eitaa logo
🏠 خانه مشاوره آنلاین
8.7هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
44 فایل
کانال خانه مشاوره آنلاین زیر نظر "بنیاد ملی مصونیت اجتماعی ردم" می باشد 《با بهترین مشاوره #تخصصی خانواده: ازدواج همسرداری تربیت کودک طلاق افسردگی و. 📩 هماهنگی وقت @Moshaver_teh 📞۰۹۳۵۱۵۰۶۳۷۴ رضایتمندی: https://eitaa.com/nnnnvvvv
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️برخي اوقات تصور مي‌كنيم كه تنفر و كينه از ديگران، به ما فرصتي و سپری مي‌‌دهد كه از خود محافظت كنيم. درحالی‌که در واقع زهر و سمي است كه از وجود آن آدم به درون خودمان مي‌ريزيم. در نتیجه، به علت این زهر و سم و کینه و نفرت مدام خشم و استرس داریم. 👤دکترهلاکویی @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
❌خانم ها بدانید اگر پسری در ابتدای آشنایی هدفش ازدواج نیست لطفا با انجام دادن خواسته ها، برآورده کردن نیازها و دادن عشق بیشتر به امید متقاعد کردنش برای ازدواج، در رابطه پیش نرويد. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
▪️ آرتروز فکری چیست؟ ➕آرتروز بیماری‌ای است که به مفاصل حمله می‌کند و نتیجه اش این می‌شود که بیمار نمی‌تواند مفاصلش را به راحتی تکان دهد. و اما... ➖آرتروز فکری بیماری‌ای است که وقتی به انسان حمله می‌کند، فرد قدرت خلاقیتش را از دست می دهد، دیگر نمی‌تواند نوآوری کند، همیشه مستأصل است و قادر به یافتن راه‌حل‌های جدید نیست. مغز هنوز هم این توانایی‌ها را دارد اما چون آرتروز گرفته قادر به تفکر و خلاقیت نیست و نمی‌تواند تمام قدرت خود را به‌کار بندد. ️➖فرد مبتلا به آرتروز فکری در هر سن و سالی که باشد از فکر کردن و خلاقیت و آموختن رنج می‌برد، نمی تواند کتاب بخواند، نمی تواند برنامه‌های آموزشی و مفید را تماشا کند و نمی‌تواند از دیگران بیاموزد؛ درچنین حالتی فرد دوست دارد در همین وضعیتی که هست بماند و خود را از هر حرکتی دور می‌دارد. درنتیجه کارها را طوطی‌وار انجام می‌دهد و درنهایت در "تلۀ روزمره‌گی" گرفتار میشود. مراقب باشید دچار "آرتروز فکری نشوید" @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال774 سلام وقتتون بخیر من دختری۱۸ساله هستم ونزدیک دوساله ازیه پسری خوشم میادوایشونم ۲۸سالشونه وروانشناس هستن ولی راهمون دوره ایشون جنوب هستن ومن آذربایجان غربی.به من میگن که خیلی دوسم دارن ومنم ایشون خییییلی دوست دارم.ایاحرفایی که میرنه واینکه میگه دوستم داره واقیعه؟ایامن میتونم بهش برسم؟چطوری بهش بگم که من میخوام باهاش ازدواج کنم؟؟؟ خواهش میکنم میشه کمکم کنین مجازی آشناشدیم پاسخ ما👇 سرکارخانم مشاور خانواده سلام عزیزم ایشون اگه واقعا روانشناس باشه قدم تو این وادی نمیبره چون خودش میدونه شرایط ازدواج چطوری واینکه باید هم کفو هم فرهنگ وهمسطح و.....باشه اصلا فضای مجازی جای مناسبی برای آشنایی و همسر گزینی نیست چون مجاز یعنی دروغ و طرف هرجور دلش بخواد خودش رو معرفی میکنه لطفا در دنیای حقیقی زندگی کن وبه مجاز دل خوش نکن این ازدواج حتی اگه صورت هم بگیره موفق نیست چون نمی تونید جوابگوی نیاز هم باشید ایشون اهل جنوب و گرم شما اهل شما غرب و اصلا برابری جنسی ندارید منطقه کوهستانی وسرد سیر سرد مزاج هستند وبعد می کشه به طلاق و دردسر پس لطفا بیخودی احساست رو خرج نکن و مراقب روح و روان خودت باش این تجربه های نا موفق باعث تاثیر گذاری بر زندگی مشترک واقعی شما میشه نمیتونه دردسر ساز بشه و مانع خوشبختی و اینده تو باشه پس هشدار از طرف دیگه میدونی که ارتباط با نا محرم حرام وگرنه هستش پس مراقب باش موفق باشی @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
از شب سیزدهم ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ طلبه با عجله به سمت درب آقایان رفت و من بهمراه خانوم بخشی که بعدها فاطمه صداش میکردم پس از سالها داخل مسجد شدم.فاطمه چادر نماز خودش رو به روی سرم انداخت و در حالیکه موهامو به زیر روسریم هل میداد با لبخند دوست داشتنی گفت:چادر خودمو سرت انداختم چون حاج آقا گفتن چادر تمیز سرت کنم.نه که چادرهای مسجد کثیف باشنا نه!! ولی چادر خودم رو امروز از طناب برداشتم ومعطرش کردم.بعد چشمهای زیباشو ریز کرد و با لحن طنزالودی گفت:موهاتو کجا رنگ کردی کلک؟! خیلی رنگش قشنگه! در همون برخورد اول شیفته ی اخلاق و برخورد فاطمه شدم. او با من طوری رفتار میکرد که انگار نه انگار من با اون فرق دارم. و این دیدار اول ماست.وبجای اینکه بهم بگه موهات رو بپوشون از رنگ زیبای موهام تعریف کرد که خود این جمله شرمنده ترم کرد و سرم رو پایین انداختم. اوطبق گفته ی طلبه ی جوان منو بسمت بالای مسجد هدایتم کرد وبه چند خانومی که اونجا نشسته بودند ومعلوم بود همشون فاطمه رو بخوبی می‌شناسند ودوستش دارند با لحن بامزه ای گفت : - خواهرها کمی مهربونتر بشینید جا باز کنید مهمون خارجی داریم.از عبارت بانمکش خنده ام گرفت و حس خوبی داشتم. خانم ها با نگاه موشکافانه و سوال برانگیز به ظاهر من برام جا باز کردند و با سلام و خوش امدگویی منو دعوت به نشستن کردند.از بازی روزگار خنده ام گرفت.روزی منو خانمی از جایگاهم بلند کرد و به سمت عقب مسجد تبعیدم کرد و امروز یک خانوم دیگه با احترام منو در همون جا نشوند!!وقتی دعای کمیل وفرازهای زیباش خونده میشد باورم نمیشد که من امشب در چنین جایی باشم و مثل مادر مرده ها ضجه بزنم!!!!!!! میون هق هق تلخم فقط از خدا میپرسیدم که چرا اینجا هستم؟ ! چرا بجای ریختن آبروم اینطوری عزتم داد؟! من که امروز اینهمه کار بد کردم چرا باید اینجا میبودم وکمیل گوش میدادم؟یک عالمه چرای بی جواب تو ذهنم بود و به ازای تک تکش زار میزدم.اینقدر حال خوبی داشتم که فکر میکردم وقتی پامو از در مسجد بیرون بزارم میشم یک آدم جدید! اینقدر حال خوبی داشتم که دلم میخواست بلندشم و نماز بخونم! ولی میون اینهمه حال واحوال منفعل یک حال خاص و عجیب دیگری درگیرم کرده بود..یک عطر آشنا و یک صدای ملکوتی!!ونگاهی محجوب و زیبا که زیر امواجش میسوختم.با اینکه فقط چند جمله از او شنیده بودم ولی خوب صدای زیباشو از پشت میکروفون که چندفرازآخر رو با صوتی زیبا و حزین میخوند شناختم.وبا هر فرازی که میخوند انگار تکه ای از قلبم کنده میشد..اینقدر مجذوب صداش شده بودم که در فرازهای آخر، دیگه گریه نمی‌کردم و مدام صحنه ی ملاقاتمون رو از حیاط مسجد تالحظه ی التماس دعا گفتنش مقابل ورودی درب بانوان مجسم میکردم. ‌ ‌ ‌ ادامه دارد... @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🍀🍀🙏🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
➕ترسهای کودکان در سنین مختلف کدامند و تا چه حدی طبیعی هستند؟ ➖ فرزند انسان از لحظه ای که به دنیا می آید، در برابر دو محرک واکنش ترس نشان می دهد: یکی صدای بلند و دیگری افتادن. ➖در یک سالگی از چهره های غریبه می ترسد. ➖در دو سالگی، ترس، بیشتر از صداها (صدای سیفون، جاروبرقی، فریاد بلند) است. ➖کودکان سه تا پنج ساله، از موجودات خیالی می ترسند. کودکان در این سن، جاندار پندارند؛ یعنی موجودات خیالی مثل هیولا، غول، دیو و مانند اینها را در ذهن خود تصور میکنند و حتی به آنها جان می دهند؛ آنها را واقعی می پندارند و می ترسند. ➖کودکان بین 2 تا 7 سال، حدود 4 تا 5 نوع ترس دارند که هر 4/5 روز یک بار خود را نشان می دهد. اگر از این حد بیشتر و ترس کودک طولانی شد، باید درمان شود و گرنه به «فوبی» تبدیل خواهد شد. ➖در سنین بالاتر، افزون بر ترس های دوران کودکی، ترس از تاریکی نیز شایع است که تا 12 و گاهی تا 14 سالگی نیز ادامه می یابد. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
❌والدینی که با پاسخ کوتاه فرزند را مجبور می کنند از آنها اطاعت کند، به هیچ عنوان روش درستی برای تربیت کودک خود انتخاب نکرده اند. با گفتن عبارت: «برای اینکه من می گم!» باعث می شوید تا کودک هرگز به چرایی مسایل فکر نکند. قدرت تحلیل و پرسش‌گرایی را از او می گیرید. یا گفتن عبارتی همچون: «هر چه من می گویم را باید انجام دهی» به این مفهوم است که هیچ احترامی برای فرزند خود قایل نیستید و او نیز در مقابل به شما احترام نخواهد گذاشت. برای تربیت صحیح فرزندان، برای پاسخ به سوالات او زمان بگذارید و با صبر کامل و مرتبط به او پاسخ بدهید. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال775 سلام خوب هستین؟ یه سوال داشتم، من چهار ساله که ازدواج کردم و یه دختر سه ساله دارم اقدام کردم برای بارداری دوم فقط یه مشکلی که دارم اینه که دخترم از وقتی که از شیر گرفتم عادت کرده که موقع خواب باید سینه منو نگه داره تا خوابم ببره حتی تختش جداست ولی چون چسبیده به تخت ما دستش رو دراز میکنه و نگه میداره خونمون هم یه اتاق داره لطفا راهنماییم کنید که چکار کنم که این عادتش فراموش کنه پاسخ ما👇 سرکارخانم مشاور خانواده سلام عزیزم ممنون از اعتمادتان خانمی این کودک دلبندمون الان در اوج وابستگی به مادر وجود داره و نیازمند توجه و محبت شماست و اینکه حق نداری مرحومش کنی چون اقدام به حاملگی بعدی کردی این جایگاه خودش رو داره و اون هم جایگاه خودش رو داره واز اونجایی بچه ها باهوش هستند ایشون متوجه حضور هوو شده و نگران از دست دادن توجه شما و جایگاه خودش نزد شماست پس لطفا همچنان به او مهر بورزید و توجه کنید نگذارید که احساس نگرانی کنه چون دچار اضطراب جدایی میشه انشاالله که قدم نی نی هم مبارکه اما لطفا این کودک رو فراموش نکنید وفکر نکنید دیگه بزرگ شده چون هنوز هفت سال اول رو طی نکرده و نیازمند توجه و محبت شماست پس لطفا محبت محبت محبت و توجه موفق باشید @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
. از شب ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ فاطمه به معنای واقعی کوه نمک و خوش صحبتی بود.او حرف میزد و من میخندیدم.و نکته ی جالب در مورد شخصیت فاطمه این بود که او حتی امر به معروف کردنش هم در قالب شوخی و لفافه بود و همین کلامش رو اثر بخش میکرد. باهم به سمت وضوخانه رفتیم و من صورتم رو شستم و خودم رو در آینه نگاه کردم.چشمانم هنوز تحت تاثیر اشکهایم قرمز بود. بنظرم اونشب در آینه خیلی زیبا اومدم. و روحم خیلی سبک بود.فاطمه کنار من ایستاده بود و در آینه نگاهم میکرد.باز با لحن دلنشینش گفت: -آهان حالا شد.تازه شدی شبیه آدمیزاد! چی بود اون‌طوری؟ یوقت بچه مچه ها میدیدنت سنگ کوب میکردن. بازهم خندیدم و دستانش رو محکم در دستانم فشار دادم و با تمام وجود گفتم: -بخاطر امشب ازت خیلی خیلی ممنونم. شما واقعا امشب به من حال خوبی دادید.او با لبخند مهربونی گفت: -اسمم فاطمه ست.من کاری نکردم.خودت خوبی.شما امروز اینجا دعوت شده بودی.من فقط رسم مهمان نوازی رو بخوبی بجا آوردم! ! وبعد انگار که چیزی یادش افتاده باشد زد زیر خنده و گفت: -یک وقت نری پیش حاج آقا بگی این خل و چل کی بود ما رو سپردی دستش.من اصلن نمیتونم مثل خانمها رفتار کنم. او را در آغوش کشیدم و گفتم: -اتفاقا من عاشق اخلاق خوبت شدم..خودش رو عقب کشید و با تعجب پرسید: -واقعا؟!! با تایید سر گفتم:بله. او دستش را بسمتم دراز کرد وگفت: -پس ردش کن. با ابهام پرسیدم چی رو؟! زد به شونم و گفت:شمارتو دیگه!! من هرکی که بگه ازم خوشش میاد و روهوا میزنم. از حالا به بعد باید منو تحمل کنی. گوشیمو در آوردم و با استقبال گفتم:چی بهتر از این!! برای من افتخاره! واینچنین بود که دوستی ناگسستنی منو فاطمه آعاز شد. اون شب تا خود صبح با یاد اون طلبه خاطره بازی میکردم..لحظه ای هم صورت وصداش از جلوی چشمام دور نمیشد.گاهی خاطره ی شب سپری شده رو به صورتی که خودم دلم میخواست تغییر میدادم و طولانی ترش میکردم.گاهی حتی طلبه ی از همه جا بی خبر را عاشق و واله ی خودم تصور میکردم! وبا همین اوهام و خیالات شیرین و دلپذیر شبم رو صبح کردم. وقتی سپیده ی صبح از پشت پرده ی نازک اتاقم به صورتم تابید تازه با حسرت و افسوس یادم افتاد که چقدر خودم و زندگیم از تصاویر خیالیم دوریم! چطور امکان داشت که اون طلبه حتی درصدی ذهن خودش رو مشغول من کنه.؟! واصلا چرا من باید چنین احساس عمیقی به این مرد پیدا میکردم؟! اصلا از کجا معلوم که او ازدواج نکرده باشه؟ از تصور این فکر هم حالم گرفته میشد.سرم رو زیر بالش فرو بردم و سعی کردم بدون یاد او بخوابم. ادامه دارد... 🍃🌺 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#تربیت_جنسی_اسلامی 💠 پیامبرخدا صلی‌الله‌علیه‌وآله: ✍ بسترهای پسر و پسر، پسر و دختر و دختر و دختر را از #ده_سالگی از هم جدا کنید. 📙من‌لا‌يحضره‌الفقيه،ج ۳،ح ۴۵۰۹ @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺