ೋღ ❤💒❤ ღೋೋღ ❤💒❤ ღೋ
☝️از تکبر پرهیز کنید،
🍁 که شیطان بواسطه ی تکبر از سجده ی آدم دریغ کرد.
☝️و از حرص بگریزید
🍁 که آدم بواسطه ی حرص از میوه ی درخت بخورد.
☝️واز حسد دور مانید،
🍁 که هابیل بواسطه ی حسد ، قابیل را کشت.
🍂 بنابراین تکبر، حرص وحسد سرچشمه ی همه ی گناهان است.
🌺 رسول خدا (ص) – نهج الفصاحه🌺
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ثواب #خدمت زن و شوهر به یکدیگر
@onlinmoshaversh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🚺بزرگترین اشتباهات زنان بعد از سن 30 سالگی
🔻ورزش نکردن
🔻عدم توجه به فشار خون و کلسترول
🔻عدم غربالگری سرطانهای زنانه
🔻عدم استفاده از ضدآفتاب
🔻سیگار کشیدن
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
✨✨
✨
📝 #پارت_پانزدهم_اینک_شوکران۱
از دو هفته بعد زمزمه هاش شروع شد....
به روي خودم نمی آوردم. هیچ وقت به منوچهر نگفتم برو، هیچ وقت هم نگفتم نرو...
علی چهارده روزه بود خواب و بیدار بودم منوچهر سر جانماز سرش به مهر بود و زارزار گریه می کرد.
میگفت: "خدایا من چیکار کنم؟ خیلی بی غیرتیه که بچه ها اونجا برن روی مین و من اینجا پیش زن و بچم کیف کنم. چرا توفیق جبهه رفتن رو ازم گرفتي؟
عملیات نزدیک بود امام گفته بودن خرمشهر باید آزاد شه....
منوچهر آروم شده بود که بلند شدم.
پرسیدم: "تا حالا من مانعت بودم؟"
گفت: "نه"
گفتم: "میخوای بري برو مگه ما قرار نذاشته بودیم جلوي هم رو نگیریم؟"
گفت: "آخه تو هنوز کامل خوب نشدي."
گفتم: "نگران من نباش".
فردا صبح رفت تیپ حضرت رسول تشکیل شده بود. به عنوان آر پی جی زن و مسئول تدارکات گردان حبیب رفت...
《دلواپس بود. چه قدر شهید می آوردند پشت سر هم عملیات می زدند.
به عکس قاب شده ي منوچهر روي طاقچه دست کشید. این عکس را خیلی دوست داشت. ریشهاي منوچهر را خودش آنکارد می کرد. آن روز از روي شیطنت، یک طرف ریشش را با تیغ برده بود تا چانه، و بعد چون چاره اي نبود همه را از ته زده بود. این عکس را با همه ي اوقات تلخی منوچهر ازش انداخته بود.
منوچهر مجبور شد یک ماه مرخص بگیرد و بماند پیش فرشته. روش نمی شد با آن سر و وضع برود سپاه بین بچه ها. اما دیگر نمی شد از این کلک ها سوار کرد.
نمیتوانست هیچ جوره او را نگه دارد پیش خودش. یک باره دلش کنده
شد. دعا کرد براي منوچهر اتفاقی نیوفتد. می خواست با او زندگی کند براي همیشه. دعا کرد منوچهر بماند. هر چه میخواست بشود، فقط او بماند.》
همون روز ترکش خورده بود. برده بودنش شیراز وبعد هم آورده بودن تهران...
خونه ي خالش بودیم که زنگ زد.
گفتم: "کجایی؟چقدر صدات نزدیکه".
گفت: "من همیشه به تو نزدیکم"
گفتم: "خونه اي؟"
گفت: "نمیشه چیزي رو از تو قایم کرد".
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
✨
✨✨
📌نیایش شبانه با حضـــــرت عشق ❤
⭐️خدایا🙏
✨دراین دریای
⭐️پرتلاطم روزگار
✨با نگاه مهربانت
⭐️دلگرم مان کن
✨به فردایی بهتر
⭐️الهی
✨در اين شب زیبایت
⭐️ودر اين لحظه،
✨به حقِ تمامی اسماء و
⭐️صفات بی انتهای خويش
✨آرزوي همـه را
⭐️به هدف اجابت بنشان
✨آمين یا رَبَّ 🙏
از آسمان آرامش و عظمتش✨
از خورشيد مهربانی اش❣
از دنيا خوبی هایش✨
و از خدا لطف بي كرانش❣
نصيب لحظه هاتون باشد✨
به امید گشایش در کارهای شما❣
آمین 🙏
#شبتون_آبی_تر_از_دریا 💙
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🔴 #غیبت_خانواده_همسر_ممنوع
💠 از صحبت کردن ناشایست پشت سر خانواده همسرتان بپرهیزید.
💠 چون هم باعث اختلافات خانوادگی میشود و هم شما را فردی #ضعیف و بیتدبیر در حل مشکلات جلوه میدهد.
💠 در نتیجه حس #اعتماد به شما بشدت کمرنگ میگردد.
💠 اینکار #مجوزی برای همسرتان میشود تا او نیز به راحتی پشت سر خانواده شما صحبت کند و نسبت به آنها #کینه به دل بگیرد.
@onlinmoshavereh
❤️🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ثواب #خدمت زن و شوهر به یکدیگر
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال576
سلام خسته نباشید من متولد ۷۰
همسرم ۷۷هستند
۴ساله ازدواج کردیم و از اول همین اخلاق را داشتند
همسرم از همه لحاظ خیلی خوبن البته به مرور زمان بهتر شدن قبلا اخلاقشون یکم تند بود من با همسرم زندگی خیلی خوبی داریم ولی همسرم فقط یه اخلاقی داره که اذیتم میکنه من مادرم اینا یه شهر دیگه زندگی میکنن از شهری که ما توش زندگی میکنیم سه ساعت راهه تا اونجا همسرم از اول ادواجمون واسه رفتن خونه مامانم اینا خیلی تنبلی میکرد مامانم اینا هم خیلی به من وابسته ان و اونا هم از این قضیه خیلی ناراحت بودن بعدشم میگف شغلم شرایطش یه جوریه که خسته میشم منم واسه همون با این قضیه کنار اومدم ولی خواهرم اینا با ما همشهرین کلا با رفتن خونه خواهرم اینا و بیرون رفتن با اون وکلا تنها و با هرکس دیگه ای به جز اون و مادر شوهرم اکثرا یه جوری مخالفت میکنه ولی خونه مادرش اینا هر روزم بریم هیچی نمیگه با اونا هرجا هم برم اگه اطلاعیم ندمچیزی نمیگه منم دلم میخاد با دوستام یا خواهرم یا تنهایی برم بیرون ولی همیشه مخالفت میکنه
لطفا یه راهی بهم نشون بدین که راضیش کنم
یه بار بهش گفتم جوری رفتار میکنی که انگار من بچم نمیزاری برم بیرون میگه من اخلاقم اینه دوست ندارم اینجوری بری بیرون بعضی وقتا با دلیل بعضی وقتاهم بی دلیل
اینم بگم اون با خانواده ام خیلی خوبه خیلی به خانواده ام احترام میزاره چه پدرو مادرم باشه چه خواهرم وشوهرش
اون واقعا به غیر از این هیچ چیز بدی نداره
ماهمو خیلی خیلی دوست داریم اون واقعا خیلی به من اعتماد داره و به حرفم اهمیت میده ولی با بیرون رفتنم بیشتر وقتا مخالفت میکنه
لطفا راهنمایی ام کنید
ممنونم
پاسخ ما👇
سرکارخانم#شمس مشاورخانواده
باسلام
خواهر خوبم بهتون تبریک میگم به خاطر ازدواج موفقتون وواقعا جای شکر گذاری به درگاه خداوند رو داره اونم توی زمانه ای که اکثرا نارصایتی دارند از زندگی مشترکشون به نظرم بهتره این یه دونه مشکل رو ببخشی به همه محاسنی که داره البته این از نشانه های دوستداشتن همسرتون هست که نمیخواد ازش دور بشی ویا به تنهایی بیرون بری اغلب اقایون اوایل زندگی اینگونه اند چون اولا دوست ندارند که تنها بیرون بره چون به محیط بیرون اعتماد ندارند ودوم اینکه چون هنوز شناخت از همدیگه کامل نیست مشغول امتحان کردن طرف هستند تا انشاالله سربلند از امتحان بیرون بیایید ودیگه اینکه به واسطه دوست داشتن وشوق دیدار دوست ندارند که بیرون بری ونبیندت چون همه مردها دوست دارند که وقتی وارد خونه میشن حتما خانمشون حضور داشته باشه واستقبالش بره باروی ختدان وباشیرین زبونی خاص خودش
بهشون خوش امدبگن شما سعی کن هرجا میخوای بری در کنار خودش اصلا باسیاست باش وبگو بدونه تو هرگز دوست دارم هرجا میرم تکیه گاهم کنارم باشه تادلم به وجود ش گرم باشه وخلاصه از این حرفها تا یه مدت که اینجوری باشی مطمئن باش که همه چیز درست میشه اما اگه زیاد اسرار کنی برای تنهایی بیرون رفتن میگه ببینی چه خبره شما هنوز اول راه هستی واگه صبوری کنی مطمئن باش که همه چیز درست میشه
خوشبخت باشی انشاالله
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
✨✨
✨
📝 #پارت_شانزدهم_اینک_شوکران۱
رفته بود خونه ي پدرم گوشی رو گذاشتم، علی رو برداشتم و رفتم. منوچهر روي پله ي مرمري کنار باغچه نشسته بود و سیگار می کشید. رنگش زرد بود. سیگار رو گذاشت گوشه ي لبش و علی رو با دست راست بغل کرد. نشستم کنارش روي پله وسیگار رو از لبش برداشتم انداختم دم حوض. همین که اومدیم حرف بزنیم پدرم با پدرو مادر منوچهر و عموش، همه اومدن و ریختن دورش.
عمو منوچهر رو بغل کرد و زد روي بازوش.
من فقط دیدم منوچهر رنگ به روش نموند...
سست شد ...
نشست ....
همه ترسیدیم که چی شد. ریز بغلش رو گرفتیم، بردیم داخل.
زخمی شده بود از جای ترکش بازوش خون میومد و آستینش رو خون کرد میدونستم نمیخواد کسی بفهمه. کاپشنش رو انداختم روي دوشش علی رو گذاشتم اونجا و رفتیم دکتر. کتفش رو موج گرفته بود. دستش حرکت نمی کرد دکتر گفت: "دوتا مرد میخواد که نگهت دارن".
پیراهنش رو درآورد و گفت شروع کنه. دستش توي دستم بود، دکتر آمپول میزد و من و منوچهر چشم دوخته بودیم به چشماي هم. من که تحمل یه تب منوچهر رو نداشتم باید چی میدیدم .منوچهر یه آخ هم نگفت. فقط صورتش پر از دونه هاي ریز عرق شده بود. دکتر کارش تموم شد نشست...
گفت: "تو دیگه کی هستی؟ داد بزن من آروم بشم واقعا دردت نیومد؟"
گفت: "چرا، فقط اقرار نمیخواستید. عین اتاق شکنجه بود. دستش رو بست و اومدیم خونه.
ده روز پیشمون موند...
《از آشپزخانه سرك کشید. منوچهر پاي تلویزیون نشسته بود و کتاب روی پایش باز بود. علی به گردنش آویزان شد، اما منوچهر
بی اعتنا بود. چرا اینطوري شده بود؟ این چند روز، علی را بغل نمی کرد. خودش را سرگرم می کرد. علی میخواست راه بیوفتد. دوست داشت دستش را بگیرند و راه برود. اگر دست منوچهر را می گرفت و ول میکرد می خورد زمین، منوچهر نمیگرفتش. شبها چراغ ها را خاموش می کرد، زیر نور چراغ مطالعه تا صبح دعا و قرآن می خواند...
فرشته پکر بود...
توقع این برخوردها را نداشت.
شب جمعه که رفته بودند بهشت زهرا، فرشته را گذاشته بود و داشت تنها بر می گشت. یادش رفته بود او را هم همراهش آورده....》
این بار که رفت، براش یه نامه مفصل نوشتم. هرچی دلم می خواست، توي نامه بهش گفتم. تا نامه به دستش رسید، زنگ زد و شروع کرد به عذرخواهی کردن...
نوشته بودم(محل نمی گذاري، عشقت سرد شده. حتما از ما بهتران را دیده ای !)
می گفت(فرشته هیچ کس براي من بهتر از تو نیست تو این دنیا، اما می خوام این عشق رو برسونم به خدا نمیتونم سخته...
اینجا بچه ها می خوابن روی سیم خاردار، میرن روی مین. تا میام آر پی جی بزنم، تو و علی میاید جلوي چشمم)
منوچهر هر بار میومد و میرفت، علی شبش تب میکرد. تا صبح باید راهش می بردیم تا آروم بشه...
گفتم: "میدونم. نمیخوای وابسته شی ولی حالا که هستی، بذار لذت ببریم. ما که نمیدونیم چه قدر قراره باهم باشیم. این راهی که تو میری، راهی نیست که سالم برگردي....
بذار فردا تاسف نخوریم اگه طوریت بشه، علی صدمه می خوره. بذار خاطره ی خوش بمونه".
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
✨
✨✨