خواد سخن لغوی گفته باشه ومبتلا به گناه زبان بشه چون خداوند پر حرفی رو دوست نداره و ایشون هم چون طلبه هستند بر اساس مراقبه های اخلاقی ترجیح میده که اهل سکوت باشه نه پرحرفی که از آن فتنه ها خیزد
پس لطفا مراقب باش که الکی قضاوت نکرده باشی اگه هم واقعا دوستش نداری لطفا ادامه نده ونه خودت رو اذیت کن نه اینکه این همه انگ به ایشون بزن وسریع تمومش کن
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🍃🌺
#رهایی_از_شب
#ف_مقیمی
#قسمت_پنجاه_و_هفتم
بی توجه به کنایه ی من گفت:
_چه بوی خوبی..شام چی داری؟
دلم نمیخواست شام پیشم باشه.
گفتم:ماکارونی
بلند شد وبه سمت آشپزخونه رفت.
-تو همیشه دستپختت عالی بود.خونه ی سحر یادت میاد؟اکثر اوقات غذا با تو بود.سحر هم از روی مهربونیش در ازاش هرماه یه پولی بهت میداد تا خرجت دربیاد!!!!!
عصبانی از جملات تحقیر آمیزش بلند شدم و اعتراض کردم.
_به هیچ وجه این طور نبود.روزی که سحر خواست اینکارو کنه من عصبانی شدم. در حالیکه منصفانه ش هم بخوای حساب کنی این حق من بود.شما دوتا همش دنبال رفیق بازی و یللی تللی کردنتون بودید و من، هم باید درس میخوندم ،هم خونه رو مرتب نگه میداشتم وهم غذا میپختم!!!
از قرار معلوم او میخواست به هر ترتیبی شده تلافی معطلی پشت در رو سرم دربیاره.
او استاد تلخ زبونی و تحقیر کردن بود.با عشوه ی همیشگی اش به سمتم چرخید و در حالیکه ابروشو با غرور بالا میداد گفت:
-عزیزم شما مفت ومجانی تو اون خونه زندگی میکردی و مفت ومجانی شکمتو سیر میکردی در قبال اینهمه محبت، شستن چهارتا تیکه ظرف و پخت وپز چیزی نبود که !!!
اون دیگه واقعا شورش رو در آورده بود.دلم میخواست به سمتش حمله کنم و تا میخورد بزنمش ولی این راه خوبی نبود.مقابلش ایستادم و با نفرت گفتم:
-ای بی چشم ورو..اونهمه کار تو اون خونه بود بعد میگی چهارتا ظرف و ظروف؟!! آره! حق با توست.اون هم درقبالش خونشو در اختیارمون گذاشته بود.بازم دم من گرم که زیر دینش نموندم. تو چی میگی این وسط که فقط از موقعیت سواستفاده کردی و خوردی رقصیدی و مهمونی رفتی!! من در مقابل سحر مسوول بودم نه تو که خودت سربار اون بودی!!
او به یکباره صورتش تغییر کرد و مثل گربه با کلمات بیرحمش چنگم کشید:
-من خودم خرج خودمو میدادم..یابام ماه به ماه برام پول میفرستاد و منم گاهی واسه خونه خرید میکردم.یا تو دورهمی هامون مهمونتون میکردم..
خنده ی بلند وحرص دربیاری کردم.او حقش بود حرص بخورد وتحقیر شود چون منو تحقیر و گلوم رو زخمی بغض کرده بود.
میان خنده ام گفتم: هههه تا جاییکه من یادم میاد شما هرچی باباجون بیچارت میفرستاد خرج قرو فرت میکردی.!!طفلک پدر بیچارت فکر میکرد تو داری خودتو میکشی درس میخونی!!
شاید نباید عصبانیش میکردم.چون او بی رحمانه ترین کلمات رو نثارم کرد وبعدش لال شدم وبازنده ی این جدال لفظی من بودم.
گفت:چیه؟؟ حسودیت میشه بابام ماه به ماه برام پول میریخت؟؟!! از اینکه هیچ کسی رو در طول زندگیت نداشتی و همیشه عین گداها زندگی کردی داری میسوزی؟! مثل اینکه یادت رفته کی از تو عسل ساخت.؟؟؟ من!!!!
گونه هام سرخ شد.بغضم داشت میترکید..دستام میلرزید.روی مبل نشستم.و به این فکر کردم که یک انسان تا چه حد میتونه بی رحم و ظالم باشه.
حالا که ازپیروزی اش خیالش راحت شد مقابلم زانو زد و با قیافه ای مظلوم گفت:معذرت میخوام. .نمیخواستم اینا رو بگم.تو عصبانیم کردی..
نباید اجازه ی پایین اومدن به اشکهامو میدادم.
نه! ! او حق نداشت بیشتر از این شاهد شکستن من باشد.با حرص و نفرت نگاهش کردم و طبق عادت دندانهامو به هم ساییدم.
-برای چی اومدی اینجا؟
او دست از تلاش برنداشت:
-بخدا اومده بودم حالتو بپرسم ..نگرانت بودم..
با پوزخندی حرفش رو قطع کردم:به یکی بگو نشناستت!! حرفتو بزن وبرو.هرچی که لازم بود بشنوم رو شنیدم
او با دلخوری کنارم نشست و طلبکارانه گفت:_چرااینطوری میکنی؟ یکی گفتی یکی شنیدی!! جنبه داشته باش دیگه.
با عصبانیت بهش گفتم:من جنبه ندارم..بخاطر همین هم دیگه نمیخوام ببینمت.
چقدر خوب!! درسته تحقیر شدم و دلم شکست ولی در عوض بهترین بهانه دستم اومد تا از شر دختری که سالها با حسادتها و بی ادبیهاش دلم رو نشانه گرفته بود به هم بزنم. واین واقعا ارزشش رو داشت.
او بلند شد و چند دقیقه ای مقابلم ایستاد.خودش هم فکر نمیکرد که زبون مثل زهرمارش به همین سرعت همه ی نقشه هاش رو برای از زیر زبان حرف کشیدن من خراب کرده باشه.
بگمانم داشت فکر میکرد چطوری قبل از رفتنش علت به هم زدن رابطه ی من و کامران رو بفهمه.
بعد از کلی مکث گفت:
_کسی که بخاطر یه جدال الکی و لفظی دوست ده ساله ی خودشو بگه نمیخواد ببینه، طبیعیه که بخواد دوست پسری که شیش ماهه تمومه معطلشه هم بزاره کنار..
پس بالاخره راه صحبت کردن در مورد کامران رو پیدا کرد! چه بهتر!!
الان این قدر شهامت دارم که زل بزنم تو تخم چشمش و بگم دیگه نیستم.
ادامه دارد...
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
➕علل بی میلی جنسی در زنان
👈 عوامل فیزیولوژی (سطح پایین تستوسترون آزاد خون،تیرویید ،دیابت وفشار خون و....)
👈 عوامل روانی و بی مهارتی زوجین (توانایی ومهارت لازم برای ایجاد رابط جنسی را ندارد)
👈 عوامل ارتباطی (ضعف صمیمیت کلامی
،چشمی ولمسی ...)
👈 عوامل مربوط به مشکلات جنسی همسر(اختلال نعوظ وزود انزالی و...)
👈 عوامل مرتبط با آسیب های فردی (تصویر بدنی ضعیف ،سابقه ی سو استفاده جنسی ،افسردگی و...)
👈 عوامل فرهنگی و تربیتی (شرم وحیا ،نگرش منفی و...)
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
➕مثبت اندیشی یعنی:
نیمه خالی لیوان رو میبینم و میدونم چرا خالیست، اما چون نیمی از لیوان پر هست احساس خشنودی و رضایت میکنم.
در ضمن تلاشم برای افزودن به پُر شدن بیشتر لیوان رامتوقف نمیکنم.
بنابراین:
➖ دنبال حرفهای خوب و کلمات شادتر، مطمئن و مثبت میگردم.
➖دربارهی هر ماجرایی حرفهای خوبی میزنم.
➖ با داشتن ملاحظاتی از افراد منفیباف فاصله میگیرم.
➖ سعی میکنم اگر حرف خوبی برای گفتن ندارم، سکوت کنم.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال803
سوالای زیادی دارم میشه راهنماییم کنید
اینکه اولش گفتن کارش درست شده است ولی نشد بعد مغازه زدن ورشکست شد در حال حاضرم بیکاره و یه عالمه قسط بعدش رفت توی کارخانه کار می کرد چهار ماه کار نکرد اومد بیرون می گفت کارش سخت و نمی تونم همش کارای سخت رو به من میگن الان دو هفته است سرکار نرفته باید چه برخوردی کنم باهاش حتی نیازامم بهش میگم که پول می خوام این حرفا ولی فقط میگه من شرمندتم ببخشید من واست کم گذاشتم و این جور حرفا یه جای دیگه واسش کار درست شده هی امروز و فردا میکنه حتی راحت از من تقاضای پول میکنه منم نمی تونم بهش نه بگم پس اندازمم تو این مدت بهش دادم چکار کنم به نظر من یه مرد باید انقدر عزت نفس داشته باشه در این مورد چکار کنم😔
الانم صحبت کرده بره یه جا دیگه می ترسم نمونه اونجا!
مورد دیگه شبا دیر میره خونه یعنی همش باید زنگش بزنم کجایی چکار میکنی چرا نمیری خونه و این جور حرفا بهش اعتماد ندارم یعنی اوایل واسم فرقی نداشت می گفتم هر موقع دلش می خواد بره ولی از وقتی که مامانش بهم پیام داد که محمد نیومده و یا بهش بگو بیاد خونه این جور حرفا منم حساس شدم سر همین قضیه بارها باهم بحث و تنش داشتیم همش فکر می کنم دروغ بهم میگه یا اینکه می خواد منو بپیچونه
میشه بگین چکار کنم مسائل دیگه هم هست ممنون میشم راهنماییم کنید
مشاور✍
ببخشید میشه بگی مطلبی که گفتین درمورد کیه؟
و شما چه نسبتی بااو دارین
کاربر🖍
شوهرمه یک سال و خورده ای عقد کردیم
مشاور✍
آهان یعنی الان نامزدین
ایشون فرزند چندم خانواده است
و خانواده چطور برخوردی با ایشون دارند
آیا هرچی میخواسته رو راحت در اختیارش میذاشتن
کاربر🖍
فرزند دوم و یه برادر دوقولو دارن
برخوردی خوبی ندارن گاهی با احترام وگاهی با دعوا
آره تو این مدتی که من عروسشونم نه ولی قبلش آره
پدر هم ندارن بچه بودن که پدرشون فوت میشه و مادرشون طبق گفته خودش همه چی در اختیارشون میزاره که کمبود پدر رو جبران کنه
با داداشم اصلاً خوب نیست همش باهم دعوا می کنن نسبت به هم حسادت دارن
پاسخ ما👇
سرکارخانم #شمس مشاور خانواده
باسلام
ببین عزیزم ایشون یه جورایی لوس و بچه ننه است و تحمل سختیها و نداره و میشه گفت به ثبات شخصیتی نرسیده و همه اش از این شاخه به اون شاخه می پره علتش هم میتونه یکیش این باشه که هرچی خواسته راحت در اختیارش گذاشته شده و گذاشتم که سختی روزگار رو بچشه میشه گفت که اکثر جوونهای امروزی این مشکل رو دارن با با و ننه جور می کشن و بچه ها کیف میکنند بعد موقع ازدواج یادشان میاد که بگن ای وا ی مرد شد وسرپای خودت بایست درصورتی که این چیزی که باید از کودکی یادش بدن تا صبور باش و مشکلات رو بپذیر ه مورد روزهای سخت باشه واراده محکمی داشته باشه تا بتونه تکیه گاه باشه معمولا باید قبل از بله گفتن تحقیق کامل داشته باشی اما الان که درگیری باید با نرمی ملاطفت ازش بخواهی مثلا بگی تو تکیه گاه منی من پشتم به تو گرم باید ثابت سر یه کار بمانی تا بتونی درآمد کسب کنی و زندگیت رو تشکیل بدی و...لطفا دیگه جور نکش و بهش پول نده توهم دقیقا داری کاری رو میکنی که مادرش کرده ایشون به اشتباه فکر میکنه تو تکیه گاهی و مثل مادرش باید جور کشش باشی این دلسوزی بیجاست و دیگه اینکه حواست باشه که اهل عمل و اعتیاد نشده باشه یه کم مشکوک میزنه این که کار براش سخته ویا طلب پول از دیگران داره ویا با دوستان میگذرونه تا با شما واینکه شبها دیر به منزل می ره همه اینها میتونه علامت باشه پس حواست رو جمع کن
@@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#رهایی_از_شب
#ف_مقیمی
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
وقت خوبی بود برای خاتمه دادن به همه ی این بازیها.!
بهش گفتم..با چشمان خیره..و با محکم ترین کلمات!!!
-بزار برای همیشه روشنت کنم. دیگه نمیخوام تو این بازی باشم! بخاطر همین هم با کامران به هم زدم. تمام.!!!
او ضربه ی نسبتا محکمی به زانوم زد و گفت:
-لوس نشو!!چرا همه چیز و با هم قاتی میکنی؟ از من عصبانی هستی، به اون بیچاره چیکار داری؟
سعی میکردم نگاهش نکنم.از بچگی این اخلاق و داشتم. اگر کسی دلم رو میشکست یا ازش بدم میومد به هیچ طریقی نگاه تو صورتش نمیکردم مگر برای فهموندن حس تنفرم بهش!
گفتم:خودتم میدونی این تصمیم مال الان نیست.
او لحنش رو لوس کرد.
-کلک..نکنه لقمه ی چرب وچیلی تری پیدا کردی؟ هان؟؟
پوزخند زدم:تا اون لقمه ی چرب وچیلی از دید تو چی باشه؟!
گفت:معلومه!! پولدارتر!! دست ودلبازتر!!
الان وقتش بود نگاهش کنم!
گفتم:اینها ملاکهای توست!!ملاکها وایده آلهای من با تو خیلی فرق داره.! من مال این شکل زندگی نیستم! تا حالاشم اشتباه کردم قاتی این کثافتکاریها شدم.دیگه نمیخوام!!
او با عصبانیت نفسش رو بیرون داد.بوی سیگار میداد.دوباره پوزخند زدم!!
گفت:بببین الکی قصه سرهم نکن!یا باید احمق باشی که به چنین موردی پشت کنی یا کیس بهتری پیدا کردی! چطور تو این ده سال عذاب وجدان نداشتی و با پول این بیچاره ها این زندگی و دم ودستگاه رو به هم زدی حالا الان به یکباره متحول شدی؟
بلند شدم و به آشپزخونه رفتم.
ماکارونی دم کشیده بود.زیرش روخاموش کردم و دوباره به سمتش برگشتم.
سعی کردم بغضم نترکه:
-تو این ده سال به قول خودت مجبور بودم! گدا بودم .احمق بودم وگول شما بی دین وایمونها رو خوردم.ولی از حالا به بعد میخوام رو پای خودم بایستم.کار کنم و به روزی خودم راضی باشم.نمیخوام آه این گنهکارا دنبال زندگیم باشه.
نسیم قهقهه ای سرداد!!
-وای تو روخدا بس کن!! چی عین ملاها حرف میزنی!!ببینم مطمئنی چیزی به سرت نخورده
با صدای آرامتری گفتم:
شاید!!!
نسیم دست برد تو کیفش و پاکت سیگارشو در آورد.
سریع گفتم:نکش!!! خودت میدونی بوش اذیتم میکنه
او پاکتش رو روی میز پرت کرد و درحالیکه با ناراحتی به سمتم میومد گفت:
نهههه!! مثل اینکه واقعا یه مرگت شده! ! ولی من باورم نمیشه که قشم متحولت کرده باشه.!!
ایستاد مقابلم.
گفت:کامران و میخدای چی کار کنی؟میدونی اگه بفهمه سرکار بوده جه بلایی سرت میاد؟
باز شروع کرده بود به تحقیر و تهدیدم!!فکر میکرد بچه ام.
با غیض گفتم:بلا سرم میاد یا سرمون میاد؟؟؟!!خودت هم خوب میدونی اگر او چیزی بفهمه برای شما هم بد میشه!
او لحنش تغییر کرد.گفت:
-و تو دنبال دردسر درست کردن برای مایی؟ اینطوری میخوای مزد محبتمونو بدی؟؟
صورتم رو برگردوندم.
-شما پورسانتتون رو گرفتید!!
او خودش رو زد به مظلومیت!
گفت:همین؟؟!؟! پس رفاقت چی؟ پس حساب نون ونمک چی میشه؟ ده ساله زیر بال و پرت رو گرفتیم.ده ساله هواتو داشتیم بعد اینطوری میگی دستت درد نکنه؟!
چه چرندیاتی!! با بی حوصلگی گفتم:لطفا سعی نکن با زرنگی همه چی رو باهم ترکیب کنی.!!فکر هم نکن ایتققدر کودنم که نمیفهمم این حرفهات یه جور تهدیده!! تا زمانی که تو و مسعود به کامران چیزی نگید اون متوجه نمیشه چه کلاهی سرش رفته.!!
اون جاخورد.سعی کرد حالتش رو عادی جلوه دهد.
رفت سراغ حرف آخر!
گفت:این حرف آخرته نه؟؟!
سرم رو به علامت مثبت تکون دادم.
سریع کیفش رو برداشت وپاکت سیگارشو داخلش انداخت وبه سمت در وردی رفت:
-امیدوارم پشیمون نشی
وتقققق!!!!!!
همانجا که بودم نشستم. چه دقایق نفس گیری بود!
دلم شکسته بود اما قرص بود.دیگه
نمیترسیدم!!
فکر کنم این یعنی ایمانی که فاطمه ازش حرف میزد!
🍃🌺
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📌نیایش شبانه با حضـــــرت عشق❤
بارالها🙏
عطا کن
هر آنچه ازخوبی ها که
عزیزانم آرزو دارند🙏
آمیـــن یا رَبَّ 🙏
در این شب معنوی ✨
برای ظهور آقا امام زمان عج 💚
برای شفای تمام بیماران 😷
برای آمرزش روح پدران و مادرانمون 👴👵
برای آرامش دلهای بیقرار 💔
برای خالی شدن بغض های دلشکسته💔
برای تمام کسانی که منتظرن 😞
التماس دعا دارم 🙏
مارو هم از دعای خودتون بی نصیب نکنید😔
شب بخیر ✨
➕درباره بيمارى هاى خود با هركسى صحبت نكنيد
➖سطح انرژی برخی به گونه ایست
که امواج منفی شان سنگین تر ازمثبت های وجودشان است و ناخواسته در شرایطی که هستید حس بیماری را در وجود شما دو چندان القا می کنند.
➖لذا هرچه بیشتر در مورد یک بیماری صحبت کنید حتی اگر یک سرماخوردگی ساده باشد حالتان بدتر می شود!
➖یادتان باشد صحبت کردن در مورد ناخوشی ها مانند کود ریختن پای علف است!
هر آنچه انجام دهید، به هرچه فکر کنید، کائنات در همان راستا برایتان بیشترین امواج را جذب می کند
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
➕ نکته مهمی که افراد در ارتباط با دیگران ،معمولا موفق به دیدنش نمی شوند اين است که انسان ها همان کاری را که با شما می كنند شاید چندین برابر شدیدترش را با خویش می كنند.
➖آناني که سرزنش کردن دیگران بخشی از رفتار روزمره شان ست ؛بزرگترین منتقد خویش هستند.
➖آناني که مرز های ارتباطی را می شكنند ؛همان هايي هستند که نمي توانند به دیگران نه بگویند.
➖آناني که از دیگران بد می گويند ؛خود بشدت نگران قضاوت شدن هستند.
ارتباط ما با دیگران مبین آن چیزی ست که ما با خود می كنيم.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺