شکایت از عادل فردوسی پور به دادگاه صالحه
@agha30zadeh
❌پیروی پخش قبح شکنانه تصویر مکشفه دختر یکی از بازیکنان مشهور فوتبال در قسمت اخیر برنامه فوتبال ۳۶۰
جمعی از تشکلهای عفاف و حجاب کشور برصدد هستند از #عادل_فردوسی_پور ،صاحب امتیاز و مدیر مسئول برنامه فوتبال ۳۶۰ به شماره مجوز ۸۷۹۲۰(معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) به دادگاه صالحه شکایت نمایند،لذا تشکلهایی که در این شکایت تمایل به همراهی دارند لطفا به آی دی👇
@hamidaghassizadeh
مراجعه نمایند
❌همه می دانیم ،ایشان یک انسان حرفه ای در کار رسانه ای هست و پخش این صحنه نمی تواند،ناخواسته باشد
به راستی پشت پرده این قبح شکنی چیست؟
راه کسب شهرت جدید؟
نافرمانی مدنی؟
🌷#بازنشر لطفا🙏
➖➖➖➖➖➖➖
لینک کانال باشگاه #تربیتی آسمان👇
https://eitaa.com/joinchat/156565602Cbd48016de0
هدایت شده از پای منبر مولا
شما دعوتید به بزرگترین
گروه شرح نهج البلاغه ایتا
🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁
بدون قرعه کشی
برنده کمکهزینه سفر به
#مشهد_مقدس
#انگشتر_دُرّ_نجف
#تابلو_فرش_حرم امام رضا
و دهها جایزه نفیس
به ارزش 110میلیون ریال شوید.
1288
گروه شرحنهجالبلاغه «پای منبر مولا»:
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
https://eitaa.com/joinchat/2066481246Cb13f0be69d
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
هدایت شده از حمید آقاسی زاده
در هیاهوی زمانه از کادرسازی یادمان نرود!
@agha30zadeh
لطفا
#اصل را فراموش نکنیم!
مگر جز این است که هیاهوی پارسال، ثمره نداشتن #جهاد_تبیین برای نسل نو بود؟
در زمانه ای که موج های هیجانی سیاسی، شهر امام مهربانیها را در بر گرفته،بیاییم کنشی کمی ریشه ای تر داشته باشیم
🔸️نسل نو مشتاق است ،فقط زبانش را باید دانست👌
تا دلت بخواهد بستر تبلیغ هست و مربیش نیست!
ما #نیازمندیم
نیازمند مربی #خلاق
اگر می خواهی تو هم گوشه کار را بگیری ،
#لبیک گو👇
@hamidaghassizadeh
#بازنشر لطفا🙏
➖➖➖➖➖➖➖
لینک کانال باشگاه #تربیتی آسمان👇
https://eitaa.com/joinchat/156565602Cbd48016de0
هدایت شده از کانال سایبری عصای موسی'
❌فوری
تخلف کمیسیون قضایی مجلس محرز شد!
✖️معاونت قوانین: فقط مواردی که مورد اختلاف شورای نگهبان است باید اصلاح میشد نه کل لایحه!
🔹معاونت قوانین مجلس با ارسال نامه ای به کمیسیون قضایی متذکر شد که تغییر مفادی از لایحه حجاب که مورد تائید شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام قرار گرفته بود خلاف ماده ۱۹۹ آئین نامه داخلی مجلس است، تغییرات جدید این لایحه مانند کاهش جرایم کشف حجاب تخلف محض بوده و ماهیت لایحه حجاب با این تغییرات غیرقانونی دگرگون شده است!
❌پیش از این در فضای رسانه از جریانی در مجلس خبر داده شده بود که با تغییرات غیر قانونی به دنبال تأخیر در تصویب لایحه هستند تا مدعی شوند رئیس مجلس مانع تصويب آن شده است! در حالی به اذعان کارشناسان، پیگیری های مکرر دکتر قالیباف از اولین روز بررسی لایحه منجر به نهایی شدن آن شده است
🔹 در نامه معاون قوانین تاکید شده است که کمیسیون قضایی با قید فوریت گزارش صحيح را برای ارایه به شورای نگهبان ارائه کند
#کانال_سایبری_عصای_موسی
#نشر_حقیقت_در_سطح_جامعه
🔶🔷@MOSES313STAFF
هدایت شده از حمید آقاسی زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👗آقایان! دخت شیرازی! نماینده هنر ایران است؟ این چهرهای است که وزارت ورزش و جوانان از ایران به نمایش گذاشته است⁉️
🎤 اجرای آهنگ، دفنوازی و رقاصی بانوان ایرانی
در ورزشگاه بینالمللی خلیفه قطر!
🔴 آقای وزیر ورزش توضیح دهید؛
🔹 آیا این برنامه توسط خود قطر
برنامهریزی شده بود⁉️
🔺 اگه اینطور بوده است؛
آیا صدای اعتراضی از سفارتما
در دوحه بلند شد؟!
🔹 آیا این برنامه توسط خود ایران
برنامهریزی شده بود⁉️
🔺 اگر بله❗️پاسخ دهید: چه کسی به شما
اجازه داد با بودجه بیت المال، ایران را
بدین شکل در دوحه معرفی کنید⁉️
🔹 حال سوال اینجاست این گروه مجوز
وزارت ارشاد را دارد یه خیر⁉️
⚠️ مسئولین مربوطه هرچه سریعتر
پاسخگوی ملت شریف ایران باشید❓
☎️ روابط عمومی دولت:
📞 111
🌐 https://111.ir/
☎️ نهاد ریاست جمهوری
0216133
02164453173
📌 ویراستی آقای بهادری جهرمی سخن گوی دولت جهت پاسخگویی
https://virasty.com/Alibahaadori
📌 ویراستی پایگاه اطلاع رسانی آقای رئیسی
https://virasty.com/padDolat
#رفتار_انحرافی
#پاسخگو_باشید
┈┄┅═✾═┅┄┈
🛎 تا اطلاع ثانوی
🕊 کانال"خبری|تحلیلی"
زنانعفیفهجهانمحصنات(۲)
🆔 @mohsanat2_ir
🕊 ویراستی ما
🆔 virasty.com/mohsanat
هدایت شده از حمید آقاسی زاده
لغو گردید
@agha30zadeh
❌کارناوالی که قصد برگزاری جشن جشن هنجارشکنانه در روز شهادت امام کاظم داشت،با تیزبینی مراجع ذی ربط شناسایی گشته و ضمن #لغو برنامه فرد خاطی به مراجع #قضایی دلالت گردید
#بازنشر لطفا🙏
➖➖➖➖➖➖➖
لینک کانال باشگاه #تربیتی آسمان👇
https://eitaa.com/joinchat/156565602Cbd48016de0
بسمالله
«ولی من رای میدم. چون پسرم اتیسم داره.» همینکه جملهام تمام شد با ترمز محکم و ناگهانی راننده، همه هُل خوردیم سمت جلو. نمیدانم خشونت توی ترمزش به خاطر تعجب بود یا از مخالفت صریح و قاطعم با حرفهایش جا خورد. مسافران در حال نچ نچ داشتند خودشان را به عقب بر میگرداندند که راننده پنجرهاش را پایین کشید تا صدای «گوسفند» گفتنش به ماشین جلویی برسد.
از پنجره باز شده، سوز هوای بهمنماه میخورد توی صورتم و مرا با خودش به بهمن پارسال میبرد؛ وقتی که توی همین تاکسیهای سبز رنگ نشسته بودم و بین انگشتهایمْ کاغذ آدرس داروخانهای در کوچه پس کوچههای جنتآباد شمالی را فشار میدادم. یک واسطه بهم اطمینان داده بود که آنجا رسپیریدون دارد؛ قرصی کوچکتر از عدس. اندازه نقطهای که توی زندگی پسرم بین کلمه مرگ و زندگی فاصله میانداخت.
پسر دو ساله من، درکی از ارتفاع نداشت. این یک نوع کمحسی در اتیسم است. بدون آن قرص، ممکن بود خودش را از هر بالا بلندی به پایین پرتاب کند. آن سطح مرتفع میخواست مبل باشد یا قلهی سرسرهای در پارک. میتوانست پشت بام خانهای سه طبقه باشد یا پنجره باز ماشین در حال حرکت.
وقتی به مقصد رسیدیم هوا تاریک شده بود. رفتم توی داروخانه خلوت. ناخودآگاه با صدای پایینتر از معمول از مرد پشت شیشه پرسیدم رسپیریدون دارید؟ مرد چند ثانیهای به من نگاه کرد. انگار میخواست از دزاژ استیصال صورتم شناساییام کند که آیا واقعا کودک اتیستیک دارم یا نه. منتظر جواب دستگاه خیالی دروغسنجیاش نماندم. نسخه را از کیفم بیرون کشیدم و گفتم «آقا بخدا برای همین کاغذ ۳۷۰ تومن پول ویزیت روانپزشک اطفال دادم. ثبت اینترنتی هم هست. میتونید کدملی بچهمو چک کنید.» بغض اگر چهره داشت، در آن لحظه حتما شکل من بود. سراغ رایانهاش نرفت. فقط جوری با احتیاط و آهسته برگه قرص را روی پیشخان گذاشت که انگار داریم کوکائین رد و بدل میکنیم. تشکرکنان قرص را توی دستم فشار دادم. هنوز در خروجی را باز نکرده بودم که صدای مرد توی داروخانه پیچید: «خانم این آخریش بود. دیگه اینجا نیاین.» آنجا به اشکهایم اجازه ریختن ندادم. اما کمتر از یک هفته بعدْ دیگر دلیلی برای اختفای اضطرابم نداشتم و میشد راحت و رها گریه کنم. توی تاکسی بودم. قرصهای تو برگه یا بهتر بگویم، روزهای آرامش خانهمان، تمام شده بود. صبح زود، کاسهی چه کنم را برداشته بودم تا آن را سمت متصدی داروخانه سیزده آبان بگیرم. راننده، رادیو را برای اخبار ساعت هفت روشن کرد. گوینده اخبار، اول مطمئنمان کرد که اینجا تهران است؛ و صدا، صدای جمهوری اسلامی ایران. بعد جوری که انگار مخاطبش فقط خود خود من باشم متن اولین خبر را خواند: «دانشمندان ایرانی توانستند قرص رسپیریدون را بومیسازی کنند. ماده اولیه این دارو در لیست جدید تحریمها علیه ایران قرار داشت. این دارو برای درمان و کنترل اتیسم به کار میرود...»
نه صورتم را پوشاندم و نه صدایم را پایین آوردم. اشک شادی که پنهان کردن ندارد. شیرینتر این که تنها بیست روز بعد، همسرم با سه برگه رسپیریدون از داروخانهی محلهمان به خانه آمد.
من رای میدهم چون پسرم اتیسم دارد. چون میدانم اگر با صندوقهای خالی اقتدار و امنیت این مملکت خال بردارد، هزاران مادر نگران مثل من، باید برای داروهای سادهای مثل تببر و سرماخوردگی، مسیر پر رنج مرا طی کنند. تازه معلوم نیست آن موقع اصلا سیزده آبانی باشد...
صدای بوق ممتد راننده مرا به بهمن ۱۴۰۲ و حوالی انتخابات برگرداند. زنی با غیظ داشت راجع به چای دبش و قیمت گوشت و شاسیبلندهای نمایندهها حرف میزد. پسر جوان کنارش که نگاه خیرهی معذبکنندهای به یقهی باز زن داشت، در تایید حرفش گفت: «آدم یه گوسفند توی مراتع سوییس باشه شرف داره به اینکه یه شهروند باشه تو این مملکت خراب شده» خواستم بگویم خیلی از مردمان سرزمینهای جنگ زده اطرافمان هم رفتند سوییس؛ منتها مثل گوشت گوسفندی، قلب و چشم و کلیهشان با قاچاق اعضای بدن رفت توی فریزرهای اروپا نه مراتع سرسبزش! اما نمیشد. چون هم به مقصد رسیده بودم و هم بعید بود پسرک خبری از آمار شهروندان ربوده شده یا مفقود شدهی لیبی و عراق و سوریه، در خلال جنگهای داخلیشان داشته باشد.
در را که برای پیاده شدن باز کردم از راننده پرسیدم: «این عبارت *آهسته ببندید* که زیر دستگیره نوشته رو خودتون میدید بزنن یا سازمان تاکسیرانی برای همه ماشینا میزنه؟» راننده که انگار سر درد و دلش باز شده باشد گفت: «نه خواهر من! خودم زدم. خون دل خوردم تا این ماشینو خریدم. مردم مراعات نمیکنن که! باید خودم حواسم بهش باشه. به امید به این و اون باشیم که کلامون پس معرکه است.» با خندهام تاییدی نثارش کردم و گفتم: «چقدر خوبه آدم به چیزی که مال خودش میدونه تعلق و تعصب داشته باشه، حالا چه ماشینش باشه، چه وطنش