷۴ رضایتمندی: https://eitaa.com/nnnnvvvv
مشاهده در ایتا
دانلود
خانم هایی که استرس دارند، در دوران عادت ماهانه نسبت سایر خانم ها درد بیشتری دارند آب سیب و کرفس چای سبز شیر به کاهش استرس و دردهای قاعدگی کمک می کند @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🍃 🔴 سوال272 سلام من و خانمم چند ماهی هست که ازدواج کردیم ماههای اول هیچ مشکل خاصی نداشتیم ولی متاسفانه طی ماههای اخیر اخلاق و رفتارش کلاً عوض شده از اونجایی که اسم خانومهایی که من قبلا رفتم خاستگاریشون رو فهمیده دائماً سر هر بحثی که پیش میاد اولین جمله اش اینکه که تو هنوز به اونها علاقه داری یا اونها رو بیشتر از من دوس داشتی ولی متاسفانه مشکل به همین جا ختم نمیشه جدیدا حساسیتش بالا رفته اگر مثلا با هم بیرون بریم اگر یه خانوم از جلومون رد بشه سریعا میگه تو به این خانومه نگاه کردی (سنش فرقی نمیکنه حتی اگه پیرزن باشه) حتی نمیزاره تلویزیون یا کامپیوتر نگاه کنم چک هر روزه گوشی و تلگرام بماندمیگه تو به خانوما نظر داری حالا بماند که تا الان چقد واسش قسم خوردم که عزیزم اینطور که تو فکر میکنی نیست ولی کو گوش شنوا لازم به ذکر هستش که در هیچ زمینه ای واسش کم نذاشتم نه مادی نه عادفی و حتی جنسی حتی تمام کارها طبق نظر اون انجام میشه..... حالا اگه میشه از شما خواهش دارم منو راهنمایی کنید چیکار باید بکنم در ضمن ایشون حتی به خانومهای فامیل هم حساسیت دارن... من از پدر و مادر ایشون هم کمک خواستم و اونها چند باری راهنماییش کردن ولی فایده نداشته اگه امکانش هست منو زودتر راهنمایی کنید خواهشا _سلام تا حالا نشده چیزی در این زمینه از شما ببینن؟ حرکتی نگاهی پیامی ؟ _از لحاظ اعتقادی در چ حدی هستید؟ خانمتون چطور؟ نماز و روزه هر دومون سر جاشه به موقع ولی من یک هفتس انقد اعصابم خرابه کلا نخوندم البته یه مسئله ای هست که بهتره بگم اوایل نامزدی کاملا اتفاقی من دستم رو روی شونه ی یکی از دخترای فامیل انداختم البته یه دفعه دیگم با فامیلا رفته بودیم بیرون دختر عموم داشت از تاب میافتاد من اونجا بودم طناب رو گرفتم که نیفته همین بماند که سر این دو تا قضیه چقدر من از خانومم معذرت خواستم و دلیلشم واسش توضیخ دادم ولی چه فایده بازم فقط حرف خودش رو قبول داره میگه بغلشون کردی من رو اینجوری دوس نداری و از این حرفا... خداییش دیگه خسته شدم از حرفهایی که میزنه 🔵 پاسخ ما👇 سرکار خانم مشاور خانواده سلام یه قسمتی از قضیه میتونه طبیعی باشه چون اوایل زندگیتونه و خانما معمولا اوایل زندگی روی رفتارها و برخوردهای همسرشون با خانمای دیگه حساسن وفقط وفقط خودشونو صاحب همه نگاه ها و همنشینی های همسرشون میدونن ولی قسمت اعظمی از کارای همسرتون از بدبینی و شکاکی نشآت میگیره ایشون باید برن پیش مشاور حضوری مشکلشونو بگن تا راهکارو برنامه ی قدم به قدم بهشون بدن تا به مرور زمان ازلحاظ فکری درمان بشن و الا هر روز مشکل ریشه دارتر میشه و ممکنه زندگیتونو مختل کنه البته شمام باید بیشتر حواستون باشه کسی ک اهل نماز ورابطه خوب باخداست یهویی دستش نمیره رو دوش نامحرم اینو به خودتون میگم که بیشتر حواستون باشه هم اینکه شان شما نباید همچین اجازه ای بده هم باعث رنجش خانمتون نشید و اینکه وقتی میدونید خانمتون حساسه یه کم در مراوداتتون با خانم ها محتاط تر و سنجیده تر باشید البته اگه خانمتون مشاوره میخاستن شاید مشکل حل میشد چون حرفایی که باید دررابطه با رفتارشون بهشون بگم رو نمیتونم به شما بگم بعضی مواقع کسی که چیزی از همسرش میدونه بعدا به عنوان اتو استفاده میکنه البته من به شما برادربزرگوار نسبتی نمیدم این یک اصل کلی هست که بهتره جانب احتیاط رعایت بشه و مسائلشون فقط به خودشون گفته بشه که اگه مشاوره حضوری برن بهشون میگن. مسئله دیگه اینکه آیا بنظرشما با ترک کردن نماز واقعا مشکل خانمتون حل میشه؟ انسان وقتی تو شرایط سختی قرار میگیره بیشتر به حامی و یاری کننده نیاز داره شما تو سختی بهترین و کامل ترین حامی رو ترک کردید ب امید کمک کی؟ واقعا مشکل با ترک نماز حل میشه یا مشاوره حضوری و صحبت کردن؟پس انشاءالله دوباره شروع کنید وازخدا کمک بخایدبه فکر بهترشدن اوضاع باشید. ⁉️سلام ممنونم از راهنماییتون حتما میبرمش مشاور خودم هم از امروز دوباره شروع کردم نماز رو وقتی میخونم خیلی حالم بهتر میشه ✅سلام ممنون از شما خداروشکر نمازخوندن نشان از پاکی سرشت ادم هاست وقتی خدا تو زندگی نباشه هیچی تو زندگی سرجاش نخواهد بود.ما هم دعا میکنیم که انشاءالله زندگیتون هرروز بهترو باصفاتر بشه.موفق باشید. 💍 @moshaveronlain 🍃
قسمت 49 غمگین نگاهش کرد -چرا ...کارت که حیف میشه د مغ جوابش را داد -خب دیگه ...من دارم تاوان یه اشتباه رو میدم....راجع. ..راجع به همون زن.....باید سیصد میلیون پول جور کنم و خون مو پس بگیرم.....احتمالا ماشینم رو هم می فروشم.....هر چی کار کردم رو هم باید بدم به چشمهای غمگین نیمایش چشم دوخت -چرا نمی یای اینجا زندگی کنی...مادر و پدرت دوست دارن.... آه کشید -در اینکه دوسم دارن شکی نیست ...ولی !من روم نمیشه تو چشمهای بابا نگاه کنم....با حرف هام خیلی رنجوندمش...اما.. از طرفی هم دیگه دلم نمی خواد تو اون آپارتمان باشیم.....دلیل شم که می دونی خوشحال دنبال حرفش را گرفت -خب پس بیایم همینجا....پول پیش خونتم هست اخم مصنوعی کرد -بعدا نگی با مادر شوهر نمیشینم آرام به شانه اش زد -مادر به این ماهی .. دلت می یاد از بازویش گرفت و سمت خودش کشید و در آغوشش کشید -بیا اینجا خانوم خانوما....هر چی اینبار تو بگی....ولی بزاریم برای دم عید.یه دستی به سر و روش بکشیم یه مجلس بگیریم ...بعد! باشه.....من تکلیف شکایتم معلوم بشه بعدا آرام بوسه ای بر پیشانیش زد.می آمد ..دست فا خته را می گرفت و همینجا کنار خانواده اش به زندگی اش می رسید.اشتباه ممنوع....وقت جبران بود.... چند روز استراحت در خانه مادر جان بس بود امروز امتحان داشت و باید دیگر به مدرسه میرفت.با غیبتهای این گروه سنی که متاهل بودند راحتتر برخورد می کردند.نیما خودش او را به مدرسه رساند.شیرینی این چند روز از زندگی پنج ماه مشترکشان خیلی خوب بود.گرم بودند باهم...صمیمی مثل بقیه زن و شوهرها...ظاهرا هم با پدر آنچنان کدورتی هم نمانده بود.نیما خودش رضایت را اعلام کرد تا اینجا پیش آنها بروند .گفته بود دوست ندارد فاخته صبح تا شب تک و تنها باشد.اینجا خیالش راحت بود.دیگر هیچ چشم مزاحمی نظرش به فاخته او نمی افتاد .خوشحال با دستی پر از تعریف کردنیها کنار فروغ نشست.اصلا حال خوش فاخته آنقدر تابلو میشد همه می فهمیدند. امتحان را دادند.فا خته هم بلند شد تا دنبال فروغ از در بیرون برود اما ناگهان ایستاد.فروغ چند قدمی نرفته بود وقتی دید فاخته ایستاده او هم ایستاد. -چیزی شد یهو فدات شم لبش را گزید -یهو یه حالی شدم.فکر کنم بازم کلیه ام سرما زده...یه کم هم سوزش ادرار دارم اخم فروغ در هم شد -خب اینا رو می دونی دکتر نمی ری -میشه یه وقتایی اینجوری دوباره با اخم تشر زد -فاخته یعنی چی ...باید جدی بگیری .. فردا پس فردا بخوای مادر بشی همه اینا تو حاملگی و بچه تاثیر می زاره...اون موقع می خوای چی کار کنی -فکر اینو نکرده بودم دست روی شانه اش گذاشت -یه آزمایش ساده ست و اگرم عفونت اداری داشته باشی خیلی راحت با دارو حل میشه.فردا صبح خودم می یام دنبالت با هم بریم همون بیمارستانی که شوهرم هست.بدون نوبت همه کارت رو انجام میدن. ...اجازتو از شوهرت بگیر دمغ شد -آخه می خوایم بریم مسافرت با نیما خوشحال بغلش کرد -عزیز دلم چقدر خوشحالم برات فاخته....چیزی نیست که آزمایش بده بعد مسافرت بیا جوابشو بگیر....الان خوبی مقنعه اش را صاف کرد -اوهوم. ..خوبم فروغ جون....مرسی خواهری برگشتنی هم نیما دنبالش آمده بود.سلام و احوالپرسی با فروغ کردند و به خانه خودشان رفتند.سه شنبه پرواز داشتند.فاخته با ذوق از همان دم که رسیدند شروع به جمع کردن وسایل در چمدان کرد ** آرام به پهلویش زد -بیدار شو خواب آلو رسیدیم چشمان زیبایش را باز کرد.از دست این نازنین که باز او را آرایشگاه برده بود و زیباتر شده بود.کش و قوسی به بدنش داد -وای ببخشید ...خوابم برد خندید -نه به اون تر ست.... نه به اون خوابیدنت دست در بازوی نیما انداخت -بهونه خستگی نداری ما گفته باشم آق نیما.... الان دیگه رانندگی نکردیم -خدایی خیلی خوابم می یاد فاخته... باشه از فردا باز هم حس و حالش پنچر شد -اه....بی ذوق .مثل پیر مردا می مونی -آهای! آدم با شوهر پیرش اینجوری حرف نمی زنه ادامه دارد... @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#فرمول_گله‌گذاری_موفق_ازهمسر 🔴 فرمول هفتم 💠 در گله‌گذاری هرگز همسرتان را با دیگری #مقایسه نكنید. اگر قرار است مقایسه‌ای در كار باشد او را با #خودش مقایسه كنید. 🍃❤️ @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#آقایان_بدانند 💠 خانمها عاشق #مردانی هستند که غیرقابل پیش بینی‌ هستند!! 💠پس کارهای #متفاوت انجام دهید و از سوپرایز کردن همسرتون غافل نشوید! 🍃❤️@moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال273 سلام من 24سالمه وشوهرم 30سالشه ما 9ساله که عروسی کردیم و2ساله که از شوهرم کارهای نا پسندی دیدم وخیلی هم شو که شدم خونیه من به خونیه مادرم خیلی نزدیکه من یک روز خانیه مادرم بودم ویک چیزی خانه جا گذاشتم رفتم خونه بیارم تا در باز کردم دیدم شوهرم فیلم سکسی نگاه میکنه وبا خودش حال میکنه خیلی خیلی شوکه وناراحت شدم وچند بار تذکر دادم وقول داد دیگه همچین کاری نکنه وبازهم تکرار کرد تا این که کلید خونه رو ازش گرفتم تا در نبود من نیاد خونه واز این کار ها نکنه. نگو اقا میرفته خونیه مادرش فیلم سکسی تو گوشیش میدیده تا اینکه تلگرامشم گفتم حذف کنه وحذف کرد نمی دونم با این کارهای شوهرم که خود ارضایی میکنه چه کنم میترسم با این کارهای من که تلکرامشم پاک کردم وخونه نمیزارم تنها بمونه با یه زنهای دیگه ارتباط برقرار کنه لطفا راهنمایی کنید که چیکار باید کنم؟؟؟ پاسخ ما👇 سرکار حانم مشاورخانواده باسلام خانمی اوصولاً دیدن فیلمهای پورن وخود ارضایی فرد به این وسیله فرد را دچار اختلال عملکرد جنسی میکنه مثل زود انزالی اختلال نعو ذ ارضاء نشدن از راه دخول فرد دچار تنوع طلبی جنسی خشونت جنسی ناتوانی جنسی وکلی عوارض جسمی وروحی دیگه میشه ومیدانی که خود ارضایی از نظر دین ما فعلی حرام است وجزء گناهان چون بسیار مضر برای جسم وروح هستش واینها از عوارض استفاده ناصحیح از فضای مجازی اسن اما روش شما هم ناصحیح ایت وعملا داری تشویقش میکنی که پنهانی وجاهی دیگه با پنهان کاری از شما به خواسته اش برسه به جای تهدید ومحدومیت لطفا وظیفه همسری خودت رو خوب انجام بده غفلت وکم کاری شما وهمراه نبودنت عاملی شده برای پناه بردن به فیلم پورن وگناه لطفا نیاز جنسی رو به هر میزان که ایشون میل داره برطرف کن اذت بده لذت هم ببر با ایجاد تنوع در مکان زمان ظاهر خود وبا انواع پوزیشنهای معقول تا نیازی به خود ارضایی وفیلم پورن نداشته باشه پس از خانه بیرونش نکن ودر کنارش باشواز مروت غافل نشو تا مشکل بر طرف بشه البته بامحبت بدونه دعوا @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#خانومها_بخوانند 💠 آیا می‌دانستید مردان از زمزمه در گوش #تحریک می‌شوند؟؟ 💠پس هر زمان که دیدید آقای خونه حوصله ندارد آرام لب‌های خود را نزدیک #گوش همسر آورده و یک جمله #تحریک‌کننده، آرام بگویید و منتظر #معجزه آن بمانید😉 🍃❤️ @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌹سیاستهای_مردانه مدافع همسرتان باشید و از همسر خود در گفتار و کردار حمایت کنید. به هیچ کس حتی نزدیکان اجازه ندهید بی دلیل از همسر شما عیب جویی کنند...! @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌹سیاستهای_زنانه "رابطه با خواهر همسر!" 🍃 احترام مهم‌تر از صمیمیت است! عروس و خواهرشوهر باید مرز بین صمیمیت و احترام را از هم تفكیک و در روابط‌شان آن را رعایت كنند. 👈 احترام گذاشتن به یكدیگر در رابطه عروس و خواهرشوهر بیشتر از دوست داشتن و صمیمی شدن اهمیت دارد؛ بنابراین در درجه اول به عقاید، سلیقه‌ها و تفكرات همدیگر احترام بگذارید. ✅ درواقع به جای اینكه صمیمیت و احساسات را در رابطه‌تان تقویت كنید، ابتدا ستون‌های احترام را در رابطه‌تان بنا كنید و بعد اگر توانستید و شرایط به شما اجازه داد با رعایت حد و حدود یكدیگر دوستی‌ها و صمیمیت‌ها را افزایش دهید. @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
رمان قسمت 50 بینی اش را آرام کشید -ای نکن دماغم گنده میشه در تاکسی نشستند و نیما از راننده خواست تا بعد از رفتن به هتل بایستد و دوباره با همان تاکسی به حرم بروند از ذوق جیغ کوتاهی کشید -وای خدا جونم....خیلی دوست دارم نیما -هیسسس....چقدر شلوغ می کنی....ساکت بشین بچه سرخوش به غیرتی شدن نیمایش خندید.مثلا می خواست جدی باشد اما چهره اش اینروزها زیادی مهربان بود.دلش بر خلاف قیافه ا خمویش مهربان بود.چادر مشکی را سر کرد و وارد حرم شدند.از بازرسی که بیرون آمد نیما را منتظر دید -با چادر خوشگلتر می شیا -پس سر کنم از این به بعد دست دور شانه اش انداخت -تو همه جو ره برای من عزیزی....چادری و مانتویی نداره.وجودت برام عزیزه خانوما -از کی عزیز شدم برای جناب عالی -چی کار داری فضول خانوم......فقط بدون الان نفس منی.... سرش را نزدیک گوشش آورد -نباشی می میرم فاخته ایستاد و سلام داد.آن حرم. ..شکوه و عظمتی داشت..گنبدهایش...اصلا وقتی به آنهمه زیبایی و جمعیتی که برای زیارت مشتاق بودند نگاه می کرد دلش یک جوری شد...ماتم گرفت.. چشمانش از اشک پر شد. دلش هوای مادرش را داشت.چقدر از اینجا تعریفها کرده بود.دستان گرم نیما دوباره دورش نشست -چی شد خانوم گل...گریه واسه چی اشکش را پاک کرد -دلم برای مادرم تنگ شده.....الان پنج ماهه ندیدمش....چی کار می کنه الان.... -فدات شم گریه نکن دیگه.....منو داری غم نخور درون حرم رفتند.جایی با هم قرار گذاشتند تا دوباره همدیگر را ببیند.فاخته از ترس گم شدن زیاد جلو نرفت و همانجا ایستاد و دعا خواند.برای مادرش خودش،نیمایش،برای هرکس که از خاطرش گذشت دعا کرد حتی برای آن پدرش.تا دلش خواست گریه کرد تا سبک شود.دعا کرد از این به بعد زندگیش همین گونه باشد. از حرم که بیرون آمد نیما را دید.خندان منتظرش ایستاده بود.چقدر این لبخند را دوست داشت وقتی گوشه لبش کمی فرو می رفت. -خیلی عالی بود نیما....واقعا ممنون.اصلا آدم اینجا یه حال عجیب و غریبی داره -واسه منم دعا کردی اخم کرد -خب معلومه....این چه حرفیه. ... دعا کردم همیشه سلامت باشی....گرفتاریتم حل بشه دستانش را آرام فشرد -مرسی فرشته کوچولو -اوف ...آنقدر به من نگو کوچولو بلند خندید -آقا سنتو نمی گم که هی بهت بر می خوره. .. -خب کوچولو موچولویی دیگه با حرص نفسش رابیرون فرستاد -اخم نکن حالا.بریم یه گشتی بزنیم ...امشب شام رو هم بیرون بخوریم به همین راحتی حرصش تمام شد.نمی توانست زیاد اخمو باشد.ناخودآگاه در کنار نیما همه چیزش خوب بود.تمام حس و حالش پروانه ای بود آخر شب وارد هتل شدند.هر چه نیما خسته بود اثری از خستگی در صورت فاخته دیده نمی شد.کلا عوض شان زده سالی که هیچ تفریحی نداشت را در می آورد انگار.نیما خسته از گشتن پاساژها روی تحت نشست.پاهای دردناکش را دراز کرد و به تاج تخت تکیه داد.صدای غر غر فاخته می آمد که دستشویی اینجا هم فرنگی بود. خندید. ..."ننه غرغرو" ئی در دلش گفت و چشمانش را بست..خوبی اتاقش به داشتن کتری برقی بود.به صدای باز شدن در دستشویی چشمانش را باز کرد -اه..آه..اه...این دیگه چیه اختراع کردن ..آدم چند شش میشه -کم غر بزن زود پیر میشی -می گم نیما ....اون لباسه خدایی برای مادر جون قشنگ بود -دو سه تا پاساژ خوب دیگه هم هست اینجا. .. عجله نکن...فاخته اون کتری برقی رو هم بزن به برق یه نسکافه بخوریم لا اقل بله قربانی گفت و به سمت کتری رفت و آنرا پر از آب کرد.نیما هم برنامه تلویزیون را زده بود و بی آنکه توجه خاصی به اخبار داشته باشد به صفحه تلویزیون نگاه می کرد.همانطور به تلویزیون زل زده بود که آبشار موهایش حواسش را پرت کرد. سرش را روی پاهایش گذاشته بود و موهایش را بالا داده بود تا زیرش نرود.فاخته برای قلب او یک ریتم تند آرام بخش بود.آرام دست در موهایش کرد.به او نگاه می کرد خستگی پر می زد.نوازش موهایش هم خودش خوشبختی می ساخت .در حال و هوای خودش بود که صدای فاخته را شنید -نیما...می گم...تو خیلی ناراحت شدی بابات منو برای تو عقد کرد اخمهایش در هم رفت -این دیگه چه حرفیه...حال آدمو می گیری اساسی نگاهش را بالا آورد و به نگاه شاکی نیما دوخت -خب می خوام بدونم.....بگو دیگه نفس عمیق کشید.چه می گفت نه دروغ جایش بود و اگر هم راست می گفت فاخته ناراحت میشد -من بارها دلیل ناراحتی خود مو بهت گفتم. موهای کنار گوشش را هم با دست به کناری زد -بزار همه ناراحتی همونجا بمونه باشه.....بزار فراموش کنیم.....خوب نیست آنقدر بهش فکر می کنی ادامه دارد... @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📌نیایش شبانه با حضرت عشق🍃🌺 خدایا❣ کمکم کن مثل همیشه.... همیشه در آخرین لحظه ، در لبه پرتگاه دستمو گرفتی.. خدایا❣ این بار بیشتر از همیشه چشم به راه مساعدت آسمانی توام... ای روح عالم ، هرگز از لطف تو ناامید نبوده و نیستم... خدایا❣ تو از همه مهربانان عالم مهربان تری.. خدایا❣ کسی چون تو نیست... هرگز به هیچ بنی بشری جز تو التماس نمیکنم... و برای همیشه ، همواره در تماس باتو...و تنها پابوس درگاه توام ای یگانه بی شریک... خـ♥️ــدایا توي اين مشكلات و روزگار کمکم کن و دستگیرم باش... شبتون رویایی زیرسایه خداوند ♡ @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺