سوال330
سلام
صبح بخیر
ببخشید من خیلی اظطراریی هست
زندگیم داره پاشون میشه
باشوهرم مشکل دارم
فقط بخاطر مامانش بیشتر
بهش اعتماد ندارم قسم ناحق میخوره مامانش تو زندگیم دخالت میکنه شوهرم ماهی یک بار دعوا میکنه بامن میره خرجیم.نمیده دیونه شدم من چند بار هی اومدم قهر ولی برگشتم الان.چیکارکنم.که بفهمه دیگه برنمیگردم.جوابش بدم ندم.من خیلی بهش محبت میکنم اصلا.محبت هایی.من به.چشمش نمیاد مامانش.خیلی به.من بی احترامی.میکنه.من بادیدن.هربار.مامانش زندگیم خراب میشه
پاسخ ما👇
سرکارخانم#شمس مشاوره خانواده
سلام عزیزم
خانم با سیاست هیچ وقت کاری نمیکنه که همسرش بین دو عزیزش گیر کنه وندونه طرف کدومش رو بگیره مادرش که یه عمر براش زحمت کشیده ویا همسرش که همراه زندگیش هست وبالاخره مجبوره طرف مادر رو بگیره چون احترامش واجبه وتوصیه دین ماست گلم مسیر وروشت رو عوض کن وتا میتونی به مادرش احترام بزار وحرمتش رو نگه دار تو خودت دوست داری که همسرت همچین برخوردی با مادرت داشته باشه؟پس لطفا دیگه ادامه نده توصیه دیگه اینکه قهر نکن وسنگرت رو خالی نکن قهر باعث میشه که دیگه ارزش وجایگاه اولیه رو نداشته باشی وبود و نبودت یکی بشه بااین قهر ها که میری همه رو از زندگی خودت خبر دار میکنی وباعث میشی که دیگران پشت سر بهت بخندن وبگن اهل زندگی نیست بلد نیست همسر داری کنه پس لطفا خودت رو دشمن شاد نکن واحترام همسرت وخانواده اش رو داشته باش تا ارامش به زندگیت برگرده ومادرش رو مادر خودت بدون تا همه چیز حل بشه توکه دوست نداری بعدها عروست بهت بی احترامی کنه؟پس هشدار.....!
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#وقت_دلدادگی
👇🏻
قسمت84
جانم
-به نظرت بر گردیم دکتر بهمون چی میگه
-نمی دونم عزیزم
-کاش انقدر فرصت داشتم تا همه جای ایرانو می دیدم
-اونم میشه...چرا که نه!
-یه خواهشی کنم نیما
-تو جون بخواه
-دوست دارم..دوست دارم تو خونمون زندگی کنیم حتی شده یه ماه
-هر چی تو بخوای
تکیه اش را از نیما برداشت و به چشمان ترش نگاه کرد
-حتی شده یه ماه ،می خوام خوشبخت ترین زن باشم.باید بزاری عادی باشم.خودم می خوام غذا درست کنم...چای دم کنم ...می خوام زن خونت باشم.
اشک ،چشمان نیمایش را شفاف کرده بود
-مگه الان نیستی....الانم زن خونه ای دیگه
سرش را پایین انداخت
-اینجوری نه....تو مواظب من باشی....
دوباره او را به سمت خود کشید و در آغوش گرفت
-زندگی همینه عزیزم...بالا و پایین زیاد داره...غصه زیاد بخوری بیشتر بهت گیر میده....تا منو داری غمگین نباش.تو ملکه خونه منی....یه ملکه اخمو که بازم از دیروز باهام حرف نمی زنه
-غصه نداشتنت...آه نیما!دوست ندارم ازت جدا شم ،دست خودم نیست.
-تو قرار نیست جایی بری قشنگم....پیش خودمی تا ابد
وقتی اینجوری هستی نمی دونی چه عذابی می دی بهم
-من ،تشنمه
فاخته را از خود جدا کرد.
-همینجا بشین الان با آب و چایی بر می گردم.
کلاهش را روی سرش گذاشت و از تخت پایین رفت.نیما که دور و دور تر شد.او هم آرام از تخت پایین آمد.بیخیال پوشیدن کفش روی شنهای خیس قدم گذاشت.پاهایش در شن فرو رفت.حس غریبی، به او نوید رها شدن می داد.پاچه های شلوارش خیس و ماسه به آن چسبیده بود.زیر باران اندک ساحل به سمت دریا حرکت کرد.کاش دریا او را با خود می برد .کاش یک دفعه از این همه غصه خلاص میشد.تنش را دریا می بلعید و به یکباره چشم از نیما می بست.نه اینگونه ذره ذره و با زجر.هر چه نیما بیشتر محبت می کرد ،احساس می کرد به زمان رفتن نزدیک تر است.دوباره به دریا نزدیک شد.آب سرد دریا به روی پاهایش آمد.هوا سرد بود اما از دل او سرد تر،نه!کمی بیشتر جلو رفت و فریاد زد
-ببینم تو مهمون نمی خوای !!!!!
اشکهایش را باران شست.کمی داشت احساس سرما می کرد.. باز هم کمی جلوتر رفت...آب با شدت به پاهایش خورد.تا زانوانش خیس شد.صدای فریادی آمد ...دستانش را زیر باران باز کرد...
-فاخته!!!
فریاد زد
-منو با خودت ببر....من دوست دارم همین الان بمیرم یا نه ،این درد رو از تن بشور و ببر
دستی کمرش را گرفت
-دیوونه شدی
به عقب کشیده شد.جیغ کشید.با پاهایش کمی مانع شد .فریاد زد
-نیما ..ولم کن..می خوام زیر بارون باشم...ولم کن
با عصبانیت ولش کرد.چند نفری ایستادند و نگاه کردند
-منظورت از این کارا چیه هان...می خوای منو دق بدی
متعجب اشکهایش را با آستین کاپشنش پاک کرد
-نه !من!من فقط دوست دارم زیر بارون باشم
اخمهایش بیشتر شد
-راه بیافت بریم...دیگه واقعا نمی دونم باید چی کار کنم
دستپاچه دستهای نیما را گرفت.چشمش به سینی چای واژگون شده افتاد.دوباره نیما را نگاه گرد.ناراحت شده بود و اخمهایش در هم بود.اشکهایش دوباره آمد.به نیما لبخند زد و بلند گفت
-دوست دارم
اخمهای گره خورده اش باز و از تعجب بالا پرید
-هیس...حالا چرا داد می زنی
به مو های خیس شده اش زیر باران نگاه کرد و صدایش را بلند تر کرد
-دوست دارم ...دوست دارم..
دستانش را محکم کشید .به سمت نیما کشیده شد
-چی کار داری می کنی فاخته
دوباره لبخند زد.روسری اش خیس بود
-شاید دیگه وقت نکنم. می خوام فریاد بزنم همه بدونن دوست دارم...دوست دارم...
دستانش را از نیما باز کرد.صورتش را به آسمان کرد،شاید باران غمهایش را بشوید
-میشنوی خدا!من دوسش دارم...ولی باید بیام پیش تو!!نمیشه یه کم دیگه بیشتر وقت بدی. نمیشه فعلا اسم منو خط بزنی
صدای ناله گریه مانند نیما آمد چشمانش را باز کرد
-فاخته!!!جون نیما نکن...بیا بریم
به نیما نگاه کرد...وای خدایا!!نیمایش اشک میریخت...آن زنی که مردش در کنارش نخندد ،پس به چه دردی می خورد
-شاید صدام و شنید اینجا خدا!!!هان...شاید دلش برای من بسوزه. ..شاید اگه ببینه چقدر دوست دارم شاید دلش برای من رحم بیاد
دوباره با بغض صدایش زد
-فاخته...نکن عزیزم
دستان فاخته را گرفت
-بیا بریم
ملتمسانه دستش را کشید
-یه کم دیگه بمونیم نیما
مردم دور شان جمع شده بودند و در گوشی صحبت می کردند. همه نگاهشان می کردند و فاخته دیوانه وار در حال خودش زیر باران به عشق نیما اعتراف می کرد.اینبار با عصبانیت دستش را کشید
ادامه دارد...
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
❤️💛زیبایی یک زن در موها یا اندامش نیست مهم زیبایی #افکار است
زنان با یک دست گهواره را تکان میدهند با دست دیگر دنیا را
زن بودن ، #معجزه است ...
#بانوی من اکنون باید به فکر ساختن فرزندان این سرزمین و خودت باشی
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#همسرانه
❣زنها با مغزشان عاشق میشوند و مردها با چشمشان!!!
👈 بعد از ازدواج از خودتان غافل نشوید. به خودتان برسید، آرایش کنید و خودتان را از نظر جسمی و فکری متناسب نگه دارید.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🔴خاصیت نمک دریا🔴
🔵✍آنچه از روایات اهل بیت علیهم السلام استفاده می شود این است که خاصیت زیادی برای نمک دریا ذکر شده است وبه آن نمک جریش میگویند یعنی نمکی که ناهماهنگ است یک دانه درشت و یکدانه ریز و ناهماهنگ دارد و بهترین نمک می باشد و یقینا نمک تصویه شده در بازار خاصیت نمک دریا را ندارد.👌
🔵✍و در زمان پیامبر این نمک موجود در بازار قطعا نبوده است وبه خاطر اضافه کردن ید شیمیایی و گرفتن مواد مفید آن این نمک تصویه شده حطرناک می باشد وبه گفته رییس دانشگاه مشهد طبق برسی های انجام شده سبب تولید سرطان تیرویید شده است.
🔵✍نمک دریا دارای کلسیم،منیزیوم، ،منگنزو سدیم کلریید سدیم هست.ولی نمک تصویه شده فقط سدیم کلریید سدیم دارد که خطرناک می باشد.
🔵✍دریا دارای املاح معدنی هست و الودگی زیادی ندارد و اگر هم آلوده باشد نمک خودش پاک کننده آلودگیها می باشد و طبق تحقیق و استفاده ما از نمک دریا هیچ مشکلی پیش نیامد و سبب زیادی فشار خون هم نمیشود.👌
🔵✍و نمک دریاچه ارومیه، نجف وقم قابل استفاده می باشند.بعد از نمک دریا، بهترین نمک ،سنگ نمک می باشد که در مرحله دوم قرار میگیرد.
🔵✍اگر مردم بدانند در نمک چه درمانهایی هست نیاز به دارو پیدا نمی کنند.در روایت است که 70 تا 360 بیماری با نمک درمان میشود.وحضرت علی علیه السلام غذایشان نان و نمک بوده.
🔵✍نکته مصرف بیش از حد نیاز نمک خوب نمی باشد.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال331
سلام خسته نباشید
من یک مشکلی پیدا کردم که نیاز به کمک شمادارم.
من تازه عقد کردم باهمسرم_ ۲ماه _مشاهده میکنم که زود عصبانی میشن مادرشون هم همینطور.یکدفعه شروع میکنن به بد وبیراه گفتن و....بعد عادت دارن توی ناراحتیها تقصیر رو گردن من بندازن.جلوی دیگران گاهی اوقات پرخاشگری میکنند که باعث آبروریزی میشه.چه کار کنم حل بشه؟دیگه اتفاق نیفته
پاسخ ما👇
سرکار خانم#شمس مشاور خانواده
باسلام
اخه نامزد دوماهه که نباید دعوا وعصبانیت وبدو بیراه د اشته باشه !معمولا نامزدی شیرین ترین دوره زندگی مشترک هستش که باید خیلی خوب سپری بشه البته بهت بگم که ایندوره مرحله ای برای شناخت بیشتر طرف مقابل هم هست پس بهتره بررسی کنی که ایا این اخلاق عادت اینهاست یا نه اتفاقی افتاده که عامل عصبانیت شده همیشگیست یا موردی بش اومده ؟ به نظرم خوبه که دونفری به مشاوره برید وحتما تست شخصیت شناسی رو بدین تا متوجه بشین که چقدر میتونی مچ باشی واینکه ایا ایشون اختلال شخصیتی داره یا خیر درکل سعی کن شما دخالتی در دعواهای خانوادگی اونها نداشته باشی تا شریک جرم یا مقصر محسوب نشی واینکه شناختت رو از ایشون کامل کن تا بتونی جلوی ضرر رو بگیری
با ارزوی عاقبت بخیری
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🔴خواص مصرف نمک قبل از غذا🔴
🔵✍سه بار نمک خوردن قبل از غذا از فرزند آدم هفتاد دو نوع بلا را بر می گرداند که از جمله آنها جنون و جذام و برص است و نیز فرموده اند:هرکس پیش از هر چیز نمک بخورد سیصد وسی نوع بلا از او دفع می شود که آسانترین آنها جذام است.
طب النبی (ص35)
🔴دلیل این توصیه از دیدگاه طبی🔴
🔵✍نمک دارای مزاجی گرم و خشک است که میتواند رطوبت وسرمای معده را از بین ببرد.
🔵✍مزاج سرد مزاجی است که به همراه خود سستی و کم تحرکی را به دنبال دارد.
🔵✍معده هر چه به سمت سردی برود تنبل تر شده و در هضم غذا و احساس سیری کندتر عمل میکند.
🔴تاثیر نمک در هضم غذا🔴
🔵✍خوردن کمی نمک پیش از صرف غذا باعث می شود معده قبل از غذا گرم و فعال شده و نیز رطوبت و سنگینی آن نیز از بین برود و آماده هضم کامل غذا شود.
🔵✍این امر از ترش کردن و احساس سوزش سر دل بعد از خوردن غذا جلوگیری کرده و فرد را در حفظ و بهداشت معده یاری میکند.
🔵✍مصرف نمک قبل از غذا نزله های گوارشی که خود عامل تولید 150 بیماری می باشد را از بین میبرد. نزله ها خلط سنگینی هستند که فشار زیادی به کبد می آورند و با مصرف نمک از بین رفته و به دلیل آسان کردن کار کبد مانع ایجاد لک های قهوه ای ، بیماری های کبدی و...می شود.
🔴نکته مهم🔴
🔵✍نمکی که در اینجا ذکر شد نمکی است که فرایند های شیمیایی روی آن صورت نگرفته و محصول طبیعت است.
🔵✍نمک طبیعی مانند سنگ نمک و یا از منابعی مانند دریاچه ها به دست می اید و فقط تصفیه فیزیکی (جداسازی ناخالصی هایی مانند :گل و...)روی آن انجام می شود.
🔵✍در آنالیز نمک طبیعی به اثبات رسیده که نمک طبیعی سرشار از عناصری مانند کلسیم، منیزیوم، پتاسیم، آهن و غیره است که می تواند نقش مهمی در بی نیازی بدن به مکمل ها داشته باشد.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#همسرانه
❣زنها با مغزشان عاشق میشوند و مردها با چشمشان!!!
👈 بعد از ازدواج از خودتان غافل نشوید. به خودتان برسید، آرایش کنید و خودتان را از نظر جسمی و فکری متناسب نگه دارید.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
.
خانم وآقای خونه؛
آراستگی شما؛
شرط لازم،برای سلامت روانی همسرتان است
اما کافی نیست!
زیبایی کلام شماست،که او راتا همیشه،آرام وعاشق در کنارتان،حفظ میکند
@onlinmoshaverh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#وقت_دلدادگی👇🏻
قسمت85
-بیا بریم...راه بیافت
دستش را دور شانه اش انداخت و او را با خودش برد .با گریه همراهش از دریا دور شد
با پا محکم به در زد.در را حاج خانوم باز کرد و با دو موش آب کشیده روبه رو شد.نیما که فاخته را بغل زده بود و به محض باز شدن در سریع به سمت پله ها رفت و وارد اتاق شد.باز هم با پا در را بست و روی زمین کنار بخاری نشست.شعله بخاری را زیاد کرد.نفس نفس می زد.در اتاق باز شد.تا مادرش را دید با صدایی گرفته رو به مادر کرد
-مامان..بیزحمت از اون ساک لباس بیار.همه چی بیار
روسری را از سرش کند و تند و تند لباسهای خیس را از تن فاخته در می آورد. نمی دانست باید از او ناراحت باشد و یا آشفتگی اش را درک کند.مثل مجسمه زل زده بود به نیما.اوهم هنوز نفس نفس می زد و تند تند لباسهای فاخته را در می آورد. خودش هم خیس آب بود اما اهمیت نداد.لباس هایی را که مادرش گذاشته بود برداشت و یکی یکی تنش کرد.اشک مادر هم با دیدن فاخته در آمده بود.لباسهارا تنش کرد اما فاخته هنوز همینطور بی جان نیما را نگاه می کرد. از همانجا بلند داد زد
-مامان
حاج خانم که انگار هنوز پشت در بود آهسته در را باز کرد.نیما دست دور فاخته انداخت و آرام بلند ش کرد .نگاهی به مادرش انداخت که منتظر حرف او دم در ایستاده بود
-اون شسوارو می یاری بی زحمت
سرش را تکان داد و خواست برود که نیما دوباره صدایش زد
-مامان
حاج خانم دوباره برگشت
-بعدشم بیزحمت به چیز داغ می یاری فاخته بخوره
اینبار با اشک و آه سرش را تکان داد و رفت.حوله فاخته را برداشت و تا آمدن مادرش روی سرش انداخت.فاخته اما همینطور آرام نشسته بود.دو دست سردش را روی صورت فاخته گذاشت و به چشمان بی روحش خیره ماند
-خوبی....بهت گفتم نامه رو نخون. ...ببین دوباره به چه حالی افتادی... اگه سرما بخوری چی
دلش می خواست هیچ چیز نگوید و فقط نگاهش کند.دوباره بغضش گرفت.با اینکه از کارش ناراحت بود اما به رویش نمی زد...چرا...چون مریض بود...چون قرار بود بمیرد ملاحظه اش می کرد.این حس دردآور سربار بودن برای نیما، از خود سرطان کشنده تر بود.
کاپشنش را در آورد و دستی به مو های خیسش کشید نمدار بود و حالت موهایش بیشتر شده بود.مادرش در زد و سشوار را به نیما داد
-شانسی امروز سوپ درست کردم،الان می یارم مادر
بیحال تشکر کرد
-دستت درد نکنه مامان
در را بست و سشوار را روشن کرد کار خشک کردن موهایش هم تمام شد.آرام درازش کرد و پتو را رویش کشید.
-دراز بکش تا برگردم
نگاهی به صورت رنگ پریده اش انداخت و از اتاق بیرون رفت.در را بست و از پله ها پایین رفت.داشت از خانه بیرون می رفت صدای مادرش را شنید
-سوپ رو کشیدم مادر
نگاه غمگینش را به مادر داد
-خودت زحمتش رو بکش،ببخشید
سریع بیرون رفت و در را بست.وارد حیاط شد.هنوز هم باران نم نم می بارید.کاش می توانست با تمام بغض دردناک گلویش، مثل فاخته فریاد بزند،به زانو بیافتد و به خدا التماس کند فاخته را از او نگیرد.نفس عمیق کشید تا اشکش را مهار کند اما نشد.در دلش اندوه، زیادی تلمبار شده بود.باران از موهایش روی صورتش روان میشد. لباسش از خیسی به تنش چسبیده بود.آرام قدم بر می داشت تا به ماشینش برسد .به ماشین که رسید توان سوار شدن نداشت.دستش را به سقف ماشین زد.دستی روی شانه اش اش نشست. به سرعت برگشت و با قیافه آرام پدرش رو به رو شد. دلش گریه می خواست، چه می شد مگر.اصلا هر چه می خواهند بگویند.چرت گفته اند که مرد گریه نمی کند،وقتی کوه غصه باشی ،اشکهای مرد بیشتر از زنها روان است.در مانده و نا توان در حالیکه آرام اشک میریخت به پدرش نگاه کرد
-آقا جون
سرش که روی شانه های پدر گذاشته شد.شانه هایش از گریه لرزید.آنروز طاقت از دست داده بود
-عیب نداره باباجان..گریه کن تا سبک بشی..خیلی سخته ولی باید خودت مرهم خودت بشی... فاخته دیگه خودش رو باخته....ازش توقع قوی بودن نداشته باش...اگه تو رو هم اینقدر در مونده ببینه ...از این هم که هست بدتر میشه
سرش را از شانه پدر برداشت.حتی توان حرف زدن برایش نگذاشت بود بغض لعنتی
-ولی اینطوری دووم نمی یاره بابا. ..دووم نمی یاره...زیادی ناامید و افسرده ست
دوباره گریه اش گرفت و کنار ماشینش سر خورد و روی زمین نشست.سرش را بین دستانش گرفت و گریست.پدر کنارش زانو زد و دست روی شانه اش گذاشت
ادامه دارد...
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺