➕ مواظب « نه » های زیادی باشید !
بعضی از کودکان یک « نه » صریح را جمله ای مستقیم علیه استقلالشان تلقی می کنند ، تعدادی جانشین های مفید هست که می توانند بدون مواجهه و برخورد ، قاطع باشند :
➖اگر امکان دارد « بله » را جانشین « نه » کنید .
➖می تونیم بریم بازی ؟
به جای « نه ، تو هنوز ناهار نخوردی » بگویید « بله ، البته کمی بعد از اینکه نهار خوردی »
➖برای فکر کردن کمی به خود وقت دهید .
می تونم خونه دوستم بخوابم ؟
به جای « نه ، تو هفته پیش اونجا بودی » بگویید « بذار در موردش فکر کنم.
@onlinmoshavereh
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
🔴 #صد_سال_دیگر
💠 برخی #تصورات و افکار، میتوانند حال بد ما را تغییر دهند. و حتی مانع انجام تصمیمات #غلط ما شوند.
💠 شخصی میگفت: گاهی که از دست همسرم #عصبانی میشوم و یا کینه و دلخوری از او دارم #چشمهای خود را میبندم و تصور میکنم #صد_سال دیگر کجا هستم.
💠 صد سال دیگر نه #من هستم نه همسرم و نه فرزندانم. بلکه همگی در #عالم_آخرت هستیم و فقط #اعمال و نیّات ما باقی میماند کما اینکه اجداد ما صد سال پیش، زنده بودند اما الان دستشان از این دنیا کوتاه است.
💠 گاه صد سال از زمان، #جلو بزنیم تا برای اصلاح گذشته و بدیهای خود به #عقب برگردیم.
@onlinmoshavereh
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
🔴 #ورود_به_خانه_ممنوع
💠 مردها از آوردن دوستان #خلافکار و #لاابالی به خانه خودداری کنند!
💠 اینگونه رفت و آمدها بر روی #رفتار، افکار و روان شما و فرزندان شما اثر #منفی میگذارد.
💠 علاوه بر اینکه اینکار #امنیت روانی همسر و فرزندان شما را به خطر میاندازد.
💠 گاه مشاهده شده است دوستان این شخص، به حریم خانواده او وارد شده و مسائل #خصوصی او را در بیرون از منزل بازگو کردهاند.
@onlinmoshavereh
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
➕کدام شخصیت ها نباید با هم ازدواج کنند؟ .
برای پاسخ به این سوال بهتر است افراد را از لحاظ پنج بعد بزرگ شخصیتی مقایسه کنیم...
۱- بی ثباتی هیجانی (روان رنجورخویی) 👈ازدواج دو فردی که ثبات هیجانی ندارد موفق آمیز نخواهد بود چون هر دو دارای مشکلات هیجانی و عاطفی هستند .
۲- درونگرایی /برونگرایی 👈ازدواج افرادی که به صورت افراطی در دو سر طیف قرار دارند مشکل ساز خواهد بود چون از نظر علایق، فعالیت، صمیمیت و روابط بین فردی تفاوت بسیار زیادی با هم دارند. .
۳- انعطاف پذیری و باز بودن 👈ازدواج دو فردی که یکی تنوع طلب و تجربه گرا و دیگری محافظه کار و بسته، مشکلات ساز خواهند بود. .
۴- توافق و سازگاری اجتماعی 👈ازدواج افرادی که از لحاظ سازگاری اجتماعی با هم در تضادند، اصلا بهتر است که صورت نگیرد. نمره ی پایین معمولا با ویژگی اختلال شخصیت خودشیفته، ضد اجتماعی و پارانوئید همراه است.
۵- وجدانمندی 👈ازدواج فرد مسئولیت پذیر، وظیفه شناس، کمالگرا و وسواسی با فرد شلخته، بدون انگیزه پیشرفت، راحت طلب و غیر مسئول مشکل ساز خواهد بود.
@onlinmoshavereh
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
#رمان_عاشقانه #مذهبی
#پارت141
کنی ... یه نیشگون ازش گرفتم. - بی ادب ... شیده- والا ... بوخودا ... مشغول خوردن غذام شدم. شیدا- اقا محمد دودقیقه بلوتوثتو روشن کن یه چیز باحال برات بفرستم ... عزیز- اخه سر سفره وقت این کاراست؟ شیدا- عزیز واجبه ... اقا محمد روشنی؟ محمد- بله ... یکم بعد شیدا پرسید. شیدا- الان نود درصد اومده ... فقط خواهشا صدای گوشیتو ببند ... با سوال به شیدا نگاه کردم. شیدا- میگم بهت ... اقا محمد اومد ... ببینش ... فقط صداشو ببندا ... محمد- چشم ... خیره شدم به محمد. یه قاشق گذاشت دهنش.
نگاهش به گوشیش بود. اول چشمامو ریز کرد. قاشق رو انداخت و گوشیشو برد نزدیکتر به صورتش. چشماش درشت شد. غذاش پرید گلوش. شهاب سریع زد پشتش. سرفه هاش بند نمی اومدن ولی از گوشیش هم چشم نمی گرفت. شیدا یه لیوان اب داد دستش. شیدا- طرف خودش بفهمه هممون رو با هم دار می زنه ... شیدا و شیده و کیمیا زدن زیر خنده. همه با تعجب نگاه می کردن. هر کی یه سوال می پرسید. محمد لیوان اب رو سر کشید و گوشیشو گذاشت تو جیبش. همش با غذاش بازی می کرد. یه لبخند خاصی هم رو لبش بود. تا بلند شدیم سفره رو جمع کنیم محمد عذرخواهی کرد و رفت تو حیاط. سفره جمع شد. داشتم دستمال می کشیدم به سفره که شیده رفت پشت پنجره. خندید و بچه ها رو صدا زد. پاک خل شده بودن همشون. به کارم ادامه دادم. کیمیا اومد جلو و دستمال سفره رو ازم گرفت. کیمیا- تو برو ببین شیدا چیکارت داره ... من تمیزش می کنم ... بلند شدم و رفتم کنارشون. شیدا- نگاه کن به بیرون اشاره کرد. نگاه کردم. محمد ایستاده بود و با لبخند یه گوشیش نگاه می کرد. یه دستشم تو جیبش بود. - خب چیه مگه؟
همین لحظه محمد صفحه گوشیشو بوسید. شیدا محکم کوبوند روپیشونیش. شیدا- دیدی؟ دیدی؟ دیدی چیکار کرد؟ هی من بگم عاشقته هی تو لبخند مسخره تحویلم بده ... دیدی؟ خیلی تعجب کردم از کاراشون. - شیدا تو رو مولا بگو چی فرستادی بهش؟ شیدا که هنوز تو شوک کار محمد بود گفت شیدا- بابا تو داستی می رقصیدی قایمکی ازت فیلم گرفتم ... سرشام فرستادم بهش ... میخواستم بببینم عکس العملش چیه؟ قلبم از کار ایستاد. - شیدا تو چه غلطی کردی؟ خیلی بیشعوری ... واقعا که ... داشتم با حرص می رفتم سمت اتاق که محمد اومد تو. رفتم داخل اتاق و درو کوبیدم. دختره احمق ... اخه این چه کار مسخره ای بود؟ داشتم حرص می خوردم و فحش می دادم که هر سه تاشون باهم اومدن تو.
- شیدا دیگه نه من نه تو شیدا- بابا به خدا فقط کار من نبود ... نقشه شیده و کیمیا بود ... با خشم بهشون نگاه کردم. شیده- بابا بیخیال ... کیمیا- میخواستیم بهت ثابت کنیم دوستت داره ... شیدا میگه گوشیشو بوسید ... - شماها چه دلخوشین ... داشته عکس ناهید خانومشو می بوسیده ... شیده- عاطی تو چرا اینقدر ایه یاس می خونی؟ بلند شدم و با حرص محمد رو صدا کردم. با خنده و گوشی به دست اومد تو. خواستم با یه حرکت سریع گوشیشو بگیرم که سریعتر از من دستش رو پس کشید. محمد- نمیدم ... - محمد تو رو خدا پاکش کن ... خندید. محمد- دیگه دیدم دیگه ... تموم شد و خِلاص ... می دونستم پاک نمیکنه. دیگه نتونستم اصرار کنم. نشستم رو زمین سرم رو گذاشتم رو زانوهام و زدم زیر گریه. چه زاری می زدم ... هر کی ندونه فکر می کنه چه خبر شده؟
.
#رمان_عاشقانه #مذهبی
#پارت142
دستای یه نفر پاهام رو محاصره کردن. چند ثانیه بعد دستاشو از کنار پاهام برداشت و سرم رو گرفت بالا. محمد بود. اون سه تا هم ایستاده بودن جلوی در و نگاهمون می کردن. محمد- مگه صددفعه به تو نگفتم حق نداری بریزی اینا رو؟ جوابشو تو دلم دادم. صد دفعه کجا بود؟ دو دفعه گفتی ... محمد- الان چی شده که داری که به خاطرش چشاتو اینطور بارونی می کنی؟ ها؟ ارزششو داره؟ باز سکوت کردم. خیره بودم به چشماش. خیلی حال می کردم که اصلا اهمیت نمیده بچه ها دارن نگاهمون می کنن و از صوری بودن ازدواج ما خبر دارن. تو دلم عروسی برپا بود. شاید اگه مستقیم رفتاراشو می دیدن راحتتر می تونستن بفهمن احساسشو. محمد- ببینم ... من حق ندارم یه عکس یا فیلم از زن خودم داشته باشم؟ - از زن خودت داشته باش ... بمن چه ... ولی فیلم منو پاک کن ... زنت که برگشت صبح تا شب ازش فیلم و عکس بگیر ... دندوناشو با حرص رو هم فشار داد. به بچه ها نگاه کردم. شیدا با دستش یه حرکتی رفت که رسما منظورش این بود که خاک تو سرت. محمد- ببین ... زن من تویی ... می فهمی؟ زن ... من تویی ... عاطفه نصر ...
اشکام ریختن. با انگشتاش گرفتشون. بلند شد. داشت می رفت. یه قدم برداشت ولی چرخید و باز اومد طرفم. خم شد و دستشو گذاشت پشت گردنم. پیشونیمو بوسید. یه بار ... دو بار ... سه بار ... دوباره صاف ایستاد و رفت. از جلوی در رد شدنی باز چرخید طرفم محمد- حرفمو همیشه یادت باشه کوچولو ... رفت. شیدا در و بست و نشست پشت در. شیدا- واای فشارم افتاد ... تا حالا صحنه پخش زنده ندیده بودم. شیده- به تو میگه کوچو
لو؟ به توی گودزیلا؟ - حسود هرگز نیاسود ... کیمیا- حالا باورت شد کوچولو؟ به قول اقاتون ... شیدا- بعد هی منو دعوا کن بگو چرا اونکارو کردی؟ سه تا بوسیدت دیوونه ... مدیون منی ... همه خندیدن. شیده- کاملا مشخصه یه چیزیش هس ... شیدا- همچین با تحکم می گفت زن من تویی قلبم ریخت
کیمیا با ذوق بحثو ادامه داد. کیمیا- عاطفه نصر خودشم ... سریع فامیل خوشو چسبوند رو عاطفه ... از ته دل قهقهه زدم. شیدا- زهر مار ... دو دقیقه پیش داشت خونه رو سر من بدبخت خراب می کرد ... ادای گریه دراورد. شیدا- ای کوفتت بشه بیشوور ... تو گلوت گیر کنه ... شیده- خدا نکنه دیوونه ... این چه دعاییه؟ بعد اینهمه سختی ای که طفلک کشیده تازه همه چی داره درست می شه ... دوباره ادای گریه دراورد. شیدا- شوخی می کنم ... هممون خندیدیم. شیدا- گوشت بشه بچسبه به تنت ... ایشالا ... همه با خنده گفتیم - ایشاالاا ... خلاصه همه ی شب هم به شوخی و خنده گذشت ...
بازم شب موندیم اونجا شهاب طبق قولش مارو برد به یکی از بهترین فست فودای شهر. میز های گرد داشت و 6 نفری رفتیم یه کنج پیدا کردیم و نشستیم جفت جفت کنار هم شیده و شیدا هم باهم یه جفت محسوب می شدن. از تموم سفارش ها نوشابه هامون رو اوردن فقط ... پپسی ... یکم صحبت کردیم دیدیم اقا خیلی طول کشید. شیدا- اقا محمد شما همه ی ساز ها رو بلدین بزنید؟ محمد- بله ... چطور؟ همینطور داشتم حرف میزدم که سرم رو بردم جلوتا نی نوشابه ام رو بگیرم تو دهنم محمدم به من نگاه می کرد و در تایید حرفام سرشو تکون میداد و اونم دلشت سرشو می اورد تا نوشابه اش رو بخره یکم از نوشابه ام رو خوردم هنوز محمد نی تو دهنش نگرفته بود که شیدا منفجر شد. حالا کی بخند و نخند. بعدشم کیمیا و شهاب. ای میخندیدن ما هم هاج وواج مونده بودیم یکم بعدش شیده هم قضیه رو فهمید و زد زیر خنده. محمد- یکی به ما هم بگه بخندیم بابا ... شیدا- واای خیلی صحنه ی توپی بود کاش فیلم می گرفتم ... - بابا چی شده دیوونه؟ شیدا- همچین شیرین دو تایی باهم حرف میزدین و سراتون داشت به هم نزدیک می شد ادم فکر دیگه میکنه ... با یاد اوری اش منم همراه محمد زدم زیر خنده ... راست می گفت اروم داشتیم سرامونو میبردیم نزدیک هم انگار میخوایم
@onlinmoshavereh
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
سلام صبح زیباتون بخیر 🌸🍃🌸
به آخرین دوشنبه اردیبهشت
خوش آمدید 🌸 🍃
امروز دوشنبه۳۰ اردیبهشت
۱۴ رمضان 🌸
صبحتون به زیبایی گل🌸🍃
روزتون بی نظیر👌
و سرشار از اميد😇
و پر اتفاقا هاے خوب
و انرژے مثبت,➕
و شگفت انگیز☺️🌸🍃
@onlinmoshavereh
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
#حدیث
💖پیامبر اسلام(ص) فرمود :
🌸هر کس بر من صلوات بفرستد،
🌸در قیامت او را شفاعت می کنم
📒فضائل الخمسه، ج ۱، ص ۲۰۸
@onlinmoshavereh
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
➕ سیاستهای همسرداری
تکنیک برد - برد ( برای بهبود روابط )
این تکنیک دو مرحله دارد.زمانی که از شما انتقاد می شود، ابتدا کاری کنید که او پیروز شود و سپس در ادامه شما پیروز شوید. یعنی:برد - برد.
👈🏻مثال 1
زن(انتقاد) :چرا میوه خراب خریدی؟
مرد : ببخشید تو راست میگی خوب نیستن، برای اومدن خونه عجله داشتم نتونستم برم از جای خوب بخرم.
➖توضیح : مرد در مرحله اول خودش را مقصر نشان داد(برد زن) و در مرحله دوم در دفاع از خود استدلال آورد(برد مرد). یعنی :برد - برد.
👈🏻مثال 2:
مرد(انتقاد) : چرا لباس رو سوزاندی؟
زن : ببخشید، بی دقتی کردم، خیلی باید مواظب می بودم. البته اتو هم خراب شده و باید تعمیر بشه و قرار شد که یک اتوی نو بخری یا اینکه تعمیر بشه که فراموش کردی. چندین بار تذکر داده بودم در این باره.
➖توضیح : زن در مرحله اول مرد را برنده نشان داد، اما در مرحله دوم از خود دفاع کرد. یعنی برد - برد.
👈🏻مثال 3
مرد(انتقاد) :چرا اینقدر دیر آمدی؟
زن : ببخشید، خیلی دیر شد، همش ناراحت بودم و فکر تو بودم که دیر نشه.اما واقعا خیابان شلوغ بود و توی ترافیک گیر کردم و قبلش هم توی نانوایی زیاد معطل شدم
➖توضیح : زن در مرحله اول مرد را برنده می کند و سپس خودش را برنده نشان می دهد. یعنی برد - برد
@onlinmoshavereh
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
➕داشتن حال خوب
➖اگر خودمان را دوست داشته باشيم و به خود احترام بگذاريم ، ناخودآگاه احساس می کنيم ارزش رسيدن به هر آنچه را می خواهيم ، داريم. اين بينش را داريم که به ضعف ها و قوت های خود اعتراف کنيم. می دانيم که در اوج کمال ، نقص هايی نيز داريم. می پذيريم که ممکن است گاهی اشتباه کنيم يا از کوره در برويم.
➖وقتی از عزت نفس بالايی برخوردار باشيم ، موفقيت های خود را جشن می گيريم. فقط افکار مثبت به ذهن مان خطور می کند. رفتارمان به گونه ای است که احترام خويش و همگان را بر می انگيزد. اگر درباره خود احساس خوبی داشته باشيم ، از انتظارات غير واقع بينانه دست می کشيم و به واقعيت ها پايبند می مانيم. برای خود حد و مرزهای سالم تعيين می کنيم و فقط آنها را که در جهت تعالی ما عمل می کنند برمی گزينيم.
@onlinmoshavereh
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
➕مهمترین منبع استرسزا در روابط بیشتر زوجها، روابطی است که خارج از آن دو نفر است.
➖متاسفانه اولویتهای خانوادگی یکی از ویران کننده روابط زن و شوهر می باشد.
➖والدینتان، خواهر و برادرهایتان و دوستانتان را دستکم نگیرید. باید بدانید که وقتی به همسرتان «بله» گفتهاید یعنی او را به همه آدمهای دیگر مقدم کردهاید.
➖خیلی از ازدواجها فقط بخاطر همین ضعف در اولویتدهی دچار مشکل میشوند.
➖هر کس آنها را سمتی میکشد بدون اینکه به سمت همدیگر کشیده شوند.
➖زوجها در ازدواجهای سالم یاد میگیرند که همدیگر را به هرکس و هرچیز دیگر مقدم بدانند.
@onlinmoshavereh
🌺☘🌺☘🌺☘🌺