🌸 حکمت صلوات:
🌸رمز ديدن پيامبر در خواب
🌸 سپري در مقابل آتش جهنم
🌸 انيس انسان در عالم برزخ و قيامت
🌸 جواز رفتن به بهشت
🌸اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸
♡ @ moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#وقت_دلدادگی
قسمت 16
صدای زنگ تلفن او را از گرداب مهتاب بیرون کشید.با عجله بلند شد و به هال رفت و گوشی تلفن را پیدا کرد.در این بین خندید.تمیزی هم نعمتی بود. شماره خانه بود ناچارا جواب داد
-جانم
-سلام نیما ....مادر به قربونت خوبی
-خوبم....خانواده خوبن.کلی ممنون بابت خونه و خرید و خلاصه همه چی
خندید
-من کاری نکردم همش کار فاطمه خانوم و فاخته بود.فاطمه خانوم کلی امروز از سلیقه فاخته تعریف کرد
این طرف خط دهانش را کج کرد.انگار برای پسر بچه ای از مزه یک بستنی حرف بزنن .حواسش دوباره به حرفهای مادرش رفت
-مادر گوشی رو بده به فاخته
پوز خند زد
-عزیز شده براتون.....بخاطر من سال به دوازده ماه زنگ نمی زدی اما ماشالله زنگ خور خونه ام خوب شده
-لا اله الا الله. ... پسر چقدر گوشت تلخی.شاید می خوام گوشش رو بپیچونم
بی حوصله نق زد
-برام مهم نیست. .هر کا دوست دارین بکنین.گوشی دستتون باشه....
بلند شد پشت اتاق فاخته رفت و در زد و بلند گفت
-گوشی کارت داره
و بدون اینکه منتظر باز شدن در بشود گوشی را پشت در زمین گذاشت و به طرف اتاق خودش رفت
فاخته در را باز کرد و گوشی را از زمین برداشت.نمی فهمید این بشر چرا عارش می آید با او حرف بزند.گوشی را دم گوشش گذاشت و شروع به صحبت کرد
هنوز در اتاقش را نبسته بود که جیغ فاخته را از اتاق شنید و کنجکاو به پشت در اتاقش آمد و صدایش را شنید
-وای ...یه دنیا ممنون حاج آقا....بله بله آدرس رو هم نوشتم....حاجی آقا...
اجازه هست بهتون بگم آقا جون
پوز خند حرص داری زد و در دل گفت "ورش دار...مال خودت.. بابای خودت...واسه ما زن بابا بود".با حرص و محکم در زد
-گوشی رو بده کار دارم
صدای در که آمد منتظر شد تا گوشی در دستش جای بگیرد اما دستی گوشی را جلوی پایش روی زمین گذاشت و در را بست.عصبانی تر از این حرکت فاخته شماره ای گرفت و باز هم مشترک مورد تظر خاموش بود.باز هم نیما بود و خیال خام درست شدن مهتاب.. باز هم نیما بود و مشترکی مورد نظری که خاموش بود..
*
در شرکت را که باز کرد فرهود سراسیمه تلفنش را قطع کرد.متعجب از این کارش به سمت میز فرهود رفت
-مشکوک می زنی
سعی کرد طبیعی جلوه کند اما چقدر موفق بود مطمئن نبود
-با مادر بزرگم حرف می زدم .همش گله می کنه بر گرد پیشم.
ابروهایش از تعجب بالا پرید
-از کی تا حالا با مادربزرگت حرف می زنی اینقدر رنگ به رنگ میشی
خود را به کوچه علی چپ زد
-کی ...من !!؟حالت خوبه؟چه رنگ به رنگی
بی خیال حرف زدن با فرهود شد.آنروز منتظر تلفن از شرکتی بود تا ببیند پیشنهاد قیمت آنها را قبول کرده اند یا نه؟فکرش برای لحظه ای به صبحانه مفصل چیده شده صبح افتاد که بیتفاوت از آن گذشته بود.حالا باید کیک و شیر کاکائو می خورد.اگر وجود فاخته نبود تمام محتویات روی میز را می خورد.دلش برای یک زندگی درست و حسابی تنگ شده بود.مجرد زندگی کردن مزیتش فقط سکوت آخر شبش بود وگرنه مفت نمی ارزید.اگر با پدرش به مشکل بر نمی خورد عمرا جای گرم و نرمش را ول می کرد.داشت به صبحانه فکر می کرد که موبایلش زنگ خورد.رد تماس کرد.بعد از خاموشی موبایلش به او پیام داده بود گورش را گم کند حال که پیامش را دیده از صبح زنگ می زد برای شیره مالیدن سرش.دوباره رد تماس کرد که صدای اعتراض فرهود بلند شد
-خب جواب بده چیه هی قطع می کنی
با عصبانیت روی میز کوبید
-خود عجوزه شه.زنگ میزنه منت کشی.بهش گفتم جور و پلاسشو جمع کنه
حالا دلیل زنگهای پی در پی مهتاب را می فهمید.کلافه اش کرده بود از بس زنگ زده.از همان اول که مهتاب را با نیما دید وضع همینطور بود .... مهتاب دست از سرش بر نمی داشت از طرفی می ترسید به نیما بگوید و خود مقصر شود.نیما حرفش را باور نمی کرد که ای مهتاب است که دست از سرش بر نمی دارد.در همین افکار بود که نیما را در حال پوشیدن کتش دید
-کجا....همین الان اومدی. ...کلید خونه مهتاب رو نیاوردم با خودم...می خوام سرزده برم ببینم چه غلطی می کنه باز.یه سر می رم خونه بر می گردم
*
تا خواست کلید در در بیاندازد در باز شد و دخترک ریزه با مقنعه رو برویش ظاهر شد.تا چشمش به نیما افتاد سرش را زیر انداخت و آرام سلام کرد.جوابی نداد.خودش هم نمی فهمید چرا از دیدن این دختر تا این حد به مرز انفجار می رسد.کنار کشید تا نیما داخل بیاید.وارد شد و کفشهایش را در آورد و وارد اتاق شد.فاخته هم کوله اش را روی دوش انداخت تا بیرون برود.هنوز پا در کفشش نکرده بود که صدای دادش بلند شد و فاخته نیم متر از جایش پرید
ادامه دارد...
@moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
⬅️ وقتی از دست همسرتون عصبانی هستین
دوتا راه دارین:
🔺 یا اینکه برید مستقیم قضیه رو باهاشون در میون بذارین و یه جوری حل و فصلش کنین
🔻 یا اینکه ببخشیدش و کلا قضیه رو فراموشش کنین.
ولی معمولا ما هیچ کدوم از این دو تا کار رو انجام نمیدیم! بلکه شروع میکنیم تو ذهنمون صد بار قضیه رو تکرار میکنیم و بارها تو ذهنمون با طرف مقابل دعوا میکنیم!
نتیجه این میشه که پر میشیم از خشم و کدورت و ناراحتی...
حالا یا یه روزی میترکیم و خشم مون رو روی طرف خالی میکنیم یا اینکه
این ناراحتی میمونه تو دلمون و در بلند مدت
میشه کینه از طرف مقابل و افسردگی برای خودمون.
@moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺🌺🌺🌺🌺
#سیاست_زنانه
✅ احساسات افراد رو تایید کنید
❌يكى از مهمترين نكات ايجاد رابطه خوب با فرزندتان ، همسرتان يا دوستتان اين است كه هميشه براى شروع ، احساسات افراد را تاييد كنيد
👈مثلا به همسرتان بگوييد :
ميدونم از اينكه دير اومدم عصبانى هستى ،
ميدونم الان از دستش عصبانى هستى ،
ميدونم دلت شكسته
👈يا به فرزندتان بگيد :
ميدونم ميترسى يا ميدونم عصبانى شدى كه بيشتر تو پارك نمونديم ...
❌شايد باور نكنيد اما در بيشتر مواقع تاييد احساس کنید
@moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال۲۰۷
سلام خسته نباشین.من 12سال ک ازدواج کردم با شوهرم هم رابطه خوبی داشتم تا اینکه فهمیدم شوهرم عاشق یکی از اقواممون شده باهم دعوا کردیم گفت ک دیگه فراموشش کردم ولی بازم چند بار شماره او خانم رو تو گوشیش دیدم البته ناگفته نماند ک او ن خانم بهش بی محلی کرده بود و جریان رو واسم تعریف کرد.الان چن ماهی میشه ک شوهرم میگه رفتم حرم امام رضا قسم خوردم ک دیگه به اون خانم فکر نکنم و فراموشش کردم ولی من اصلا نمیتونم حرفاش رو باور کنم نسبت بهش بد بین شدم اصلا بهش اعتماد ندارم و همین باعث شده ک همیشه افسرده باشم لطفا راهنماییم کنین ک چیکارکنم؟
پاسخ ما👇
سرکارخانم#شمس مشاورخانواده
باسلام خدمت خواهر خوبم
اصولا زندگی باید برپایه اعتما د بنا بشه تا ادمها بتونند در کنار هم به اسایش برسند واگه اعتماد نباشه وهمیشه باشک ودودلی پیش بری زندگی جهنمی بیش نیست
خواهر خوبم هیچ انسانی معصوم نیست وهمه ما ممکن الخطا هستیم پس نمیتونی بگی که شما معصوم هستی وهمسرت گنه کار احتمالا یه اشتباهاتی این وسط سرزده که عامل هرز رفتن همسرت شده پس درعین حالی که رفتارهای خودت رو یه چک میکنی تا اشتباهات ممکنه رو اصلاح کنی لطفا به همسرت هم اعتماد کن فرصت دوباره زیستن در کنار هم رو بهش بده خود ماها وقتی گناهی ازمون سر میزنه با توبه وعنابه میریم در خونه حق وازش توقع ببخشش داریم وایشون هم که سریع الرضا هستش بنده هاش رو میبخشه خب به اصطلاح ما خلیفه اوهستیم پس باید ببخشی تا خدا هم تورو ببخشه از طرفی همسرت میگه توبه کردم ا ون خانم هم میگه من محل نذاشتم پس عملا اتفاق خاصی نیفتاده پس لطفا سخت نگیر وشیرینی رندگیت رو به تلخی بدل نکن ودنبال جذب بیشتر همسرت باش تا دلش هرز نره ....
موفق باشی
@moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
اصطلاح «زن شاد،زندگی شاد» ازنظرعلمی نیز اثبات شده است
مردانی که زنان شادتری دارند
احساس رضایت بیشتری اززندگی دارند
پس آقایون به نفع خودتونه که خانوماتونو شادنگه دارید
#کانال_مشاوره_آنلاین🌹🍃
@moshaveronlain❤️