دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی را بهطرف بقال دراز کرد و گفت: «مامانم گفته چیزایی که در این لیست نوشته را لطفاً بهم بدین، اینم پولش.»
بقال کاغذ را گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد. بعد لبخندی زد و گفت: «چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش میدی، میتونی یک مشت شکلات بهعنوان جایزه برداری.» ولی دختر کوچولو از جای خودش تکان نخورد!
مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلاتها خجالت میکشد، گفت: «دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار.»
دخترک پاسخ داد: «عمو! نمیخوام خودم شکلاتها را بردارم، میشه شما بهم بدین؟»
بقال با تعجب پرسید: «چرا دخترم؟ مگه چه فرقی میکنه؟»
دخترک با خندهای کودکانه گفت: «آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!»
خیلی از ما آدم بزرگها، حواسمان به اندازهی یک بچه کوچک هم جمع نیست که بدانیم و مطمئن باشیم که مشت خدا از مشت آدمها و وابستگیهای اطرافشان بزرگتر است.!.
#حکایت_های_آموزنده
🌹❤️🌹
محو چشمان تو بودم که به دام افتادم
صید را زنده گرفتی و به کشتن دادی..
#مولانا
🌹❤️🌹
♥️🍃
طوری
دوستت میدارم
که هر شبانهروز
بی آنکه ببینمت
بی آنکه ببوسمت
بی آنکه لمست کنم
بودنیترین بودنیِ شخصِ
جهانم شدهای...♥️✨
🌹❤️🌹
💗💗با همسرتان ارتباطی_شفاف وصادقانه برقرار کنید💗💗
✅زنان راهکارهای زیادی دارند که میتوانند به واسطه آنها مردان را از نظر احساسی درگیر خود کنند. در حالی که برخی زنان میکوشند با نادیده گرفتن مشکلات و تظاهر به تغییر سبک زندگی نظر شوهرشان را به خود جلب کنند، برخی دیگر تلاش میکنند با استفاده از برقراری ارتباط، رابطه ای مستحکم ایجاد کنند. آنچه را که میاندیشید در رابطه شما درست و یا نادرست است، صادقانه با همسر خود در میان بگذارید. با این کار این فرصت به وی میدهید تا انتظارات شما را درک کند و خود نیز آزادانه انتظارات و احساساتش را بیان کند. بدینترتیب فرصتی فراهم میشود تا هر دو شما رابطه دوستانهتری برقرار کنید.
🧕 همسران خوب🌸👇
🌹❤️🌹
با سلام
تمام توصیه های این کانال عمومی و برای شرایط نرمال و طبیعی هست.
برای شرایط خاص بدون مشورت حضوری با مشاور حاذق و متعهد نمیتوان تصمیم گرفت.
🌹❤️🌹
📚زرنگ بازی ملا نصرالدین
ملا نصرالدین هر روز در بازار گدایی می کرد و مردم با نیرنگی٬ حماقت او را دست می انداختند. دو سکه به او نشان می دادند که یکی شان طلا بود و یکی از نقره. اما ملا نصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب می کرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد می آمدند و دو سکه به او نشان می دادند و ملا نصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب می کرد.
تا اینکه مرد مهربانی از راه رسید و از اینکه ملا نصرالدین را آنطور دست می انداختند٬ ناراحت شد. در گوشه میدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند٬ سکه طلا را بردار. اینطوری هم پول بیشتری گیرت می آید و هم دیگر دستت نمی اندازند. ملا نصرالدین پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست٬ اما اگر سکه طلا را بردارم٬ دیگر مردم به من پول نمی دهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آن هایم. شما نمی دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده ام.
«اگر کاری که می کنی٬ هوشمندانه باشد٬ هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق بدانند.»
#حکایت_های_آموزنده
🌹❤️🌹