😢برخی از دلایل عمومی دروغگویی در همسران
🔮ترس بیش از اندازه نسبت به انتقاد و سرزنش
🔮پنهان کردن عیب و ایرادهای خود
🔮وابستگی بیش از حد به همسر که به هر نحوی حتی با رفتارهای نامناسب از جمله دروغگویی علاقمند به گرفتن تاییدیه از همسرش است.
🔮ترس از عدم حمایت اجتماعی لازم
🔮 اعتماد به نفس پایین
4️⃣ علل محیطی مانند مسائل اقتصادی ،مسائل اجتماعی، دخالت نفر دیگری در زندگی زناشویی
5️⃣ باز بودن حد و مرز ارتباطی برای توجیه هر مسئله ای
@moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
الهى یادم بده آنقدر مشغول عیب های خودم باشم که عیب های دیگران را نبینم.
یادم بده اگر کسی را بد دیدم قضاوتش نکنم، دعایش کنم
یادم بده، بدی دیدم "ببخشم" ولی بدی نکنم چرا که نمیدانم بخشیده میشوم یا نه
یادم بده اگر دلم شکست نفرین نکنم دعا کنم، اگر نتوانستم سکوت کنم
یادم بده اگر سخت بگیرم "سخت میبینم"
یادم بده به قضاوت کسی ننشینم چرا که در تاریکی همه شبیه هم هستیم.
یادم بده از آدمها خرده نگیرم، اگر بد شدند حتما جایی بدی دیدند
خدایا آدمهای بد را از سر راهمان در حال و آینده بردار، توفیق بده خوب باشیم و خوب
@moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال292
باسلام ووقت بخیر خدمت شما مشاور عزیز.بنده خانومی هستم ۲۵ساله باتحصیلات لیسانس حقوق.وهفت ماه از همسرم بزرگتر هستم وایشون پسرخاله ی من هستن ودیپلم ردی .بچه ای هم نداریم.همسرم خیلی آدم عصبی بددل وبدبین وبددهنیه.از همه چیز ایراد میگیره درصورتی که من همه چیز رو به نحواحسن انجام میدم باخانوادش تویک ساختمانیم توخونه زندانیم ومیگه هرجا میخوایی بری بایدبامادرم بری.حتی حق ندارم پردههای خونه روکنار بزنم یه کم رنگ آفتاب ببینم خیلی فحاشی میکنه چه به خودم چه به خانوادم .ازدواج ما به شکل سنتی بود..پشتوانه ای هم ندارم پدر ومادرم هم ازهم جداشدن چون پدرم اعتیاد داره.توروخداکمکم کنیدکه باید چیکارکنم
پاسخ ما👇
سرکارخانم#شمس مشاورخانواده
باسلام
معولا از لحاظ سنی خوبه که آ قا لااقل ۳سالی بزرگتر باشه چونخانمها زودتربه بلوغ عقلی میرسند وبرای جبران وبرابری عقلی خوبه که اقا بزرگتر باشه خب رعایت نکردین مورد دیکه اختلاف تحصیلاتی که باعث میشه اختلاف نظر ودیدگاه وتغیربینش به وجود بیاد وباعث بشه که اقا احساس خودکم بینی بهش دست بده وبرای جبران شروع کنه به قلدریوبد اخلاقی و ارد دادن تانشون بده که قدرت برترمنم وتوباتحصیلات عالیه زیر دست منی تا ازاین طریق کمبودو خودکم بینی خودش رو جبران کنه وعلت دیگه اینه که چون دوستت داره نگرانه که نکنه منو ترک کنه وتنهام بذاره اینه که برات محدودیت ایجاد میکنه تا حواسش بهت باشه ونزاره ازش دور بشی پس خیلی جدی نگیر ونگران نباش همه چیز درست میشه لازمه که باتوحه به ایشون وابراز محبت ویه چشم گفتن خاطرش رو جمع کنی که بابا من متعلق به توام ونگران نباش ومنم تورو دوست دارم البته نه زبانی این چیزهارو بگی بلکه عملا باتوجه به ایشون...
معمولا اکثر اقایون اوایل زندگی این رفتارهارو دارند تااینکه به قول خودشون خانم امتحانش رو پس بده وسربلند از امتحان بیاد بیرون اگه قرار باشه که باهر نلملایمتی خانن به جدایی فکر کنه که دیگه هیچ زندگی مشترکی پا نمیگیره وهمه چیز منقرض میشه پس باید کمی صبور بود تاکشتی زندگی از تلاطم بیافته وبه ساخل امن برسه وانشاالله خوشی زندگی روهم ببینی بازم جای شکرش باقی که در کنار مادرش میتونی جایی بری پس بهتره که بامادرش که خاله شماست رابطه خوبی داشته باشی تا تکیه گاهت باشه وهای تورو داشته باشه درکل توکل بر خدا داشته باش که بهترین تکیه گاه هستش واصلا به جدایی فوز نکن ت که خودت تلخی طلاق زو جشیدی از جانب خانواده تازه از کجا معلوم که ازدواج بعدی خدب از اب در بیاد
برات آرزوی شاد کامی دارم
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
@mosgaveeonlain
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌺
💠کلیپی تکان دهنده
💠از علائم آخر الزمان:
#زنان_شبیه مردان و مردان شبیه زنان میشوند
@moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🍃🍃🍃🍃🍃💠﷽💠🍃🍃🍃🍃🍃
#فرمول_اطاعتکردن_شوهر_از_خانم
💠 خداوند در حدیث #قدسی میفرماید:
"اَنا مُطیعُ مَن اَطاعَنی" یعنی منِ خدا مطیع بندهای هستم که مرا اطاعت کند!
مگر نباید بنده مطیع خدا باشد پس چرا خدای متعال میفرماید من مطیع بنده میشوم. معنای اطاعت خدا از بنده این است که چون بنده او را اطاعت کرده و نسبت به واجبات و محرّمات، رضایت خدا را در نظر گرفته است لذا خدا نیز هوای این بندهی حرف گوش کن را دارد. و به نیازها و خواستههایش توجه ویژه میکند.
این قانون، #کلی است و عمومیت دارد.
💠 لذا در زندگی زناشویی نیز #محبوب شدن و خواستنی شدن زن و #درک ویژه او توسط #شوهر تنها زمانی اتفاق میافتد که زن از دایره شرعی #اطاعت از شوهر خارج نشود. و رضایت شوهر را حفظ کند.
💠 زنان اگر بدانند که مردان از لحاظ روانشناسی چقدر شیفته زن مطیع هستند این #فرمول را هیچ موقع رها نمیکردند.
@ moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
💠 وقتی با همسرتون میرید تفریح؛ تا جایی که ممکنه از #مشکلات صحبت نکنید.
💠 بذارید اون چند ساعتی که برای #تفریح اومديد بیرون، فقط صرف #لذتِ در کنار هم بودن و دور شدن از استرس باشه.
💠 یادآوری مشکلات زندگی یا محیط کار، از #شیرینی تفریحتون کم میکند و همسرتون رو برای دوباره بیرون رفتن و گشت و گذار #دلسرد میکند.
🍃❤️ @moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال293
سلام
ما حدود ۴ ماه هست که عروسی کردیم
هر وقت میخوایم رابطه برقرار کنیم از اول همه چیز رو رعایت میکینم ( پیشنوازی ، لمس و ...) ولی وقتی که من دخول رو انجام بدم بعد از چند ثانیه آلتم شل میشه و نمیشه که رابطه کامل برقرار کنیم. درصورتیکه قبل از اینکه بخوایم دخول انجام بدیم آلتم کاملا در حالت نعوظ هست.
لطفا یه راهکار به من بدید چون دارم نگران میشم .
ممنون خدا خیرتون بد
خودمم نمیدونم چرا؟
شاید باید حالتمون رو عوض کنیم.
پاسخ ما 👇
سرکارخانم#شمس مشاورخانواده
باسلام
من احساس میکنم که شما هنگام برقراری رابطه دچار استرس میشی ودرون ذهن خودت نگران هستی که الان میتونم یا نمیتونم واحتمال میدم که خانم ابراز نارَضایتی میکنه وراضی از رابطه نیست وشمارا نگران میکنه گاهی وقتها هم کار وخستگی زیاد میتونه در ایجاد برقراری رابطه اختلال ایجاد کنه فراموش نکن که باید ارامش فکری روحی وروانی وجسمانی داشته باشی در اتاق خواب احساس ارامش داشته باشی ومعاشقه وپیش نوازی تا خانم به اوج لذت رسیده باشند ودر انتها چیزی حدود ۱الی ۵ دقیقه دخول نرمال هستش تا به انزال برسی وبیشتر رابطه مربوط به پیش نوازی واماده کردن خانم هست
دیگه اینکه ممکن هست دچار اختلال نعوذ شده باشی ویا احتمال داره به الت شما ضربه وارد شده باشد ودچار شکستگی ویااسیب به رگهای خونی وارد شده باشد والت به طور کامل از خون پر نمیشود احتمال هم هست که دچار مشکل خونی شده باشد توصیه میکنم که به متخصص سکسولوژی یا سکس تراپ مراجعه کنید تا از نزدیک معاینه شود وتشخیص داده شود ودرمان وتوصیه لازم صورت گیرد ....
@moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#وقت_دلدادگی
قسمت 63
کنار هم روی پله های رو به حیاط نشسته بودند.فاخته زل زده بود به حوضچه قدیمی وسط حیاط و گاهی اشکی گونه اش را تر می کرد.امروز بار و بندیل جمع کرده بود برود فرهود سر رسیده بود و اجازه نداده بود.گفته بود دستش امانت است.کاش می دانست در طرف دیگر این تهران بزرگ کسی به خونشان تشنه منتظر نشسته است.نفس عمیقی کشید
-شما که فقط گ
ریه می کنی.خودتم داری پس می یوفتی از دوری نیما. . ..نکن خواهشا.. .اصلا کجا می خوای بری.....هر مشکلی دارین با هم بشینین حرف بزنین. ..حل میشه
اشکهایش را پاک کرد
-من نمی خوام مزاحمتون باشم......بودن من فقط یه باری به دوش نیماست
او هم به حوضچه قدیمی وسط حیاط چشم دوخت
-عشق خیلی سخت می یاد.. اما اگه بیاد خیلی راحت بیرون نمی ره از دل آدم.....شما برای نیما یه چیز دیگه ای.....چطوری انتظار داری فراموشت کنه...هوم....من هنوز رویا رو فراموش نکردم اونوقت نیما چطور وقتی تو زنده ای و داری یه گوشه ای نفس می کشی فراموشت کنه
به فرهود چشم دوخت
-شما زن داشتی
نگاهش کرد....او را نگاه می کرد نبود رویا جانش را آتش می زد
-به ازدواج نرسید. ...خودشو خلاص کرد از این زندگی.....خانواده هامون راضی به ازدواج ما دو تا نبودن.....خانواده رویا شدیدا مذهبی بودن و خانواده من شدیدا آزاد. ..اما من دوست داشتم مثل رویا باشم.....هزار بار رفتم خواستگاری ولی خرشون یه پا داشت...قبول نکردن... منم بخاطر خواستن رویا از طرف خانواده خودم حسابی تحت فشار بودم. ....یه روز مثل همین الان تو...عین همین چشمای بارونی تو اومد و بهم گفت فراموشش کنم....قرار بود بدن به پسر عموش.....بهش گفتم بیا با هم فرار کنیم اما باورهای مذهبی اش نزاشت راضی بشه.....فردا روز بعله برونش در اتاق رو قفل کرده بود و رگش رو زده بود.....خانواده هم تا موقع مهمونی سراغش نرفته بودن...به همین راحتی تموم کرد....وقتی رفت برادرش با سر افکنده اجازه داد جنازه اش رو ببینم.....با همون چشمای باز مرده بود...... رویا رفت و منو تنها گذاشت....حالا بعد دو سال یکی رو پیدا کردم اما......
-اما...اما چی.....چرا بهش نمی گین.....شما حق دارین خوشبخت بشین.....اون که دیگه نیست
عمیق نگاهش کرد...اما سریع نگاهش را دزدید و آه کشید
-حق من نیست......من بلد نیستم دست رو ناموس یکی دیگه بزارم
کف دستانش را به زانوانش زد و بلند شد
-خب بسه دیگه روده درازی
او هم بلند شد
-شما هم خودخواه نباش.....یه کمی هم به طرف مقابلت فکر کن....اگه نیما رو الان ببینی اینقدر راحت ازش نمی گذری
دوباره اشکش ریخت.کلافه نگاهش کرد
-گریه نکنین فکر کنین....دارم میرم خونه بعد میرم پیش
نیما....حالش خوش نیست....بشین فکر کن فاخته
رفت.تصمیمش جدی بود. . داشت می رفت به نیما بگوید همسرش پیش اوست...پی همه چیز را به تنش مالید. ...اما باید به نیما می گفت...رفاقت را به مرام ترجیح داد..
**
یک دوش حسابی سر حالش آورده بود.کلی فکر کرده بود تا به نیما چه بگوید و چطور او را قانع کند.....با خودش جلو آینه حرف زد"سگ اخلاق،آدمم نیست بشه باهاش دو کلوم حرف زد. شانس نداریم که"دوباره حوله را روی موهایش کشید.خواست سشوار را به برق بزند که صدای زنگ ممتد خانه آمد.سریع از اتاق کوچک سوئیت 40 متری اش که یک آشپزخانه ،یک هال خیلی کوچک و یک اتاق 8متری داشت بیرون آمد. بلند داد زد
-چه خبرته بابا...مگه سر آوردی اومدم.
به سمت در رسید و در چشمی نگاه کرد.پفی کشید و در را باز کرد.اما هنوز کامل باز نشده بود که به شدت به عقب پرتاب شد.مثل یک هواپیمای جنگنده به سمتش هجوم آورد و فرصت هر گونه دفاعی را از او گرفت.فریاد و مشت در هم مخلوط شده بود
-کثافت....بیشرف....خائن. ....نارفیق.....عوضی....بی معرفت
هی فحش می داد و مشت بود که حواله اش میکرد.رویش نشسته بود و هی می زد.او می زد اما فرهود از درد بیهوش شده بود.آنقدر زد تا دیگر توانی در دستانش نماند.همانجور رویش نشسته بود
-بهت اعتماد داشتم عوضی......فکر اینجا شو دیگه نکرده بودم .......چند روزه دارم پیشت ضجه می زنم....نشستین به ریش من خندیدین
ادامه دارد...
@moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺