هدایت شده از یاصاحب الزمان عج 🖐
#با_سلام_همراهان_جان🌺🍃
کانال رایحه ی احکام تقدیم میکنید😊
❤️مــسابـقـه ے زلـال غـدیـر❤️
✅با خواندن چند صفحه برنده جوایز ویژه شوید🌸🍃
✅برای شرکت در مسابقه فقط تا عید غدیر فرصت دارید
✅قرعه کشی در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها صورت میگیرد
✅جوایز به شهرمحل سکونت شماارسال میشود
↩️جهت دریافت فایل و سوالات به کلیک کن👇
https://eitaa.com/khosravi1253
نیایش امروز 🌺 🍃
الهے...🙏
امروزمان ☀️
آغازی باشدبرای
شڪر بیڪران ازنعمتهايت🙏
قلبمان جایگاه فقط مهربانے💕
زندگیمان سرشارازآرامش
روحمان غرق ازمحبتت💕
وتن تڪ تڪ عزیزانمان
درسلامت ڪامل باشند🙏
آمین یا ذالجلال والاکرام🙏
ای صاحب شکوه وکرامت 🙏
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
💠 در اختلافات، اول ببینیم که «من چه اشکالی در همسرداری دارم؟» آن را #شناسایی و در رفع آن تلاش کنم. این نگاه اولاً ایجاد #تشنج در خانواده نمیکند؛ ثانیاً خود را نسبت به همسرم #طلبکار نمیدانم.
💠 این افراد دارای «کنترل #درونی»اند و همواره رشد میکنند، ولی افرادی دارای «کنترل #بیرونی» هستند، و همواره به دنبال تغییر دیگرانند نه خود.
🍃❤️ @onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال338
سلام وقت بخیر
منو همسرم همدیگه رو خیلی دوس داریم " همسرم همیشه سخت تلاش میکنه برای زندگیمون
اما من چند وقت پیش متوجه شدم از طریق تلگرام با یه خانومی ک کار تبلیغاتیشو میداد ب اون خانوم تو روزنامه تبلیغ کنه در ارتباطه و این ارتباط تازه شروع شده بود
وقتی نشستم با همسرم صحبت کردم گفت ک پشیمون و ی اشتباهی کرده ک تموم شده
من نمیخوام زندگیمو از دست بدم از طرفی هم نمیدونم چجوری دوباره بهش اعتماد کنم
خواهشا راهنمایی کنین ممنونم
پاسخ ما👇
سرکارخانم #شمس مشاورخانواده
باسلام
خواهر خوبم حواست باشه که زندگی وعشق رو نمیشه باشکاکیت وغر زدن وبد اخلاقی حفظ کرد بهتره که قول همسرت رو قبول کنی ودیگه مشکوک برخورد نکنی بهتر بود که بهش نمیگفتی که باعث عادی شدن مسئله بشه ولی دیگه تکرار نکن ودر عوض سعی کن که بهش محبت وتوجه معقول داشته باشی ونیازهاش رو برطرف کنی تا نیاز به محبت دیگری نداشته باشه گاهی وقتها از طریق فضای مجازی بهش پیامک بده وابراز علاقه کن ومحبتت رو ابراز کن البته نه زیاد به دست وپاهاش بپیچ نه بی خیالش شو ودرکل به خودت برس به روز باش ابراز بی دست وپایی نکن وفضای زندگیت سرشار از عشق وارامش باشه تا همسرت هوای دیگری به سزش نزنه البته اینم بگم که شایدم عمدی نبوده ویه جور تحریک احساسات بوده پس مراقب احساسات ناب همسرت باش وسیرابش کن ونهال خوشبختیت رو مراقبرباش
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌷خدایا...
در هر چهارشنبه..
چهارحاجت مرا روا ساز.
🌷نیرویم را در طاعت خود
و نشاطم رادربندگیت
و رغبتم رادر رضایتت
و بی رغبتیم را در آنچه که موجب
عذاب دردناک توست قرار ده
🌷 ای پاک بی همتا..
همانا آنچه را که بخواهی
لطف می فرمایی.
ظهرتون سرشارنیکی
#الهی_آمین
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
💕 👈 قضاوت و نظر دادن بیجا در مورد دیگران انتقاد نیست توهين است.
💕👈 هر کار یا حرفی که از عمد بزنیم در آخرش بگیم شوخي كردم ،
شوخی نیست حمله به شخصیت آن فرد است.
💕 👈 بازی کردن با احساسات مردم، زرنگی نیست، نامردي است.
💕 👈 خراب کردن یک نفر توی جمع جوک نیست، كمبود شخصيت است.
💚به راهی که اکثر مردم می روند بیشتر شک کن،
💚اغلب مردم فقط تقلید می کنند.
💚انگشت نما بودن بهتر از احمق بودن است
@onlinmoshavereh
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
۱۲ راز زنانی که شوهرشان عاشقشان است
- زن زندگی باشيد تا حسش را به شما بگويد
-صادقانه بشنويد
-پروندهسازی نكنيد
- رفتارهايش را تحليل كنيد
- به او حس امنيت دهيد
- احساساتتان را بدون مقصر دانستن او نشان دهيد
- حرفهايش را باور كنيد
- رفتارهايش را در جمع ببينيد
- زیادی از احساساتتان حرف نزنيد
- به رازهایش نزدیک نشوید
- رازدار باشيد
- بگذارید "به خیال خودش" مرموز بماند
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال339
سلام خسته نباشید واقعیتش من یه مشکل دارم من از تصمیمات م خیلی زود منصرف میشم مثلا مدرسه رفتم یه هفته میرم باید یه روز نرم بعد ادامه بدم برای کلاسا که مینویسم اول با شوق ذوق بعد نه نمیدونم چجوری تو تصمیمات ثابت قدم باشم
پاسخ ما👇
سرکارخانم #شمس مشاورخانواده
با سلام
خواهر خوبم ادمی برای اینکه بتونه مسیرزندگی رو به خوبی طی کنه وثبات قدم داشته باشه باید برای خودش اهدافی رو در نظر بگیره ونتیجه رسیدن به اهداف رو برای خودش مشخص کنه ودر خودش ایجاد انگیزه کنه تا بتونه باثبات قدم طی مسیر کنه وبه اهداف عالیه خودش برسه احتمالا شما اگه کاری هم میکنید برای وقت کشی وگذران عمر هستش وهدف وانگیزه ای درکار نیست به خاطر همین زود دلسرد میشوی وحس وحالی برای ادامه مسیر براتون نمیمونه ومجبوری هراز گاهی یه نهیب به خودت بزنی نا دوباره یه تکونی به خودت بدی وچند قدم جلوتر بری پس لطفا یه دور نمایی از اهداف رو برای خودت تجسم کن وبا اهداف تعریف شده برنامه ریزی کن تا باانگیزه طی مسیر کنی وموتور نیرو محرکه شما بدونه سوخت نمونه وشما همچنان بر خط باشی موفق باشی
@onlinmoshzvdreh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
الحق که تو آن علی ولـی اللهی
از اسـرار خداوند جهان آگاهی
آغاز ولایتت فرستم صلـوات
دانم ز عنایتت غمـم میکاهی
پیشاپیش عیـد سعید
غـدیر خم مبـارک باد
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#وقت_دلدادگی
قسمت 90
دیگر تا بیمارستان حرفی زده نشد.هر چه به بیمارستان نزدیکتر می شدند دوباره ترس بر فاخته غلبه می کرد.می دانست این رفتنها پیامد خوبی ندارد اما بخاطر نیما لب فرو بسته بود.به بیمارستان رسیدند.پدر هم دیگر با آنها همراه شد.به سمت پرستاری پشت نیز پذیرش رفتند و سراغ دکتر را گرفتند.پرستار با شنیدن اسم آنها کمی تامل کرد
-جناب پورداوود....دکتر تاکید کردن حتما اومدین یه سر برین پیش ایشون
فاخته بازوی نیما را جنگ زد
-مشکلی هست
پرستار نگاهی به نیما و بعد به فاخته کرد
-بنده اطلاعی ندارم با خودشون تماس بگیرین...در هر صورت ایشون امروز تا ساعت دوازده بیشتر اینجا نیستن
حاج آقا نگاهی به ساعتش انداخت
-بریم بابا ببینیم چی کار داره... چیزی تا ظهر نمونده
دست سرد فاخته را گرفت و به سمت اتاق دکتر به راه افتادند.دم در فاخته ایستاد.نیما به چهره پر از استرس فاخته نگاه کرد
-من نیام نیما....بزار هر چی می گه به تو بگه
استرس فاخته را که دید او هم به این نتیجه رسید که فاخته نباشد بهتر است.شاید دکتر چیزی بگوید که شنیدنش برای فاخته مطلوب نباشد
-باشه عزیزم. ..پس همین جا روی نیمکت بشین تا بیایم
قبول کرد و همانجا نشست.نیما به همراه پدرش در زدند و بعد از اجازه دکتر وارد اتاق شدند.دکتر با دیدن آنها با لبخندی بلند شد
-زودتر منتظرتون بودم
نیما هم با دکتر دست داد و نشست
-نشد دیگه ببخشید ...موردی پیش اومده دکتر
دکتر لبی تر کرد و به صندلی اش تکیه زد
-شاید بشه اسمش رو معجزه هم گذاشت.... بعد اون همه آدم که برای کمک حاضر شده بودن کلیه به خانمتون بدن.حتی اون دوستتون یادم نمیره.انقدر به فکر کمک به شما بود کلا فراموش کرده بود خودش یه کلیه بیشتر نداره.اسمش چی بود؟
-فرهود
-بله درسته.ایشون همیشه به خاطرم می مونه.من که واقعا خوشحالم ....پس خیلی سریعا خبر خوب رو بهتون میدم یک مورد برای پیوند کلیه به خانم شما پیش اومده که فکر می کنم و البته مطمئنم که با شرایط همسر شما کاملا جور هست
نیما که انگار اشتباه شنیده باشد با تحیر به دهان دکتر چشم دوخته بود
-اشتباه نمی شنوم؟؟وای!!!! یعنی ممکنه
-اوهوم چرا که نه.منتظر جواب قطعی آزمایشات هستم
به لکنت افتاده بود از خوشحالی
-چ.....چطور ممکنه...چه جوری
به روی نیما که هنوز در شوک خبر بود لبخند زد
-دو روز پیش درست جلوی همین بیمارستان البته در اون سمت خیابون تصادفی صورت می گیره. خانمی در اثر تصادف امروز بعد از فقط دو روز کما در اثر شدت ضربه دچار مرگ مغزی شدن.تا همین الان به غیر از اسمشون هیچ اطلاعی از بستگان به دست نیاوردیم.خانم نسبتا جوانی هستن حدودا شاید چهل و پنج ساله.خانم فریده بابایی
حاج آقا که دست روی قلبش گذاشت نیما سریع از جا بلند شد
-بابا....آقا جون خوبی؟ چت شد یهو
دکتر در لیوان خود آب ریخت و جلوی نیما گرفت
-دهن نزدم هنوز بدین بخوره
تشکر کرد و لیوان را به دهان پدر نزدیک کرد.چند دقیقه ای گذشت تا حال حاج آقا سر جایش بیاید.نیما هم کمی شانه هایش را مالید
-بهتر شدی آقا جون
دست روی دست نیما که روی شانه اش بود گذاشت
-خوبم بابا جان ...ممنون
نیما آمد و دوباره سر جایش روبه روی حاج آقا نشست. حاج آقا رو به دکتر کرد
-این خانم رو میشه دید
-حدس می زنم می شناسین این خانم رو.چون تا اسمش رو بردم حالتون بد شد
حاج آقا سری به نشانه تایید تکان داد و رو به دکتر کرد
-میشناسم به این نام خانمی رو.که حدس می زنم خودشون باشن
نیما نگاه پرسشگرش را به پدر دوخت
-کی هست این خانم مگه
حاج آقا نفس عمیقی کشید
-مادر خود فاخته ست بابا جان
چشمان نیما از تعجب گرد شد
-ولی مگه نگفتین مادرش رفته و....
حرف پسرش را برید
-آره پسرم اما یه شماره برای مبادا با اصرار ازش گرفتم.البته شماره کسی بود که اون فقط از فریده خبر داشت.زنگ زدم و خواستم تا بیاد تو این تاریخ بیمارستان.کمی مساله رو توضیح دادم برای اون خانم و گفت حتما خبرش می کنم.گفتم شاید بهتر باشه این دوتا یکبار دیگه هم رو ببینن، دیدار نباشه به قیامت.قرار بود که شما دو روز پیش برای بقیه درمان اینجا باشین
پف بلندی کشید
-چرا به من نگفتین بابا
-خب شما دو تا که اصلا تو حال و هوای خودتون نبودین که.این جریانات اخیرم..
اینبار نفس عمیق دکتر بلند شد
ادامه دارد...
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺