💚در این آدینه مبارکــــــــَ💚
💚 صلواتی هدیه بر تربت تابناک
💚ائمه معصومین علیهم سلام الله و تعجیل
💚در فرج قطب و محور عالم امکان
💚ولی الله الاعظم عجل الله تعالى فرجه الشریف
💚تقديم میکنیم🙏
💚الّلهُمَّ
💚صلّ
💚علْی
💚محَمَّد
💚وآلَ
💚محَمَّدٍ
💚وعَجِّل
💚 فرَجَهُم
@onlinmoshavereh
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
🔴 #اینگونه_فکر_کنید
💠 به جای اینکه همیشه به این بیاندیشید که شما از همسرتان چه میخواهید کمی فکر کنید که #همسرتان از شما چه میخواهد.
💠 اینگونه فکر کردن در حل بسیاری از #مشکلات در زندگی راهگشا خواهد بود.
💠 و حس همنوع دوستی و #محبت به همسر و نیز حسنظن را در شما زنده خواهد کرد.
@onlinmoshavereh
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
🔴 #خاطرات_آلبومی
💠 گاهی مواقع افراد نسبت به همسر خود #کینه یا دلخوری پیدا کرده و نمیتوانند به راحتی #همسر خود را ببخشند.
💠 در اینگونه مواقع یکی از چیزهایی که حالتان را #تغییر میدهد و میتواند #دلخوریتان را از بین ببرد این است که نقاط #مثبت همسر و یا #خاطرات خوشِ با هم بودن را مرور کنید.
💠 مثلا به #آلبوم_عکس یا فیلمهایی که مربوط به لحظات خوش شما بوده است نگاه کنید تا بهانهای برای #نرم شدن دلتان شده و عاملی برای برقراری ارتباط دوباره و تازه گردد.
@onlinmoshavereh
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حتما #ببینید
💠 تحقیقات نشان میدهد که در روابط زوجین بخش عظیمی از #اختلافات، برآمده از #نحوه بیان موضوع است.
🔴 این کلیپ گویای این مطلب است.
@onlinmoshavereh
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
#رمان_عاشقانه #مذهبی
#پارت81
منم به کیمیا همین حسو دارم ... سکوت کردم. شهاب- مرده و غیرتش دیگه ... من و تو هم که عاشق ... بعد هم بلند بلند خندید. عاشق؟ چه چیزایی میشنوم ... - نه شهاب ... متاسفانه اینطور که تو میگی نیست ... فکر کنم حالا نوبت منه که واسه تو تعریف کنم ... فقط ... حرفای تو پیش من امانت میمونه و حرفای من پیش تو ... شهاب- اره حتما ... خاطرت جمع ... فقط یه چیزی؟ - چی؟ شهاب- اینهمه مدت باهات حرف زدم ولی اسمتو نمیدونم ... معرفی کن خب خودتو ... لبخند زدم. - من ... محمد نصر ... 26 ساله ... مهندس ... مدرک ... کارشناسی ارشد ... خواننده ... اممم ... دیگه چی بگم؟ بعدم خندیدم. شهاب- چی؟ محمد نصر خواننده؟ شوخی میکنی؟ - نه داداش ... شوخی چرا؟ باور نمیکنی از عاطفه بپرس
خندید. شهاب- عه؟ عاطفه؟ چی شد مرد عاشق؟ رگ غیرتت خوابش برد؟ دوباره دوتایی خندیدیم. - بذار واست توضیح بدم ... منم از ب بسم الله همه چیو واسش گفتم. شهاب- یعنی واقعا دوسش نداری؟ پس اون عصبانیتت؟ جوابشو ندادمو سکوت کردم. جوابی هم نداشتم. شهاب- هستی؟ - آره هستم ... ولی من با اون یه قراری گذاشتم ... عصبانیتمم به خاطر اینه که زنمه و روش غیرت دارم ... شهاب- ولی غیرت نشونه عشقه وگرنه آدم عین خیالشم نمیاد ... - به فرض اینکه من دوسش دارم، اون چی؟ اگه براش ارزش داشتم حداقل پیش تو که اینقدر باهات صمیمیه اسمی از من می اورد ... شهاب- محمد ، من عاطفه رو خوب می شناسم ... یعنی تو اون مدتی که یار و یاورم بود خوب شناختمش ...
مطمئنم، حاضرم برات قسم بخورم که اگه نگفته دلیل محکمی واسش داشته ... مثل خراب نشدن وجهه خواننده محبوبش ... شاید ... - نمیدونم شهاب ... اصلا بیخیال ... حالا ... من ... چطوری از دلش در بیارم؟ چقد سریع باهاش گرم گرفتم و راحت صحبت می کردم باهاش. این از من بعید بود. شهاب- بد باهاش حرف زدی؟ آهی کشیدم. - از خودش بپرس ... اگه خواست بهت میگه ... شهاب- نه نمی پرسم ... خودت برو از دلش در بیار ... اگه بخشیدت بدون دوست داره ... چقدر به این حرفش ذوق کردم. ولی نامردی بود. اگه اون دوسم داشته باشه هم کاری از من برنمیاد. ما با هم قرار گذاشتیم. خلاصه خداحافظی کردیم. حالا من موندم و گندی که هیچ جوری نمی شد جمعش کرد. ولی حرف شهاب یه نور امیدی تو دلم بود. صدای شکمم بلند شد. خیلی گرسنه بودم. رفتم سر یخچال و غذایی رو که از ظهر مونده بود رو گرم کردم. میز رو خوشگل چیدم و زدم بیرون. یه گلفروشی پیدا کردم و چند تا شاخه گل رز از رنگای مختلف خریدم و با یه جعبه شیرینی برگشتم
وسایل هاش که روی زمین ریخته بودن رو مرتب جمع کردم و گذاشتم روی یکی از مبل ها. گل ها رو توی یه گلدون باریک گذاشتم و بردمش سر میز. واقعا نمیدونستم چطوری از دلش در بیارم. کاش حداقل احساسم رو خودم میدونستم تا میتونستم براش توضیح بدم. کاش بشه که خوشحالش کنم. گوشیش که تقریبا شارژ شده بود رو از برق کشیدم و با شارژرش برداشتم و رفتم در اتاقش. چراغ اتاق خاموش بود. می خواستم در بزنم ولی منصرف شدم. صداش زدم. - عاطفه ... منتظر شدم ولی جوابی نداد. - عاطفه خانوم خواهش میکنم بیا بیرون ... بازم جوابی نداد. دلم خیلی گرفت : رنجور گفتم - خواهش می کنم ... یه خورده بعد درو باز کرد. موهاش از زیر شالش ریخته بود بیرون. هنوزم لباس های بیرونش تنش بود. چشماش قرمز شده بود و بعد از چشماش ... جای دستم روی صورتش ... شرمنده سرم رو انداختم پایین. واقعا شرمنده. بغضم گرفته بود. وسیله های تو دستم رو گرفتم طرفش. گرفت وخواست.....
@onlinmoshavereh
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
سوال 914
من ۹ ساله ازدواج کردم شوهرم تو یه خانواده بودن که تقریبا مسکلاتشون زیاد بوده یه برادر و ۵ تا خواهر دارن دوتا از خواهراسون ازدواج نکردن یکی ۱۰ سال یکی دیگه ۵ سال از ما بزرگترن
من و همسرم هم همسن هستیم ۳۶ سالمونه
من بیشتر مشکلم با خواهر بزرگتر یه که ازدواج نکرده ظاهرا میگه که هیچ دخالتی نداره توزندگیمون ولی همسرم خیلی بهشون وابستع است
من با مادرش هیچ مشکلی ندارم ایشون همسن مادر بزرگ من هستم
البته با خواهراش هم درظاهر خوب هستیم هیچ بی احترامی نداشتیم
وابستگی زیاد خواهراش بهش و بالعکس
اگر قرار به مسلفرت باشه که خواهر و برادرشون هم هماهنگ میکنن که جا بیشتر باشه راحت بریم مادر و دو خواهر مجرد با ما هستن
مشاور✍
خب وقتی ایشون نسبت به خواهرهای زنش این همه محبت داره و براشون وقت میذا ره شما توقع داری که نسبت به خواهرهای خودش بی خیال باشه عزیزم؟
کاربر🖍
کلا ما ازادی نداریم زیاد به خاطر این قضیع من یه چند وقتیع میگم نمیام مسافرت
تولد همسرم به منزل ما میان بدون اینکه دعوت بشن زنگ میزنن میان
من میگم چرا نمگن شاید میخوایم راحت باشیم یا برنامه خاصی داشته باسیم
مشاور✍
درکل اینجا الان مسئله بزرگتر بودن ویا کوچکتر بودن نیست مسئله مسئولیت پذیری و غیرت داشتن نسبت به خانواده خواهرهای ایشان هستش
البته باید ساعاتی از شبانه روز برای خودتون باشه اما نمیشه توقع داشت که کلا خانواده رو بی خیال بشه
کاربر🖍
شوهرم رفت و امدهای فامیل منو حتی خونه پدرم را به مادر و خواهراش نمیگه و از مام میخواد که نگیم
احساسم اینه که میخواد به اونا بگه که فقط وقتی با اونا هست خوش میگذرونه
مشاور✍
اهان خب این که خیلی خوبه !مگه قراره آدم گزارش کار بده به دیگران؟
خب اینم خوبه نشان دهنده مدیریت و سیاست خوب همسر شماست تا اجازه نده حس حسادت خانواده اش برانگیخته بشه...
کاربر🖍
تمام اعیاد و مناسبتها مثلا شب یلدا سیزده بدر ما باید اونجا باشیم
عیدها اول اونجاییم بعد منزل پدر خودم
شما بگید که من چیکار میتونم بکنم که هم وابستگی این کم بشه هم اونا نسبت به شوهرم
پاسخ ما👇
سرکار خانم #شمس مشاور خانواده
باسلام
ببین بانو خدا رو شکر خود شما مادر هستی و خداوند دو دسته گل زیبا بهت هدیه کرده و دقیقا میتونی درک کنی که بچه بزرگ کردن یعنی چی ومادر بودن یعنی چه گل من آیا خود شما دوست داری که یکی فرزند شما رو ازت بگیره ونذاره که ببینیش ویا به سختی ببینیش!؟آیا اگه همسر شما به شما بگه که حق نداری با خانواده خودت رفت آمد کنی ویا حق ندارند که بیایند خونه ما ویا تو حق نداری کاری براشون انجام بدی تو خوشت میآمد!؟مسلماًنه....!!!!
ببین عزیزم آقایون هم مثل خانمها نسبت به خانواده خود علقه و وابستگی دارند و دلشون برای انه می تپه و اصلا دوست ندارند چیزی بین آنها مانع باشه و اگه این رویه رو ادامه بدی باعث میشه که خودت از چشم همسرت بیافتی اصلا اگه این اقا برای خانواده و خواهر مادر خودش ارزش قائل باشه میتونه برای همسرش هم ارزش قائل باشه اما اگه ارزش قائل نشه تو هم ارزشی براش نداری و راحت رهات میکنه و راحت با دیگری می ره! پس لطفا نخواه که بی خیال خانواده خودش باشه چون اون موقع توهم دیگه جایگاه محکمی نداری
پس لطفا رویه خودت رو عوض کن و خودت به عنوان یه خانم پناه این مادر ودو دخترش باش چون تکیه گاه خودشون رو که همان پدر خانواده است از دست داده اند و همه دلخوشی آنها همسر شما شده و تازه این هم به خاطر اینه که شما رو بیشتر دوست دارند وبا شما راحت هستند طبق صحبت خودتون که میگید با اون یکی عروس نمیرند! این یعنی شماجایگاه بهتری نزد آنها داری گذشته از این دست روزگار اعمال ما رو تلافی میکنه اگه با مادر خواهر همسرت بد رفتار باشی فردا روز عروس تو هم تلافی میکنه و اونوقت دیگه خیلی دیره پس تا فرصت هست تغییر رویه بده
مطلب دیگه اینکه همیشه هر قدمی بر میذاری برای خدا باشه !به این توجه کن که خداوند همیشه شاهد اعمال ماست و بر این اساس به ما مزد میدهد پس چقدر خوبه که اعمال ما مایه خشنودی و رضایت خداوند باشه چون عمر این دنیا کوتاست وما مسافر جهان دیگری هستیم پس هشدار
لطفا سیاست داشته باش و حتی بیشتر از همسرت به خواهر و مادرش محبت داشته باش و احترام بگذار
شما برای تولد همسرت ذوق داری وبعد توقع داری که خواهر و مادرش که بدنیا آورده وبا خون دل بزرگ کرده ذوق نداشته باشه!؟لطفا با انصاف باش و رفتاری خدا پسندانه داشته باش
با آرزوی عاقبت بخیری برای شما
@onlinmoshavereh
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀
➕هرگز از همسرتان نپرسید👇
1️⃣ «مشکلت چیه؟ چرا همیشه این کار رو میکنی؟»
مثلاً فرض کنیم که همسرتان همیشه عادت دارد در خمیردندان را باز بگذارد. به جای اینکه به او بگویید، «مشکلت چیه؟ چرا همیشه این کار رو میکنی؟
میتوانید بگویید، «عزیزم میشه لطف کنی از این به بعد بیشتر در خمیردندن را ببندی؟ شاید احمقانه به نظرت برسه ولی وقتایی که این کار رو میکنی احساس میکنم بیشتر دوستم داری.»
بعد دفعه بعدی که در خمیردندان را بست، آن لذت بیشتر دوست داشته شدن را احساس کنید و بگذارید خوشحالتان کند. بغلش کنید و ببوسیدش. به او بگویید که میدانید کار کوچک و پیشپاافتادهای است اما واقعا ممنونید که این کار را کرده است.
وقتی همسرتان ببیند بخاطر این کار کوچک تحسینش میکنید، دلش میخواهد کارهای بیشتر و بیشتری برایتان انجام دهد و این حس مثبت بینتان باقی میماند.
@onlinmoshavereh
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
➕بعضى از ما استاد غیر شفاف حرف زدن هستیم
سختمان است یا بلد نیستیم یا تمرین نکردیم،نمیدانم.
اما استعداد عجیبی در کنایه آمیز حرف زدن داریم. که به در بگوییم که دیوار بشنود و وقتی با کسی در رابطه هستیم این ماجرا پیچیده تر میشود چون معتقدیم "بعد از این همه سال باید بدونه"
و معلوم نیس وقتی هیچوقت خواسته هایمان را شفاف نگفتیم از کجا باید بداند؟
راحت، صریح و شفاف خواسته هایتان را بگویید:
➖دوست دارم من رو با احترام صدا بزنی
➖دوست ندارم خانه فلان دوستت برویم
➖وقتی عصبانی هستم تنهایم بذار
➖از باجناقم جلوی من تعریف نکن
➖لباس تیره دوست ندارم بپوشی
@onlinmoshavereh
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
➕مشكل اينجاست كه؛
➖ما نه براى خودمان، بلكه براى آدمهاى اطرافمان زندگى ميكنيم!
لباسى ميپوشيم كه مردم خوششان بياید...
عطرى ميزنيم كه مردم لذت ببرند...
رشته اى درس ميخوانيم كه كلاس داشته باشد...
با كسى ازدواج ميكنيم كه دهانِ مردم را ببنديم...
بچه دار ميشويم كه برايمان حرف در نياورند...
و اين داستان تا آخرِ عمر ادامه دارد!
ما اگر كارى براى دلِ مان ميكرديم وضعِ مان اين نبود...
همين!
@onlinmoshavereh
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
➕هیچ کودکی تا ۱۴ ماهگی حتی یک ثانیه به عمد نباید منتظر شود تا به او شیر بدهند، بلکه با دریافت اولین علامت یا تکان دادن سر باید به او شیر داد و یا با دیدن اولین تلاش برای «بغل گرفتن» و «بازی کردن»، نیاز او باید بلافاصله برآورده شود و زمانی که از آغوش شما میخواهد به پایین بیاید باید بلافاصله او را رها کرد و و این پیام را به کودک داد که تو، توانایی داری آن گونه که میخواهی زندگی کنی و به مجرد بروز انتظارات کودک، بلافاصله آن را برآورده میکنیم
👈دنیای کودک از آن اوست و کودک تعیین کننده خواهد بود که آیا میخواهد بخوابد یا خیر؟
در آغوش کسی باشد یا خیر؟
آیا میخواهد غذا بخورد یا خیر؟
و اگر از من و شما انتظار دارد که برای او آواز بخوانیم، اگر انتظار دارد به او لبخند بزنیم،اگربه نوعی پیامی میفرستد که در ۸ یا ۱۰ ماهگی چه بازی را میخواهد باید انتظار کودک را برآورده کنیم.
@onlinmoshavereh
🌺☘🌺☘🌺☘🌺