#تفاوت_زنان_و_مردان
🌸🍃 هیچ وقت به حرفهای من گوش نمیدهی
❌روانشناسان معتقدند: گفتوگو برای زنان، بیش از مردان دارای اهمیت است! بدن زنان، طی گفتوگو، هورمون لذت (دوپامین) ترشح میکند، هر چه میزان این هورمون بالاتر رود، ارتباط قویتر و صمیمت نیز بیشتر میشود، در حالی که مردان چنین حالتی ندارند.
✅خانمها صحبت میکنند تا حس وصل پیدا کنند و به همسرشان نزدیکتر شوند. این حقیقت، یک اصل زنانه است، اما برخی مردان گمان میکنند که همسرشان با گفتوگو، قصد مطرح کردن خواستهای را دارد و این دقیقاً همان نقطهای است که همیشه به سوءتفاهم میان زن و شوهر منجر میشود.
🔵از طرف دیگر، مردان به طور غریزی میخواهند همیشه پشتیبان زنان باشند؛ بنابر این، با شنیدن حرفهای همسر، به سرعت درصدد رفع مشکل برمیآیند و سعی میکنند نقش حلال مشکلات را بازی کنند، در صورتی که همسرشان، هرگز چنین تقاضایی از آنان نداشته است
@onlinmoshavereh
1🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#وقت_دلدادگی
قسمت73
بدون هیچ حرفی بلند شد.با هم به اتاق رفتند.دوباره مثل عروسکی بی جان روی صندلی روبه روی آینه نشست.به قیافه در هم خودش نگاه کرد.ابروهایش دوباره نامرتب بود.اصلا دل و دماغی برای زیبایی نداشت.سشوار که روشن شد از اینه به حرکت دستان نازنین گاه میکرد.از دلش گذشت.خوب که مادر نبود و میرفت وگرنه جگر گوشه هایش چه می شدند.عشق بعد از او بالاخره دیر یا زود در قلب نیما را می زد اما اگر بچه داشت هیچ کس برای آنها تا ابدالهر مادر نمی شد.کاش مادرش بود و سر روی پاهایش می گذاشت.قصه های زیبایش را گوش می داد و خیلی راحت مثل کودکی که به خواب می رود، سر بر بالین مرگ می گذاشت. با یادآوری مادرش دوباره اشکش ریخت.نازنین در آینه او را دید و سشوار را خاموش کرد
-چی شد ؟فاخته جان
قطره اشکی را که میرفت تا روی گونه هایش سر بخورد با انگشت گرفت
-هیچی ..یهو دلم گرفت ببخشید
سرش را در آغوش گرفت
-الهی فدای دلت بشم من....اینجوری هستی نیما خیلی غصه می خوره.
در همان حال با گریه جواب داد
-من نمی خوام غصه بخوره من تحمل ناراحتی نیما رو ندارم
سرش را بوسید.در همان حال در باز شد و نیما داخل آمد.سریع به سمت شان رفت .دلواپس نگاهی به نازنین انداخت
-چیزی شده
با شنیدن صدای نیما گریه اش بیشتر شد.دستان نیما روی شانه هایش نشست و با فشاری کوچک از آغوش نازنین بیرون آمد
-گریه نکن اینقدر عزیز دلم
نازنین آرام از کنارشان گذشت و بیرون رفت.نیما تنها مسکن موثر در فاخته بود
-دیدی گفتم بودن من همش غم و غصه ست
اینبار اخم کرد
-این دفعه دیگه ناراحتم می کنی فاخته.چه عذابی. ..خب آره ناراحتم دروغ که نمی تونم بگم اما نه از بودنت فدات شم....
بغض راه حرف زدنش را مسدود کرد.آخر سر اشکی از چشمش چکید.در آغوشش کشید
-از اینکه تو یه وضعیتم که کاری نمی تونم بکنم برات.کاش می شد جون داد به کسی.جون مو فدات می کردم قشنگم
دستانش دور کمر نیما نشست
-نگو اینجوری عزیزم
روی صندلی نشست و فاخته را روی پایش نشاند.زل زد به چشمان زلالش
-اگه من جای تو بودم چی کار می کردی....هوم؟بهت می گفتم برو می رفتی؟!ولم می کردی،زناشویی یعنی چی از نظر تو...زندگی مشترک....فقط که بگو و بخند نیست...ما این موقعها به درد هم نخوریم پس کی...ها فاخته؟چرا جواب نمی دی....من و تو این روزا کنار هم نباشیم پس عشق و دوست داشتنمون به چه دردی می خوره....یه همچین دوست داشتنی رو بنداز تو آشغالا سگها بخورن. ...تو نه سرباری نه زحمت....تو فقط عشق کوچولوی خودمی....این روزها رو هم با هم می گذرونیم .. .می گذره قشنگم
دستانش را بوسید
-من دوست دارم...دوست خواهم داشت.. تو شاید مدتی از بیماری وضعیت جسمیت فرق کنه ...اما رنگ دوست داشتنت که فرق نمی کنه....چشمای قشنگت....دوست داشتنت با روح من عجین شده...من تو رو با تمام اینا می خوام...من روحت رو می خوام..بعد از خوب شدن دوباره همون فاخته میشی ....می دونم سخته اما هرکاری می کنم تا آرامش داشته باشی...هر کاری....
لبخندی به رویش زد
-تو بابای خیلی خوبی میشی.
اخمی به ابروانش داد
-یعنی شوهر خوبی نیستم
شانه هایش را بالا انداخت و از روی پاهایش بلند شد.
-تو داری بابا میشی....گفتم که یعنی بابای خوبی میشی
نفسش را محکم بیرون داد.همین جریان را کم داشت این وسط.او هم رفت و روبه رویش نشست.دستانش را دوطرف صورتش گذاشت
-من هیچوقت....تکرار می کنم هیچوقت!در زمان حضور تو با کسی نبودم مخصوصا با اون عفریته....چطور می تونم عاشق تو باشم و با کس دیگه....قضاوت رو می زارم به عهده خودت....هر چقدر به عشقم نسبت به خودت ایمان داشته باشی حرفهای منو هم باور می کنی
آرام بوسه ای بر گونه اش گذاشت و بلند شد
-منم برم یه دوش بگیرم.باید شب زود بخوابیم.صبح زود باید بیمارستان باشیم.ضمنا! اینقدر حرف پیش اومد یادم رفت بگم خیلی خوشگل شدی!!!
ادامه دارد...
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
💠امام محمد باقر علیه السلام:
إِنّ اَکرَمَکُم عِندَ اللهِ اَشَّدُّکُم اِکراما لِحَلائِلِهِم
✍گرامیترین شما نزد خدا کسی است که بیشتر به #همسر خود احترام بگذارد.
📙تهذیب الاحکام، ج۸، ص۱۴۱
◾️ سالروز شهادت جانسوز حضرت امام محمد باقر علیه السلام بر #امام_عصر علیهالسلام و عموم شیعیان جهان تسلیت باد
🍃❤️ @onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🍃🍃🍃🍃🍃💠﷽💠🍃🍃🍃🍃🍃
#خانم_و_آقا_بدونن
💠 با #احترام گذاشتن به مرد، میتوان او را برای همیشه #عاشق خود کرد!
💠 مردها اگر مجبور باشند بین عشق و احترام یکی را انتخاب کنند، بیشترشان ترجیح میدهند تنها بمانند ولی به آنها #بیاحترامی نشود!
💠 و از سوی دیگر اکثر خانمها به #عشق و محبت بیشتر علاقه نشان دادهاند.
💠اگر مردها و زنها بتوانند یکدیگر را بهدرستی #درک کنند، میتوانند کنار هم زندگی آرام و بیدغدغه و پر از #عشق داشته باشند.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خداوند نعمتی بالاتر از #همسر خوب روزی کسی نکرده است
🍃❤️ @onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال311
سلام خسته نباشین. من یه مشکل دارم که ازتون میخوام راهنمایی کنین. من تو این چند ماه خیلی مشکل داشتم.و همه چی بدترم شده. افسرده ش دم هیچکاری نمیکنم. خیلی زود عصبی میشم. همه ی این مشکلات باعث شده افسردگیم شدید شده بخاطر همین تموم روز خونه هستم وکار خاصی نمیکنم همه ی اینا باعث شده چاق بشم چند بارم تلاش کردم ولی نتونستم لاغر شم. دیگه مشکلات خیلی فشار آورده من چیکار کنم که مشکلاتم برطرف بشه؟
پاسخ ما👇
سرکارخانم#شمس مشاورخانواده
باسلام
سلام قبل هرچیز توصیه میکنم حتما یه چکاب بده وحتما کم کاری تیرویید وکم خونی رو در نظر بگیر چون این کم کاری عامل خیلی از بیپاریها ست خصوصا چاقی وافسردگی
دیگه اینکه برای خودت سرگرمی درست کن که بیکار نباشی وبه بیماری ومشکل فکر نکنی
برو بیرون به اقوام ودوستان سر کشی کن کلاس های قران برو پارکی اینور اونور درکنار خانواده اقات خوشی داشته باش مهمتر از همه اینها ارتباط ودوستی با خداوند هستش
الابذکرالله تطمئن القلوب بایاد خدا دلها ارام میگیرد پس به خودش پناه ببر ونماز وذکر رو فراموش نکن همه مشکلاتت برطرف میشه انشاالله
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
💠 یکی از مهارتهای مهم ایجاد آرامش درونی و نیز رشد معنوی در منزل انجام واجبات و حساسیت نسبت به #گناه است. اگر با #مهربانی و #اقتدار نسبت به خط قرمز گناه تذکر دهیم. مثل غیبت دیگران، سوءظن و حسادت و... یقینا اهل خانه را از آتش عذاب الهی و نیز آتش پرخاشگریها و #افسردگیها نجات میدهیم.
💠وعده خدا این است که با ترک گناه، #برکت مادی و معنوی و #آرامش را نازل میکند.
🍃❤️ @onlinmoshzvereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🍃💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃💖
💞🍃💖 @Zan_O_Shohari
🍃💖
💖
#آقایان_بخوانند
#ارضای_کامل_همسر
امام صادق علیه السلام فرمودند
بعضی از شما هنگام آمیزش باهمسر ،او را کاملاً ارضا نمیکنید و در حالی از کنار شما دور میشود که اگر مرد سیاه پوست زشتی را هم ببیند به او چنگ میزند(تا خود را ارضا کند) پس قبل از آمیزش حتماً با او شوخی و بازی کنید زیرا این کار عمل آمیزش را برای شما لذت بخش تر مینماید.
📕وسائل الشیعه ج۲٠،ص۱۱۸
مردها باید بدانند که در یک رابطه تا زمانیکه همسر آنها ارضا نشد، آنها هم نباید ارضا شوند.
چرا که بی توجهی به همسردر رابطه سردیها، بهانهگیریها و تنفر از رابطه زناشویی را برای همسر شما فراهم میکند.
@onlinmoshavereh
1🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#وقت_دلدادگی
قسمت74
عجب خنکای بهاری خوبی.عطر گلها مستش می کرد و پای کوبان دور خود می چرخید.موهایش در هوا به رقص در آمده بودند و صدای خنده مستانه اش با آواز گنجشکها در هم آمیخته بود.لباس آبی فیروزه ایش را کمی بالا گرفت تا چمنهای خیس لباسش را خیس نکند.سر مست از این زیبایی چشمش به قامت مردی افتاد که پشتش به او بود.او را از هر طرف می شناخت.عطر آشنایش زودتر حضورش را اعلام می کرد.با خوشحالی بلند صدایش زد
-نیما
برگشت .در حالیکه با هیجان دستش را برایش تکان می دهد بلند تر داد می زند
-نیما
کت و شلوار سفید پوشیده و دستش در جیب شلوارش ا
ست.لبخندی سحر آمیز میزند.مست و مدهوش نگاهش می کند.نیمایش خواستنی ترین مرد دنیا بود.او حتی از فرم دندانهایش هم خوشش می آمد.دندانهایش صاف بودند اما نیشهایش کمی بلندتر بود.باز هم لبخند می زند و او باز نامش را صدا می زند
-نیما
دامن آبی فیروزه اش را بالا می گیرد تا راحتتر به نیمایش برسد.ناگهان بادی بلند می شود...می چرخد و می چرخد و گرد باد میشود.تمام گلها به هوا می روند.بوی خاک جای بوی گل همه را فرا می گیرد.وحشتزده فریاد می زند
-نیما
بلندتر صدایش می زند
-نیما
نیما نبود.رفته بود با باد .هراسان و گریان صدایش می زند
-نیما
صدایی در گوشش می پیچد
-دکتر بیمار داره بهوش می یاد ،اما خیلی ناله می کنه
-چته خانم روح نواز .انگار اولین بارته.طبیعیه موقع بیهوشی ترسیده بود.صدای ناله مانندی می پیچد
-نیما. ...نیما
-سر مش رو تند تند چک کنید.فشارش خیلی پایین.من الان بر می گردم
کسی دوباره ناله می کند و صدا در گوشش می پیچد
-نیما
دستانش ناگهان گرم میشوند.طوفان خوابیده است و صدای گنجشکها می آید.صدای بم مردانه گوشش را نوازش می دهد
-جان نیما
صورتش گرم میشود.از اشک است...صدایش خون به رگهایش می دواند
-نیما
-جانم.عمل تموم شده قشنگم.من الان نباید اینجا باشم...استثنا دکتر اجازه دا ه.آروم باش فدات شم ...یه کم دیگه پیش تم
فقط او را می خواهد.نیمه هوشیار است اما حضورش را احساس میکند.پیشانیش داغ میشود
-آروم باش عشقم...فقط یه کم دیگه ...من پیش تم
اشکهای داغ صورتش را گرم می کنند.از ذوق شنیدن صدایش زودتر بهوش می آید.
از ریکاوری بیرون و درست روبه روی دکتر در آمد .دست دکتر روی شانه اش نشست
-تو که کم طاقت تری بابا
دستی در موهایش کرد
-ممنون دکتر گذاشتین ببینمش.من ..من واقعا طاقت ندارم اونو اینجوری ببینم
دستانش را در جیب روپوش سبزش کرد
-خیلی خیلی باید صبور باشی هنوز اول راهی پسر جان
بی طاقت اشک در چشمانش جمع شد.نفسش را حبس کرد تا مانع ریختن اشکش بشود
-امیدی هست
دکتر نفس عمیقی کشید
-باید به کرم و حکمت خدا امید داشته باشی جوون.اما ما هر کاری از دستمون بر بیاد انجام می دیم
-ممنون.کی می تونم دوباره ببینمش
-دو سه ساعت دیگه احتمالا می یاد تو بخش.یکی دو روز هم نگه می داریمش.یه چند تا آزمایش دیگه انجام بدیم بعد
فقط توانست سرش را تکان داد .از اتاق بیرون رفت.دیدن فاخته در آن حال برایش جانکاه بود.نفسش، خود بد نفس می کشید.آن زمان که نفسش به شماره بیافتد چه حالی خواهد داشت.به سالن که رسید مادرش بی تاب جلویش سبز شد
-چی شد مادر. ..دیدیش
-دیدم مادر خوبه....ببخشید می خوام تنها باشم
با عجله از یمارستان بیرون رفت.روی صندلی در حیاط بیمارستان نشست.عجب هوای بهاری خوبی.بیست و پنجم اسفند ماه بود و شمارش معکوس زمستان.اما برای او بدون فاخته زمستان ادامه داشت.ان بیرون هزاران نفر در تکاپوی عید دست در دست هم و خندان آماده بهار میشدند او هم گل سرمازده اش را در بیمارستان داشت.چشمان خسته اش را مالید.دیشب لحظه ای نخوابیده بود.حالا سردرد ناشی از بیخوابی امانش را بریده بود.دختری با ویلچر از روبه رویش گذشت. آنقدر مریض و ناتوان بود که سرش کج شده اش را هم نمی توانست صاف کند.فاخته اش روزی به این حال می افتاد.. رنجور و پژمرده. .. .گلویش درد گرفت.این بغض لعنتی که هی قورتش می داد، آخر او را می کشت.آرنج دستانش را روی زانو گذاشت و صورتش را با دستانش پوشاند.در حال و هوای خودش بود صدای جیغ و فغان، خبر از مرگ کسی می داد.اصلا این بیمارستان به آدم افسردگی تزریق می کرد.تصویر وحشتناک فاخته را کنار زد... او باید زنده می ماند.
ادامه دارد...
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺