eitaa logo
🏠 خانه مشاوره آنلاین
8.3هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
44 فایل
کانال خانه مشاوره آنلاین زیر نظر "بنیاد ملی مصونیت اجتماعی ردم" می باشد 《با بهترین مشاوره #تخصصی خانواده: ازدواج همسرداری تربیت کودک طلاق افسردگی و. 📩 هماهنگی وقت @Moshaver_teh 📞۰۹۳۵۱۵۰۶۳۷۴ رضایتمندی: https://eitaa.com/nnnnvvvv
مشاهده در ایتا
دانلود
سوال363 سلام خداقوت.مادری ۲۷ ساله هستم.دختر ۲۰ ماهه ای دارم که خیلی داد میزنه .میشه راهنمایی کنید برای ترک این عادتش چیکار کنم.ممنون پاسخ ما👇 سرکارخانم مشاور خانواده باسلام اگه به عنوان بازی باشه ومقدمه حرف زدن که ایرادی نداره همه بچه ها از شنیدن اصوات تولیدی خودشون لذت میبرند اما اگه رفتار شما با کودک ناصحیح بود وخدای ناکرده با جیغ ودعوا ویا خدای ناکرده کتک کاری برخورد کرده باشید!خب جزء فتارهای اعتراض امیز کودک میباشد ودر واقع این شما هستی که ارامش اورا ازبین برده ای واورا دچار بی قراری کرده از ازاین هم که بگذریم مادران کوه صبر واسطوره محبت هستند وزرتی خوب بزرگ شدن وارامش واسایش کودکشان همه جیز رو به جان میخرند وصبوری میکنند تا کودک این مراحل رشد رابه خوبی طی کند واعتراضی هم نمیکند تا مبادا روحیه کودک دلبندش خراب شود پس مراقب رفتار کبرخورد خودت با بچه باش.....‌! @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
زمانهایےفرامی‌رسد که تصورمیکنی همه چیزبه پایان رسیده است. اماخیلےغیرمنتظره... خدامعجزه اش رانشانت میدهد!!! این لحظه ناب، نصیب تک تک شما دوستان مهربان🌹 روزنزول هل اتا وروزخانواده مبارک🌸 @onlinmoshavereh
🌹آقایان_بدانند محبت برای روح یک زن، مثل هوا برای تنفس لازم است. زن و مرد به محبت همدیگر احتیاج دارند اما نیاز روحی یک زن به محبت شوهر، فوق العاده مهمتر و حساستر است. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌹سیاستهای_همسرداری 🍃 گاهی زن در برابر خانواده‌اش باید سپر مرد شود و گاهی مرد باید در برابر خانواده‌اش سپر همسرش شود. 👈 به عنوان نمونه؛ اگر وقت ندارید به مادرتان سر بزنید یا اعتراضی به عملکرد آنها دارید؛ بهتر است این امر با صراحت و احترام متقابل و صمیمیت از طرف فرزند همان والدین به آنها در غیاب همسر بیان شود. از سویی دیگر بهتر است با حفظ حرمت‌ها، زن و شوهر یاری‌گر هم باشند. 👈 به طور مثال؛ به جای این که مرد از والدینش دعوت کند، عروس این کار را بکند یا داماد روز مادر، هدیه به مادر خانمش بدهد. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 📚رمان عاشقانه تا نيمه هاي راه سكوت كرده بوديم تا اينكه خروجي آزادگان به خليج فارس صداي صاف كردن گلويش را شنيدم. نگاهم را به سمتش چرخاندم كه براي ثانيه اي در آينه با چشمانش تلاقي پيدا كرد ولي خيلي زود نگاهش را به خيابان دوخت و لب گشود: - حالتون بهتره؟ كلافه از اين سوال تكراري اين روزهای اخیر، غريدم: - قراره تو اين نيم ساعت معجزه اي تو زندگي من اتفاق بيافته كه حالم رو بهتر كنه؟ نگاهم را به بيرون دوختم و از اين خشم تمام نشدني ام در دل، براي خودم متاسف شدم. صدايش را شنيدم: - گاهي وقتها معجزه ها به شكلهاي مختلف به سراغمون ميان، اين خود ماييم كه نميشناسيمشون و پسشون مي زنيم! مثلا براي من معجزه همين لحظه است... احساس كردم حرفش را نيمه كاره رها كرد. براي اينكه دوباره درشتي بارش نكنم لب دوختم و به جاده نگاه كردم. در آشفته بازار ذهنم جايي براي معني كردن حرفهاي دو پهلو نبود! به بهشت زهرا كه رسيديم انگار به خانه ام رسيدم. خانه مگر كجاست؟ مگر نه اينكه هرجا عزيزانت باشند آنجا برايت خانه است. قلبم آرام گرفت و دنبال پلاك خانه ام گشتم. ظاهرا امير هم آدرس خانه ام را خوب بلد بود چون بدون سوال سر راست مقابل در خانه ام نگه داشت! بعد همراه با من از ماشين پياده شد و هم پاي من به سمت مزار علي و پرهام روانه شد. من كنار پرهام و او كنار علي نشست. منتظر بودم فاتحه اش را بخواند و برود تا من در خانه ام خلوت كنم! بالاخره مهمان بود و احترامش واجب؛ نمیشد که عذرش را بخواهم! كمي به سنگ قبر پرهام نزديك شد و دستش را روي آن گذاشت، گويا سنگيني نگاه منتظرم را حس كرد كه در حين فاتحه خواندن، سر بلند كرد و نگاهي به من انداخت. نمي دانم چه ديد یا چه شد كه از جا بلند شد! شاید فهمید که در این حریم خصوصی اضافي است! گفت: - تو ماشين منتظرتونم تا شما راحت باشين - ولي من اینطوری راحت نيستم سرم را بلند كردم و نگاه سواليش را ديدم. - منتظرم نباشين! من معمولا اينجا تا عصر مي مونم. نگاهي غمگين به صورتم انداخت. بعد از كمي مكث، سرش را پايين انداخت و با صدایی ضعیف گفت: - من روزهاست كه منتظرتونم، ديگه خو گرفتم به اين انتظار! این را گفت و با قدمهای بلند به سمت ماشين رفت. نه! در اين آشفته بازار ، تحمل اينكه كسي را منتظر بگذارم ندارم. حتما شهاب وظيفه اش را خوب انجام نداده است كه اين بنده خدا همچنان چشم انتظار است. لحظاتي به ناكجا خيره مي مانم. سربرمي گردانم و مي بينمش. پشت فرمان نشسته و به بيرون خيره شده و با دست چپش روي فرمان ضرب مي گيرد. آني بلند مي شوم و به سمتش مي روم. متوجه ي من ميشود و ابرو در هم مي كشد! حتما حالت تهاجمي ام را درك كرده، چون بلافاصله از ماشين پياده مي شود. به چند قدمي اش كه مي رسم مي ايستم - شرمنده آقا امير، مثل اينكه شهاب پیغام منو به شما نرسونده! راستش... نمی دونم... شايد مصلحت بر اینه که خودم بهتون بگم تا از انتظار در بیاین! چادرم را جمع میکنم با مكثی کوتاه نفسي تازه می كنم: - راستش، من خودم خانواده دارم! نمي تونم خانواده ي ديگه اي تشكيل بدم. یعنی اصلا درست نيست به این مساله فکر کنم ! بنظرم بهتره شما به فكر يه شريك مناسب تر بگرديد. الانم تشريف ببريد لطفا، هر وقت بخوام برگردم كلي وسيله هست كه پياده نيام! كمي مكث مي كنم و تير آخر را مي زنم: - حيفه بساطتونه نصفه كاره بمونه، برين به امام حسينتون برسين! سرش همچنان پايين است و با سوئيچ توي دستش بازي مي كند. دريغ از يه كلمه حرف! وقتي هيچ عكس العملي نشان نمي دهد با حرص به سمت مزار بر مي گردم و تقريبا از استيصال روي زمين ولو مي شوم و نگاهم را به عكس پرهام و علي مي دوزم. اشك، كاسه ی چشمانم را پر مي كند. كاسه، ظرفيتش كم است و زود لبريز مي شود. سر را روي سنگ مي گذارم و يك دل سير گريه مي كنم. كاري كه بيش از يكسال است كه بهتر و بيشتر از هر كاري انجام مي دهم! نمي دانم چقدر گذشته كه اينجا نشسته ام و فكر مي كنم به گذشته. گذشته اي كه همچون قاصدك با وزش باد از دستانم گريخته و آرزوهايم را با خود برده! صداي اذان است كه مرا از دور دوست به همين نزديكي مي آورد و نگاهم را به سنگ هاي مزارشان مي اندازد. بدنم از نشستن طولاني روي زمين درد گرفته و لبانم از تشنگي مي سوزد. چرا امروز خسته شده ام؟ من كه هميشه تا عصر اينجا مي نشستم ولي حالا صلات ظهر است و دلم عزم رفتن كرده . از جا بلند مي شوم و بي توجه به چادر خاكي ام راه مي افتم كه بروم، ولي در جايم خشك مي شوم. امير را مي بينم كه كنار ماشينش سجاده اي پهن كرده و قامت مي بندد. نمي دانم از ديدنش چه حسي دارم ولي بي تفاوت هم نيستم. چند قدم به سمتش نزديك مي شوم و در تصميمي ناگهاني درب عقب را باز مي كنم و پشت صندلي راننده مي نشينم و نماز خواندنش را نگاه مي كنم. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📌نیایش شبانه با حضرت عشق ❣✨❣ ای فرزند آدم ...‼️ راست نمی گوید ، آنکه از عشق من دم میــزند❗️ اما چون شب بر دیارش پرده میکشد، سر به بالین میگذارد و میخوابد ...❗️❕ آیا هر عاشقی دوست ندارد که با معشوق خود تنها باشد⁉️ آیا هر عاشقی انتظار نمیکشد که فرصتی برای گفت و گوی معشوق در خلوت بیابد⁉️ ✨آنکه مرا دوست دارد فراموشم نمیکند. من هر شب به سراغ دوستان و یاران خود میآیم و چشمانشان را بر دلهایشان میگشایم تا با من رو در رو سخن بگویند و در تاریکی شب با من حرف بزنند و مرا نزدیک خود بیابند و پاسخ مرا به پرسش های خود بشنوند ....‼️ 🌼🍃حدیث قدسی @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
بیاییدامشب دعاکنیم براےکسی که غمی گوشه دلش داره وجزخدامحرمےنداره دعاکنیم برای چشمهاےمنتظربه راه براےبدهکاران و گرفتاران براےهمه دعاکنیم 🌹شبتون ‌در پناه خدا🌹 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🍃🌹🍃 سلام صبحتون بخیر از خدا برای همه سرنوشتی خوب و زیبا روزی حلال و بسیار زیارت ائمه اطهار خلوص نیت،عمل صالح و بالاترین درجه رافت و بخشش را آرزومندم. عمرتون پرخیر و برکت @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🍃🌹🍃
نیایش🌹🌹🌹🌹 ✍ خدایا نورت را در وجودمان متجلی کن که سخت محتاج آنیم ..... خدایا برکت نگاهت را در نگاهمان بریز تا هر کجا که مینگریم نیکی باشد و مهر خدایا میدانی که خسته ایم از خودمان از روزمرگی ها از نفرتها از جدایی ها از من بودن ها و ما نشدن هایمان خدایا دستمان را بگیر تا یادمان باشد که باید دستی را بگیریم .... خدایا نگاه مهربانت را ما دریغ مکن تا یادمان باشدکه باید به تمامی نگاهی باشیم از سر مهر و عشق به انسانها .... سلام صببخیر @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
گاهی برای خودت پزشک باش كمی قرص خنده تجویز‌ کن هر شش ساعت یک بار ، حتما که نباید مدرک و مطب داشته باشی! @onlinmoshavereh خودت نسخه ای بنویس با خط خوش روحــت را درمان کن و بخند بی بهانه ، فقط بخند 😄 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
وقتی یکی باهاتون درد دل میکنه و از شکست عشقیاش میگه ، بدترین و اشتباه ترین حرف های ممکن اینه که مثلا ... بی خیال بابا مگه آدم قحطه اصلا حیف تو نبود ؟ ... یا بگی؛ اینا همش یه تجربه است . یا بگی؛ دختر های امروزی فلانن پسرهای امروزی فلانن عشق هم عشق های قدیم بابا اینا رو خودش هم میدونه ، این حرفها رو خودش هم به خودش زده پدر و مادر و نزدیکانش هم هزار بار توی سرش زدن به جای این حرفا ، بغلش کن بگو : شاید نفهمم چقدر ولی میبینم داری عذاب میکشی. حق داری ناراحت باشی ، از دست دادن یک نفر که دوستش داری، چه خوب، چه بد، سخته، شکست در یک رابطه چه درست، چه اشتباه، دردناکه؛ من نمیتونم چیزی رو تغییر بدم ولی کنارت هستم. بیا حرفهات رو به من بزن. بیا گریه هات رو روی شانه های من بکن. بیا به من تکیه کن. کنارت میمونم تا باز حالت خوب بشه .من رفیقت هستم. رفیقت . . دستاشو بگیر . بگذار خوب گریه کنه . دوستت فقط احتیاج به یک دوست داره ... همین ! 📎@onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺