eitaa logo
🏠 خانه مشاوره آنلاین
8.7هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
44 فایل
کانال خانه مشاوره آنلاین زیر نظر "بنیاد ملی مصونیت اجتماعی ردم" می باشد 《با بهترین مشاوره #تخصصی خانواده: ازدواج همسرداری تربیت کودک طلاق افسردگی و. 📩 هماهنگی وقت @Moshaver_teh 📞۰۹۳۵۱۵۰۶۳۷۴ رضایتمندی: https://eitaa.com/nnnnvvvv
مشاهده در ایتا
دانلود
.: 🌺🍃 ✍صدای پچ پچ های خفیف و پرتعدادی به گوشم میرسید. _الهی بمیرم براش..خدا میدونه چی کشیده _من از همون اولش حس خوبی به اون دختر نداشتم.حالا خداروشکر بخیر گذشت. . _خدا از سرتقصیرات اون دختر نگذره..ببین چطور با این دختر بازی کرد.. چشمهام رو به آرومی باز کردم.دور و برم چقدر شلوغ بود. خواب بودم یا بیدار؟! اولین صورتی که مقابلم دیدم فاطمه بود.قبلا هم، این صحنه رو دیده بودم.با چشمهای اشک آلود و نگران نگاهم میکرد. صورتم رو بوسید و آهسته اشک ریخت.. _تو آخر منو میکشی رقیه ساداات..الهی بمیرم برات که اینقدر مظلومی. .اینقدر اذیت شدی.. اشک خودمم در اومد. نمیدونم خودش از من جدا شد یا مادرشوهرم او رو از من جدا کرد. او برعکس فاطمه لبخند زیبایی به لب داشت.پیشونیمو بوسید و پرسید:حالت چطوره دخترم؟ من فقط آهسته اشک میریختم. هنوز در شوک بودم. راضیه ومرضیه به نوبت جلو اومدند و بوسم کردند. راضیه خانوم کنار گوشم زمزمه کرد:دیگه تموم شد عزیزم..از حالا به بعد خودمون مراقبت هستیم..نمیزاریم کسی بهت چپ نگاه کنه.. نکنه واقعا خواب بودم؟! اونها واقعا نگران حال و روزم بودند.؟ شماتتم نکردند؟ شک نکردند.؟ حاج آقا مهدوی..حاج آقا مهدوی چرا اینجا نبود؟ نکنه او قید منو زده بود؟ نکنه دیگه منو به اولادی قبول نداشت؟! خدایا شکرت! او همینجاست! پشت در نیمه باز اتاق! منو دید که نگاهش کردم. لبخندی به لبش نشست و با یک یا الله وارد شد. تسبیح به دست و نگاه به زیر بالای سرم ایستاد. با اشک وشرم نگاهش کردم. در نگاهش چیزهایی بود که من معنیش رو نمیفهمیدم. ناگهان خم شد و پیشونیم رو بوسید و دستم رو فشرد. _خداروشکر بابا که سالمی..خدا روشکر..ما رو صدبار کشتی و زنده کردی. دستش رو محکم فشردم و زیر گوشش گفتم:حاج آقا من واقعا دنبال بردن آبروتون نبودم. . چندبار آروم پشت دستم زد:میدونم بابا میدونم. شما افتخار مایی! خدا رحمت کنه پدرو مادرت رو! 🌾💞🌾💞🌾 ✍آه چقدر دلم آروم گرفت!! حاج کمیل گوشه ای از اتاق ایستاده بود و تسبیح به دست با اندوه نگاهم میکرد و لبخند غمناکی برلب داشت. اتاق که خلوت از جمعیت شد نزدیکم اومد! عاشق این حیاش بودم! شاید با دیدن نجابت او هیچ کسی فکرش را هم نمیکردکه او چقدر در مهرورزی استاده! دستم رو گرفت و نگاهم کرد. آه چه لذتی داره بعد فرار از دنیایی کثیف و وحشتناک که بنده های بد خدا برات ترتیب دادن تو آغوش خدا آروم بگیری ودستت تو دستت بنده ی خوبش باشه! دلم میخواست فکر کنم همه ی اتفاقها یک کابوس بوده و من فقط در یک تب هیستریک این صحنه های وحشتناک و نفس گیر رو تجربه کرده بودم ولی حقیقت این بود که اون اتفاقها افتاده بود. حاج کمیل غنچه‌ ی لبخندش شکفت. من هم با او شکفتم! انگشتهای مهربان و نرمش رو روی دستم رقصوند! چه عادت قشنگی داشت! این رقص انگشتها رو دوست داشتم! _سلام علیکم عزیز دلم؟؟حالتون چطوره؟ گلوم خشگ بود. گفتم:سلام! شما که باشی کنارم دیگه حال و روز معنا نداره حاج کمیل. دستم رو روی لبهاش گذاشت و بوسید. چشمهاش برکه ی اشک شد. _خیلی میخوامت سادات خانوم. . نفس عمیقی کشیدم! اگه اتفاقی برام میفتاد و نقشه ی نسیم عملی میشد باز هم حاج کمیل میگفت منو میخواد؟!!! اگر آبروم به تاراج میرفت حاج کمیل بوسه به دستم میزد و عاشقونه بهم میخندید؟! فکر این چیزها آزارم میداد! دیگه بسه آزار..من از دست آقام خوشه ی انگور گرفتم. آقام گفت منو بخشیده.پس دیگه نباید به این اتفاقها فکر کنم. هرچند که سوالات بیشماری ذهنم رو درگیرخودش کرده بود و باید به جواب میرسیدم. گفتم:باورم نمیشه از اون مهلکه جون سالم به در برده باشم.نمیدونید این چندساعت برمن چی گذشت.. سرش رو به نشانه همدردی تکون داد:میفهمم میفهمم! گفتم:نمیدونید چه معجزاتی به چشم دیدم!! دوباره با همان حالت جواب داد:یقین دارم..یقین دارم اشکم از چشمم جاری شد. _بچم حالش خوبه؟ گفت:بله..به لطف خدا. نفس راحتی کشیدم و صورت زیبا و روحانی الهام رو در خواب مجسم کردم که نوزادم در آغوشش غنوده بود. گفتم:خیلی حرفها دارم براتون حاجی..خیلی اتفاقها افتاد.. او سرش رو با ناراحتی شرمندگی پایین انداخت. گفت:قصور از من بود! کاش به شما زودتر گفته بودم در اطرافمون چه خبره.خیلی کلنجار رفتم دراین مدت بهتون بگم چه اتفاقی داره می افته ولی وقتی رفتارتون رو اونشب بعد صحبتهای حاج آقا دیدم صلاح ندونستم خبردارتون کنم قصه از چه قراره.از طرفی هنوز مطمئن نبودم این بازیها زیر سر کیه! گفتم خودم میرم تحقیق میکنم، پیگیری میکنم تا شاید چیزی دستگیرم شه اما.. آه بلندی کشید و گفت:به هرحال دیگه همه چیز تموم شد.دیگه کسی برای آزار دادن و آسیب زدن شما وجود نداره. ادامه دارد.. 🌺🍃 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
.: 🌹✨🌹 خدای مهربانم🙏 من تو را دارم❤😇 تو پناه من هستی 🙏 در لحظه هایی که با رنج میگذرند😢 بودنت دلم را آرام میکند️ من قوی ام😊💪 چون تو را دارم معبودم💖 #خدا @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سلام بر نگاه هاییکه صداقت زینتشان است سلام بر مهر آدمی که بالاترین سرمایه است سلام دوستان🌼🍃 امروزتان پراز زیبایی پر از نگاه پرامید و پراز خیر و برکت 🌼🍃 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🌸🌺🍀🌺
روز شهادت امام هفتم پدر امام رضا خدایا🙏 خودت پناه همه پدران باش خدایا هیچ خانه ای بدون پدر نشه خدایا تمام پدارن آسمانی را مورد رحمتت قرار ده @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
➕نکات مهم همسرداری ➖ ٤٠توصیه مفید: ۱. اجازه دهید متوجه_شود چقدر وجودش برای شما اهمیت دارد. ۲. حتی اگر با شما مخالفت می کند، باز هم به صحبت های او گوش دهید. ۳. از او تقاضای کمک کنید. ۴. به او بگویید که او را دوست دارید و به وجودش افتخارمی کنید. ۵. بگذارید برای خود سرگرمی داشته باشد. ۶. به او اعتماد داشته باشید. ۷. وقتی با هم بیرون می روید، درباره مشکلات صحبت نکنید. ۸. بر روی اعمال خوب او متمرکزشوید. ۹. به علایق او احترام بگذارید. ۱۰. وقتی به منزل برمی گردد، خوشحال باشید. ۱۱. اجازه دهید نیم ساعت بعد از کار استراحت کند. ۱۲. به هیچ یک از اعضای خانواده اجازه ندهید به او بی احترامی کنند. ۱۳. در مقابل کسی که به او بی احترامی می کند بایستید. ۱۴. از تلاشی که برای زندگی تان می کند قدردانی کنید. ۱۵. در کارهای تان با او مشورت کنید. ۱۶. برای رسیدن به اهدافتان با هم برنامه ریزی کنید. ۱۷. بیش از اندازه کار نکنید، برای او نیز وقت بگذارید. ۱۸. اگر مرتکب اشتباهی شد، او را ببخشید. ۱۹. طوری رفتار کنید که به او نیاز دارید. ۲۰. تمام اوقات فراغت او را با کارهای منزل پر نکنید. ۲۱. مغرور نباشید و اشتباهات تان را بپذیرید. ۲۲. وقتی به هر دلیلی دچار استرس است او را آرام کنید. ۲۳. اگر مشغول صحبت با شماست، گوش کنید و با طرح چند سوال به او نشان دهید که کاملا به او توجه دارید. ۲۴. به خاطر زحماتی که می کشد از او سپاسگزاری کنید. ۲۵. به دلیل هر آنچه که هست به او افتخار کنید. ۲۶. حرف های تان را با عشق بیان کنید. ۲۷. وقتی با او هستید پر انرژی باشید. ۲۸. از او انتظار نداشته باشید تمام وقتش را برای انجام کارهای شما صرف کند. ۲۹. از اینکه فرد خوبی است ابراز خشنودی کنید. ۳۰. حتی در غیاب او، در مقابل دیگران از او به خوبی یاد کنید. ۳۱. احساسات تان را با او در میان بگذارید ولی آن را به طور خلاصه بیان کنید. ۳۲. حداقل سه مورد از کارهای خوبش را به او گوشزد کنید. ۳۳. در مقابل دیگران به او افتخار کنید. ۳۴. صبح ها با او بیدار شوید حتی اگر مجبور نباشید زود بیدار شوید. ۳۵. در مواقع سختی پشتیبان او باشید. ۳۶. او را در هر شرایطی بپذیرید و هرگز از خود نرانید. ۳۷. وقتی عصبانی است به او گیر ندهید. ۳۸. به او کمک کنید به اهدافش برسد. ۳۹. به او کمک کنید عادات بدش را ترک کند. ۴۰. دیگران را با او مقایسه نکنید. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
➕روزی شخص سخنران در میان گروهی از عوام، درفواید سحرخیزی سخن می راند که: ای مردم همانند من که همواره صبح زود از خواب برمی خیزم عمل کنید که فواید بسیاری بر آن است. بهلول که در آن جمع بود گفت؛ ای خواجه؟ «تو از خواب بر نمی خیزی، از رختخواب بر می خیزی و میان این دو، تفاوت از زمین است تا آسمان. بیایدازامروز از خواب برخیزیم نه از رختخواب @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال882 با سلام و خداقوت بنده حدود ۶سال هست که با همسرم ازدواج کردم و تا الان نسبت به پدر و مادرم با هم مشکل داریم و خانمم می گوید چون پدر و مادرت به فکر رفع مشکلات مالیت نیستند نباید به آنها توجه کنی و هر روز بد و بیراهه به پدر و مادرم می گوید بنده در خانه پدریم زندگی می کنم و خانه نیاز به بازسازی دارد و پدرم اینکار را نمی کند و همینطور تاکنون بچه دار نشدیم و مشکل از من است و پدر و مادرم در این خصوص هیچ کاری نکردند لطفا من را راهنمایی کنید پاسخ ما 👇 سرکار خانم مشاور خانواده با سلام خدمت برادر خوبم و تبریک سال نو امیدوارم که در این سال جدید خداوند بهتون یه کوچولوی ناز و صالح و سالم عنایت کند انشاالله ببین برادر من طبق دستورات دینی ما پدر مادر وظیفه داره که برای فرزندش نام نیکو بذاره تربیت دینی داشته باشه مقدمات تحصیلش رو فراهم کنه که شامل همون تربیت میشه و براش مقدمات ازدواج رو هم فراهم کند خب اینجا که رسید یعنی فرزند به بلوغ کامل رسیده و مستقل هستش و دیگه نباید از پدر مادر متوقع باشه وباید سر پای خودش باشه وبرای بهبود زندگی خودش تلاش کنه !این بندگان خدا که الان مسکن شما رو هم فراهم کردند یعنی می فرمائید از مستاجری نجاتتان دادن بیان خونه هم تعمیر کنند!؟خب این از انصاف به دوره !خب فرض کنید که مستاجرید خب میدونی که اگه به خونه خسارتی وارد شده باشه صاحب خونه از پول پیش بابت خسارت بر می داره تا جبران بشه حالا شما هم تعمیر کنید تا خودتون استفاده کنید اونا وظیفه ای ندارن ‌گل اینکه پدر مادرها اصلا برای بچه هاچرتکه نمیندازند وبا جون ودل به فرزندان محبت میکنند و دریغ ندارند در حد وسع خودشون لطفا بی انصاف نباشید وبه همسرتان هم اجازه بی احترامی و توقع بی جا ندین ایشون حق ندارند آیا از پدر مادر خودش هم همین انتظار رو دارند!؟آیا پدر مادرش هزینه زندگی ب خدا ایشون یا خود ایشون رو میدن!؟پس بی خیال این خود خواهی ها وای به حال فرزندی که دل پدر مادر رو درد بیاره وعاق والدین باشه هم دنیا وهم اخرت رو باخته! بهشون نیکی کن تا خدا با دعای خیر اونها فرزندی بهتون عنایت کند دیگه اینکه شما می تونید برای درمان اقدام کنید تا انشاالله به زودی پدر بشین در کل نسبت به پدر مادر بهتون هشدار میدم که مراقب باش که ازت ناراحت نشوند !هشدار....!!! با امید عاقبت به خیری برای شما برادر خوبم @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
.: 🌺🍃 ✍حاج کمیل آه بلندی کشید و گفت:به هرحال دیگه همه چیز تموم شد.دیگه کسی برای آزار دادن و آسیب زدن به شما وجود نداره. با تعجب پرسیدم: یعنی اون دوتا رو پلیس گرفت؟ او آهسته پشت دستم رو زد: بله!! ما و پلیس پشت در بودیم وقتی اونها بیرون اومدند. آه کشیدم. _چه فایده وقتی متهم اصلی فرار کرد. حاج کمیل پرسید:کی رو میگید؟ نسیم. سرم رو به حالت تایید تکون دادم. او با لبخندی رضایت بخش گفت:نگران نباشید اونم دستگیر شده! خودم رو از روی بالش با هیجان بالا کشیدم. بازوی چپم درد گرفت. از ناله ی من حاج کمیل ایستاد و کمکم کرد بنشینم. پرسیدم:نسیم چطوری دستگیر شد؟! او صندلیش رو جلوتر آورد و نزدیک صورتم نشست! گفت:مفصله! التماس کردم:نه خواهش میکنم برام تعریف کنید.من احتیاج دارم به دونستنش!! اونم کل ماجرا..نسیم میگفت براتون نامه میفرستاده در این مدت! حقیقت داره؟ او سرش رو با تاسف تکون داد:بله حقیقت داره _پس چرا به من نگفتید؟؟! وااای باورم نمیشه!! این دختر با آتش کینه وحسدش منو نابود کرد. او کمی مکث کرد و گفت: در حقیقت خودشو نابود کرد.میدونید یاد یک حدیث از حضرت علی افتادم.که فرمود: آفرين بر حسادت ! چه عدالت پيشه ست ! پيش ازهمه صاحب خودش را مى كشه. این خانوم به خیالش شما رو نابود کرد ولی در حقیقت خودش زودتر هلاک شد. مکثی کردم. _حاج آقا چجوری منو پیدا کردید؟ او آهی کشید و روی صندلی نشست. _والله من سرکلاس بودم که شما پیام دادید.براتونم نوشتم آدرس رو ارسال کنید ولی شما ننوشتید.هرچه هم بعد از کلاس تماس گرفتم شما تلفنت خاموش بود.خیلی دلم شور افتاد.ساعت حدودا یک ونیم بود حاج آقا تماس گرفتن پرسیدند از شما خبر دارم یا خیر.پرسیدم چطور؟ ایشون گفتند یکی دوباره براشون نامه انداخته تو حیاط خونه که رقیه سادات امروزبا.. شرمش میشد متن نامه رو کامل توضیح بده. بدون اینکه محتوای نامه رو کلا شرح بده ادامه داد:خلاصه اینکه یک آدرس زیرش نوشته بود که اگه باور نمیکنید برید خودتون ببینید. من به حاجی گفتم شما جات امنه مشکلی نداری.ولی راستش یک دفعه اتفاقات رو کنار هم چیدم دلم گواهی خوبی نداد.حاج آقا هم دلش شور میزد.خیلی نگران حال شما شدیم.از اون ور فکر میکردیم شاید این آدرس یک طعمه باشه و اهداف شوم تری برای من وحاجی پشتش باشه. از طرف دیگه هم میدیدیم از شما خبری نیست.تا دو صبر کردم خبری نشد. از بیم آبرو هم نمیشد بی گدار به آب زد و پلیس رو خبردار کرد.من و حاج آقا مثل اسپند رو آتیش بودیم سادات خانوم. با بغض گفتم:میترسیدید که من واقعا شما رو فریب داده باشم؟ 🌾💞🌾💞🌾 ✍حاج کمیل بهم اطمینان داد:معلومه که نه!! این چه حرفیه سادات خانوم؟ ما هردومون مطمئن بودیم یکی برای شما تله پهن کرده!و یقین داشتیم یه سر داستان همین خانومه.اگر میگم بیم آبرو بخاطر اینه که مردم دنبال حرفند.من یکیش به چشمهام اعتماد دارم یکی به شما. آدرس وشماره تلفن آقا کامران رو از قبل داشتم.رفتم سراغش و با چیزهایی که او تعریف کرد دیگه شکم به یقین تبدیل شد.آدرس هم بهش نشون دادم گفت بله آدرس خونه ی اوناست. دیگه ما زنگ زدیم پلیس و به تاخت خودمونو رسوندیم به آدرس. تو کوچه ی همین خانوم بودیم که برام از یه شماره ی ناشناس پیام اومد که عجله کنید.اگه دیر برسید جون عسل در خطر میفته.بعدش هم چشمم افتاد به یک خونه که یک زن و یک مرد رو ویلچر ازش بیرون اومدن.دقت کردم دیدم بله خودشونند.خدا خیلی لطف کرد بهمون که قبل از اینکه فرار کنند گرفتیمشون.همه چی خدایی بود.. او به فکر رفت و دیگه ادامه نداد. مهم هم نبود چون حدس باقی ماجرا کار سختی نبود. پرسیدم:آخه نسیم شماره ی شما رو از کجا داشت؟ از طرفی او تمام مدت با من بود چطوری به دست پدرتون نامه رسونده!؟ او شانه هاش رو بالا انداخت و گفت:کسی که اینقدر حساب شده عمل کرده قطعا کسانی هم اجیر کرده تا این کارها رو انجام بدن براش.از طرفی شماره ی ما روحانیون خیلی راحت به دست اینا میرسه.شاید تو مسجد از کسی گرفته.شایدم یواشکی از گوشی خودتون برداشته.کسی که آدرس خونه ی پدرم و بلد باشه قطعا شماره منم از یک جایی گیر آورده! حالا اینها به زودی مشخص میشه.مهم اینه که این دختر چقدر نفس پلیدی داشته!و برای ضربه زدن به آبروی شما تا کجا پیش رفته! دوباره آه کشید:وقتی داشتند میبردنش گریه میکرد میگفت من نمیخواستم بلایی سرش بیاد.بخاطر همین هم بهت اسمس دادم .. سری با تاسف تکون داد:هییی! ! شاید واقعا پشیمون شده بود از کارش ولی خیلی بد کرد خیلی! ادامه دارد... 🌺🍃 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🔴 💠 زن و شوهرهایی که برای مهمان، می‌گیرند، مهمان‌دوست باقی می‌مانند. 💠 وقتی مهمان و راحت بودن صاحب‌خانه را مشاهده می‌کند در رفت و آمدهای بعدی احساس نمی‌کند. 💠 با این روش، به مهمان با زبان غیر مستقیم می‌گویید که اگر ما شما شدیم خودتان را به سختی نیندازید. 💠 این باعث بیشتر شدن و صله رحم می‌شود. 💠 گاه به صاحب‌خانه زنگ بزنید و بگویید ما غذای درست کرده‌ایم و می‌آوریم آنجا تا دور هم میل کنیم. 💠 مهمانی‌ها را برای یکدیگر نکنیم. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#فشارهای_روحی برای انجام یک رابطه جنسی خوب، باید زمانی را انتخاب کرد که مرد و زن از فشارهای #روحی به دور باشند. اینکه گاهی مرد یا زن بخاطر عواملی #استرس داشته باشند مثل شب امتحان، دعوا و مشاجره، یا فشار روحی فوت بستگان و ... مانع لذت جنسی می‌شود. در زنان استرس و فشار روحی، اثر بیشتری دارد و در این شرایط، دیرتر از مردان، میل جنسی پیدا کرده و گاه نمی‌توانند میلی پیدا کنند. @onlinmoshavereh 🌺