🙏یه آمین از ته ته دلتون بگید...
بارالها 🙏
به حق این روز عزیز ومعنوی
هر چی مریض رو تخت بیمارستان هست شفاشون بده🙏
خدایا🙏
هیچ پدری رو شرمنده خانوادش نکن.🙏
خدایا🙏
هر کسی گرفتاری داره به حق خانم زهرا (س) گرفتاریش برطرف کن.🙏
خدایا 🙏
به پدر و مادرامون سلامتی بده.🙏
خدایا 🙏
حاجات بچه ها گروه را به حرمت پیامبر رحمتت
ابراهیم خلیل الله اجابت بفرما 🙏
آمین یا رَبَّ الْعالَمین 🙏
با آرزوی اجابت حاجات همه شما خوبان 🙏
#عیدقربان مبارک 🙏❤️🙏
یاحق 🙏
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
التماس دعا 🙏
آقایان بخوانند...
شنوندهی خوبی باشید. خیلی وقتها پیش میآید که دل همسرتان از دنیا پُر است و در آن لحظه، بیشتر از هر چیزی به یک جفت گوش شنوا احتیاج دارد.
طبیعی است که چون او قصد تخلیه کردن خود را دارد، حرفهایش جذابیت چندانی برای شما ندارند. اما او در آن هنگام بهشدت احتیاج دارد با شما درد دل کند.
به حرفهایش گوش کنید اما مراقب باشید که این کارتان واقعی باشد و متظاهرانه به نظر نرسد وگرنه باعث کدورت و دلخوری بیشتر خواهد شد.
لزوما این گوش دادن نبایستی همراه با جواب دادن باشد، خانمها در این مواقع فقط دنبال "شنیده شدن" هستند و نه "شنیدن"...
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال318
زندگی ن فقط جای خوابمون فرق داره مادرشوهرم هر اتفاق یا هر حرفی میشه میره پیش جاری هام میگه همین هم اعصاب منو خرد کرده چندبار بهش تذکر دادم بازم تکرار میکنه لان84 سالشه واقعا خسته ام کرده
شوهرم چون فرزند اخریه گفت میخام پیش خانوادم بمونم.از روز اول با اینکه خودشون اومدن خواستگاریم مادرشوهرم با من سر ناسازگاری داشت.سیستم خانواده اینا اینطوریه ک اگه از یکی روز اول خوششون بیاد تا اخر میاد بدشونم بیاد تا اخر میاد از اقبال بدم من جز دست دوم بودم جان دخترم با دل خون اینارو براتون مینویسم.مادرشوهرم کوچکترین حرف و حرکتم را پیش بقیه میگه حتی حمام رفتن و غذا خوردن و...
هیچ کمکی نمیکنن هیچی خودشونم هر دوهفته ی بار میان اینجا عین ی کلفت باید براشون بپزم و بشورم بعدا میرن میگن رفتیم بهمون محل ندادن
من بخاطر دخترم خیلی کوتاه میام میدونم توجیه احمقانه ایه ولی شرایط زندگی من توی ی روستای عقب افتاده و ی خانواده ک همه تو زندگی خودشونن و من را با ی پیرزن تنها گذاشتن عذابم میده.
بدبختی من اونجاست ک شوهرمم خونه نمیمونه شنبه میره تو ی شهر و پنجشنبه غروب برمیگرده
مادرشوهرم84 سالشه ولی خیلی سالمه و سرحاله اصلا نیفتاده چندبار بحث کردم قهر کردم دوباره اشتباه کردم برگشتم میام برم خونه بابام چون محیط کوچیکه و همه فامیلن سریع حرفم تو روستا پخش میشه خانواده خودم زن داداشام از دشمن خونی هم بدترن واسم بخدا دیگه نمی دونم چکار کنم و ب کجا پناه ببرم
شوهرمم اصلا بخیالش نیست هرچی بهش میگی .این باعث شده زبان هفت تا برادرشوهر و زن هاشون ب زندگیم باز بشه.خسته ام بخدا.چندبار فور خودکشی افتادم ولی باز ...همه اش ناراحتم دوست ندارم تو هیچ مجلسی برم فقط تنها باشم و کسی کاری ب کارم نداشته باشه
از ی طرف اضافه وزن شدید دارم این هم باعث شده نتونم لباس دزست و حسابی بخرم .
شوهرم همه اش مسخره ام میکنه میگه صدات مردونه اس و هیکلت زشته و...
نمی دونم بخدا دیگه چیکار کنم انگار فقط من ی کلفت
شهر خونه دارن. بخاطر شغلش ک باید آنجا بمانند
پاسخ ما 👇
سرکارخانم#شمس مشاورخانواده
باسلام
خواهر خوبم ۳۲ سال یعنی اوج جوانی وامید
اصلا درست نیست که نسبت به خودت این همه بی احترامی میکنی طبق علم کوانتومی هرجور که به طبیعت انرژی بدی چندبرابرش میکنه به خودت تحویل میده توهمه اطراف خودت رو پر کری از انرژی منفی وهمه اش غر میزنی من کلفتم من بد بختم منودوست ندارن وازاین حرفها
گلم اگه ادم خودش رو دوست نداشته باشه دیگرانم ندارند اگه به خودت احترام نذاری دیگران هم نمیذارن اگه به خودت بها ندی دیگران هم نمیدن از جمله چیزهایی که باعث تنفر دیگران از ادم میشه غرزدن زیاد ونالیدن مدام وقهر کردن هستش که متاسفانه تو همه رو داری
گلم تو هم بچه همون روستایی وبا فرهنگ روستا کاملا اشنا پس میدونی که وظیفه فرزند اخر هستش که مراقب والدین باشه ودر کل این یه وظیفه انسانی ودستور خداوند هستش که به والدین رسیدگی کنند در دوران کهولت ومیدونی که ادمی دردوران کهولت دوباره عین بچه میشه وبسیار دل نازک پس نمیتونی توقع زیادی ازش داشته باشی بلکه مثل بچه ها مورد رسیدگی باید قرارشون بدی برای رضای خدا پس غر نزن تا اجر معنوی داشته باشی ودعای خیر این مادر بدرقه زندگیت باشه لطفا اخلاقیاتت رو عوض کن طرز فکرت رو عوض کن ودر کل هر قدمی بر میداری برای رضای خداوند تا زندگیت به سامان بشه ومورد احترام همه باشی واجر دنیایی واخروی از خداوند بگیری حتما به خودت توجه کن لطفا نهار رو از زندگیت حذف کن تا ترکیب بدنت عالی بشه ودیگه چاق نباشی از معجون دارچین وزنجبیل استفاده کن تا چربیهای اضافی رو اب کنه وحتما شیک بپوش وبه خودت برس تا توجه همسرت رو جلب کنی مهمتر ازاینها خلق خودت رو خوش کن وزبانت رو مهربان تا به دل بشینی میتونی بدی خیاط لباس شیک برات بدوزه وهمیشه مرتب باشی اگه ایمانت رو قوی کنی وهمه هدفت رضای خدا باشه نه خسته میشی نه غر میزنی نه فکر خودکشی میکتی
یکی دیگه از کارهای اشتباهت قهر کردن هست پس هی سنگر زندگی رو ترک میکنی وباز خودت مجبور به برگشت میشی وارزش خودت رو زیر پا میذاری لطفا دیگه این کار رو نکن به همسرت هم غر نزن وسرش منت نزار تا روی اومدن به خونه رو داشته باشه ونره دنبال یکی دیگه چون اینجوری موقعیت خودت خراب میشه باوجود دوری از هم محبت هم کم میشه خونه که دارید میتونی بانرمی بهش بگی که دل منو دخترم برات تنگ میشه ودلم میخواد بیشتر کنارت باشم وسایه ات رو سرمون باشه ودلش رو نرم کن تا باهم باشید ودیگه به مادرش بی احترامی نکن افتاب لب بوم اگه چیزیش بشه همسرت بی احترامی ها وغر زدنهات رو یاداوری میکنه وباعث دوری بیشترش از تومیشه پس حواست باشه که چکار میکنی توخودت مادری تصور کن که پیر شدی وفرزندت هم تحملت رو نداره چه حالی میشی ؟
در کل خداگونه رفتار کن ورضایت اورا در نظر بگیر بدونه منت موفق باشی
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀
م نا امید فقط دست و پا می زد.کمی که گرمش شد آرام بلند شد و آهسته به طرف آشپزخانه رفت.نیما داشت چای دم می کرد.دو نفری آمده بودند آنجا که گوشه عزلت بنشینند و غصه بخورند.قوری را روی کتری می گذاشت ،که دستی دور کمرش حلقه شد.زیبای دوست داشتنی اش بود در افسرده ترین حالت.مرگ از هر دشمنی بدتر است ،بین دو آدم عاشق جدایی ابدی می اندازد
ادامه دارد
@ravanshenasiravansabz
#وقت_دلدادگی
قسمت79
.صدای گریه اش بلند شد طاقت نیاورد. دستانش را باز کرد و به سمتش چرخید.دستان خود را دورش حلقه کرد
-من دوست دارم نیما.....دیگه نگو که برام مهم نیستی
سرش را بوسید
-پس نکن اینجوری قربونت برم....سکوتت و این افسردگی بد ترین عذابه واسه من....حالا یه خری یه چیزی گفت....از دیروز دق دادی منو....دیدی از عصبانیت با مادرم چی کار کردم،ولی الان و تو این لحظه هیچی به غیر از تو برام مهم نیست...مهم نیست فاخته...مهم فقط تویی و حضور گرمت. ...سرد نباش منم سرد می کنی
از آغوشش جدا شد و اشکهایش را پاک کرد
-باشه هر چی تو بگی.ولی زنگ بزن از مامانت عذر خواهی کن شب عیدی.گناه داره دلش شکست تقصیر اون که نبود.تا نصفه شب وقت داریا....داره سال نو می یاد
دوباره آرام در آغوشش گرفت
-قربون اون دلت که آنقدر مهربونی.فردا راه می افتن می یان اینجا.امکان نداره تنهامون بزارن
-خیلی خوبه که پیشمی
نگاهش کرد چه سال نویی.سالی که نکوست از بهارش پیداست.باید فرصتی هم پیدا می کرد تا دوباره به فرهود زنگ بزند. آدم فقط کافیست سنگی زیر پایش برود و تلو تلو بخورد،دیگر افتادنش قطعی ست.مثل همین بد بیاری های نیما که پشت هم برایش ردیف می شد
دوباره درازش کرد و رویش پتو کشید.او هم کنارش دراز کشید.به پهلو روبه روی هم دراز کشیده بوند و هی بهم نگاه می کردند
-راستی نیما!با کی حرف می زدی انقدر عصبانی بودی
خودش را به آن راه زد
-عصبانی؟من...نه ....کی؟
-دم در صدات کردم
-بیخیال فاخته....همه تصمیم گرفتن بارشون رو رو دوش من بزارن.ولش کن
-اما همش تو فکری
دستش را دورش انداخت
-تو فکرم فردا از دل مامان چطور در بیارم
-کار نداره که.میری بغلش می کنی می گی غلط کردم....یه چیز دیگه هم خوردم
خندید
-بی تربیت
لبخند زد تا دو ساعت دیگر سال نو می شد.سال نو می شد اما سال دل آنها پاییز بود.موهایش را نوازش کرد..
-عید واسه من وقت یه که تو بخندی...نه اینجوری، از ته دل...بهار واسم وقتیه که صدات مثل آواز گنجشکها پر نشاط باشه....هرروز من ولی کنارت بهار یه
-یعنی من اون بهاری که تو می گی رو می بینم
-می بینی خوشگلم .. میبینی
چشمش گرم خواب شد و پلکهایش بسته.خوابید و نیما فقط نگاهش کرد.به صدای تلفن آرام از کنارش بلند شد
-بله
-سلام باباجان...عیدتون مبارک
کدام عید .دل همه چقدر خوش بود
-ممنون عید شما هم مبارک آقا جون
-مادر تم سلام می رسونه
دستی به گردنش کشید
-به مادر جون بگین رو چشم نیماست قدمهاش.بیاد اینجا دستاشو می بوسم
-دلگیر نیست ازت بابا!درکت می کنه.ما صبح راه می افتیم دیگه اگه خیلی شلوغ نباشه تا ظهر می رسیم.فاخته نیست باهاش حرف بزنیم
-ببخشید بابا خوابه .دیگه بیدارش نکنم
-اصلا این کارو نکن بابا.پس خداحافظ
او هم خداحافظی کرد.خواب از سرش پریده بود.آرام در را باز کرد و به خلوت خودش پناه برد. اینجا دیگر تظاهر به قوی بودن نمی کرد...راحت اشک می ریخت و غصه های دلش را دور می کرد.تنها شاهدش خدایی بود که می دانست او محرم ترین به قلب انسان است.در اعماق فکر خود شعری از خاطرش گذشت
من در اين غربت تنهايي تلخ
در پس كوچه خاموش فراموشيها
از غم دوري تو
و ز دلواپسي رفتن تو
-ميلرزم
دشت خاكي دل از سبزه تهي است
دلم از شادي لرزان است
همه جا از سفرت....ويران است
دل من صد افسوس
صبح كافوري را
هيچ باور نكند
اي طلوع طپش فاصله ها
من زدلتنگي حجم هجرت
من ز آشفتگي وحدت جمع
و زتنگي قفس
مي ترسم
سفرت وسعت زجر آور نزع
مرو اي ساقي عشق
مرو اي منشاءالهام غزل
هجرتت
رشته ي جان ميگسلد
من نميدانم آه
به تن مرمر عشق
زخم اين فاجعه را ميبيني ؟!
گيسويت بحرطويل
ديدگانت شب شعر
دو لبت دفتر شعر حافظ:
پيكرت شعر بلند همه را ميسازد
آه اي قهر آلود....
هجرتت رجعت باد رجعتت،بعثت باد...
من نميدانم آه
كه گل خنده شاداب لبت
كي ميشود آب؟!
من و بيچارگي و شب گردي
پرسه زن در دل شب...
گو تو الان همه جا در خوابند
ادامه دارد...
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#نوع_پوشش_در_خانه
💠زوجین نباید در خانه به بهانه راحتی، کار و بی حوصلگی از بدترین، زشت ترین و پوسیده ترین لباسها به عنوان #لباس خانگی استفاده کنند.
💠برای لباس داخل خانه هم باید هزینه کرد و #مرتب و منظم بود. می توان در خانه با پوشیدن لباسهای شیک، اما راحت، آسوده زندگی کرد.
🍃❤️ @onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺