#کارفرهنگی
🔸مسئوول یکی از سازمانهای کشور که برای فلسطین کار می کنند، آمده بود دانشگاه سخنرانی کند. برنامه که تمام شد، دوره اش کردیم و آوردیمش توی دفتر بسیج. می خواستیم ازش بودجه و امکانات بگیریم.
🔹مصطفی و یوسف تازه گروه فلسطین را راه انداخته بودند و پیگیر کارهایش بودند. بچه ها زدند توی خط خنده و شوخی. مدام به مسؤول تیکه می انداختند. مسؤول مدام طفره می رفت. می گفت بودجه نداریم. یکی از بچه ها گفت «شما که رئیس کل فلسطینید، یه کار واسه ما بکنید دیگه.» بنده خدا برگشت از دهانش درآمد گفت «من اونجا رئیس نیستم، جارو می زنم!» .
🔸️حالا مگر بچه ها ولش می کردند؟ مصطفی رفت از گوشه دفتر بسیج جارو را برداشت. آورد سمت طرف، بلند باخنده گفت «حاجی، پول که به مون نمی دی، بیا اینجا رو یه جارو بکش ببینیم می گی جاروکشی، بلدی یا نه!» شانس آوردیم صدای بچه ها بلند بود و مسؤول نفهمید. دو سه نفری با چشم و ابرو به مصطفی رساندیم که «بی خیال شو». جلویش را نگرفته بودیم، جارو را داده بود دستش. با کسی تعارف نداشت.
📸 عکس دوران دانشجویی مصطفای شهید
💫 @MostafaAhmadiRoshan
صبح روزی که علیرضا میخواست به دنیا بیاد، مصطفی سرکار بود.
که زنگ زدیم برگشت خونه رفتیم بیمارستان.
علیرضا حدود ۷:۳۰ دقیقه صبح ۱۲ مهر ۸۶ به دنیا اومد.👼
لحظه ی اولی که علی رو از پشت شیشه میدید نگاهش مات روی علی مونده بود و بعد سعی میکرد با گردوندن سرش به اینور و اونور علی رو از زوایای مختلف ببینه...
انگار باورش نمیشد که پسر خودش رو داره می بینه...
فردای تولدش مصطفی جایی کار داشت و رفت ۲،۳ ساعت دیگه اومد خونه و بغلش میگرفت
میگفت یک روز از عمرت گذشت بابا...👨👦
نمیدونی چقدر عمر زود میگذره...
چه بچه شیطونی هستی چجوری از دیشب نخوابیدی؟👶
چه چشمای قشنگی داری😍
💫 @MostafaAhmadiRoshan
#تا_ظهور | قسمت نهم
شب ها ساعت ده توی اتاق بسیج خوابگاه سوره ی واقعه می خواندیم.
یک شب من و مصطفی زودتر رفتیم. مسئول اتاق آمده بود، برق روشن کرده بود و نوار مداحی گوش میداد.
مصطفی بهش گفت «این اتاق بسیجه، ساعت ده هم باید برای سورهی واقعه باز بشه. تو الان نشستهای برق و چراغ و ضبط رو روشن کرده ای. درست نیست، اینا #بیت_الماله.»
🌱برای رسیدن به ظهور امام زمان (عج) لازمه که روی رعایت #بیت_مال و #حق_الناس حساس باشیم.
💫 @MostafaAhmadiRoshan
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
📜 #دلنوشته
📝مینویسم و خط میزنم و
باز می نویسم وخط خطی می کنم.
نه! این متن ها لایق چون تویی نیست
زبانم قاصر است از هر توضیحی!
درچهارشنبه ای که زادروزم است مینویسم ازجمعه ای که میروی
شاید بهروی کاغذ از رفاقتمان زمان زیادی نگذرد؛
از چهارشنبه ای که نام روشن تو را گرفت و
روشنی چراغ وجودت، نوری به مسیر تاریک زندگی من داد
تا جمعه سردی که سالگرد اصابت گلوله های بی رحم بر مغزجوانت را سوگواری میگیرم ومدام زمزمه میکنم:
مصطفی هم رفت آری او هم اینجایی نبود💔
آری!
درظاهر از رفاقتمان زمان زیادی نمیگذرد
اما نور امید تو سالهاست بر دل تاریک من تابیده✨
از همان زمان که عشق تک تک الکترونهای هسته ای ات هم
در دل من جای گرفت؛ بی آنکه دلیلش را بدانم!
تو از سالیان دور رفاقت راشروع کردی و من سالهای سال است که به جای قدم نهادن در ردِ پایت نارفیقی می کنم🥀
مراببخش رفیق...
برای تک تک قطره اشک های گرمی که علیرضا درغم نبودنت ریخت درحالیکه مراخواب می برد...😔
برای قطره قطره خونی که بی انصافانه از قلب و مغز و دست و پهلویت رفت تا گرم کند زمین سردِ دی ماه را درحالیکه من در قهقهه مستانه غرق بودم❄️
برای لحظه لحظه عمری که درتحلیلِ طرحِ لباسِ فلان سلبریتی و شاخ مجازی درعکس دیده نشده جدیدش تباه شد
اما تلاشی برای رساندن صدای حق و نشان دادن مسیر روشنت به دنیانکردم
مراببخش برای گِرَم به گِرَم بِتونی
که بر روی مغز جوان تو و طهرانی مقدم ها و شهریاری ها رضایی نژاد ها و... ریختند و
از من فریادی بلند نشد و
نمردم از این غم😞
برای خنجری که در دستان خودی ها بود و نمیدانستیم.
عیبی ندارد شد پشیمان هرکسی اینجا زلیخایی نبود💔
مرا ببخش
برای تلاش هایی که کافی نبود
برای امیدی ک تاکنکون ناامید کردم
برای سانترفیوژ هایی ک دیگرد نمیچرخد،
آبی ک دیگر سنگین نیست،
تحریمی ک برداشته نشد😓
اما مبادا مُکدر شود خاطر عزیزت
چون علیرضاهایت هنوز هستند و
عمار ها و احمدی روشن ها دارد این خاک!
چون همچنان
این شبستان کهن با نور ایمان روشن است✨
و نارفیق هایی مثل من هم پرچم را زمین نمیگذارند،
با هر مشقتی! که تمامش فدای یک تار موی علی ت...❤️
آخ رفیق شهیدم
چقدرجای خالی نبودنت خنجر به دل شکسته ام میزند😔
کاش بودی و راه و چاه زمانه را نشانم میدادی
هرچند تو به جسم خفته ام روشنایی میدهی
به مسیر درست دوراهی هایم🌱
راستی
نیستی ببینی علیرضایت دارد به اندازه ی مردانگی پدرش،بزرگ میشود...🌻
💫 @MostafaAhmadiRoshan
#تا_ظهور | قسمت دهم
برایش خیلی راحت بود از سازمان بیاید بیرون و برود جاهای دیگر.
پیشنهادهای خوبی هم داشت؛ از وزارت نفت ایران خودرو.🚗 بهش میگفتم «بمون همین تهران، برو جاهای دیگه. چرا چسبیدی به این سازمان؟»
میگفت «مامان، الان محل خدمت انرژی اتمیه، من نمیتونم کارم رو نیمه کاره بذارم و برم.»
⭕ علاقه+توانایی+خواسته رهبری= محل خدمت
بجنبیم تا دیر نشده❗
وقتشه درونمون رو کند و کاو کنیم...
خود شناسی کنیم تا برسیم به محل ایفای نقشمون...
💫 @MostafaAhmadiRoshan
🎥 #معرفی_مستند_لبه_روشنایی
📌در این مستند مصطفای شهید از زبان همکاران و خانواده و دوستانش روایت میشه...
❗بعد از دیدن مستند انگار مصطفای جدیدی رو میشناسید.
🎬 تنها مستندی که جزیی تر به کار حرفه ای شهید میپردازه که شنیدن این جزییات و مجاهدت های خاص شهید برای #صنعت_هسته_ای برای هر مخاطبی جذابه...
همینطور در آخر مستند نم اشکی روی گونه هاتون همراه با حسرت عمیقی از جای خالیش رو توی دلتون می نشونه...💔
⭕لینک تماشای مستند لبه روشنایی ۱ و ۲ از سایت رسمی شهید احمدی روشن هم اکنون در بیو صفحه⭕
http://www.shahidahmadiroshan.ir/
🌸ولادت امام رضا علیه السلام مبارک باد🌸
📜خاطره خانوادگی
✏️به نقل از همسر شهید
🌱با مصطفی که مشهد میرفتیم بجای دعا خوندن زیاد از روی کتاب دعا، مینشست و مدتها خیره میشد به گنبد طلای امام رضا...
❤️چشماش خیره و معلوم نبود چه چیزایی داره تو دلش به آقا میگه یا داره چه قول و عهدایی میبنده...
🕊️ولی هرچی که بین خودش و امام رضا میگذشت، به چه جاهایی رسوندش... به شهادت...
💫 @MostafaAhmadiRoshan
#تا_ظهور | قسمت یازدهم
♦️تازه دکترا قبول شده بودم. یک بار که صحبت می کردیم، بهش گفتم «مصطفی، تو نمیخوای درست رو ادامه بدی؟» گفت «موقعیتش برام هست، خود سازمان هم بورس می کنه ما رو، ولی داداش،
👈🏻ما با همین لیسانسمون خیلی کارا می تونیم بکنیم.👉🏻
✏به نقل از دوست شهید
‼ یک چشم انداز و هدف برای خودمون در نظر بگیریم ولی!
ببینیم حالا با دارایی های الانمون واس امام زمان (عج) میتونیم چیکار کنیم❓
💫 @MostafaAhmadiRoshan
🔮رهبرانقلاب: نگوييد شهيد؛ ما منتظريم حاج احمد متوسليان برگردد
🔺شخصیت مورد علاقه اش در میان فرماندهان جنگ، جاوید الاثر احمد متوسلیان بود. دو تا نقطه ی تلاقی با ایشان داشت.
یکی خط شکنی و خدشه ناپذیری در رسیدن به هدف. دیگری دشمنی با رژیم صهیونیستی. برای حمایت از مردم مظلوم فلسطین دو سه بار کمپین راه انداخت. برون مرزی هم فکر می کرد. ایمیل گروهی از فعالان سیاسی مسلمان را در آمریکا و اروپا داشت. دست کم در دو سه مقطع جریان سازی حسابیای کرد. هنوز کسی از این دست سناریوهای آقا مصطفی خبری ندارد .
مصطفی همیشه میگفت: باید کاری کنیم آمریکا و اسراییل نابود شوند
💫 @MostafaAhmadiRoshan
#تا_ظهور | قسمت دوازدهم
برایش خیلی راحت بود از سازمان بیاید بیرون و برود جاهای دیگر.🚶♂️
پیشنهادهای خوبی هم داشت؛ از وزارت نفت ایران خودرو.🚗 بهش میگفتم «بمون همین تهران، برو جاهای دیگه. چرا چسبیدی به این سازمان؟»
میگفت «مامان، الان محل خدمت انرژی اتمیه، من نمیتونم کارم رو نیمه کاره بذارم و برم.»
⭕ علاقه+توانایی+خواسته رهبری= محل خدمت
بجنبیم تا دیر نشده❗
وقتشه درونمون رو کند و کاو کنیم...
خود شناسی کنیم تا برسیم به محل ایفای نقشمون...
💫 @MostafaAhmadiRoshan
#شهادت
🔹شخصیتی دارد علیرضا، مثل پدرش تودار. خیلی تودار است! خیلی کم سراغ پدرش را می گیرد. در حالی که من می دانم چقدر دلتنگ است.
ما قضیه ی شهادت پدرش را اصلا رو نکرده بودیم. با یکی از علما مشورت کردیم، گفت به رویش نیاورید. در مراسم ختم مصطفی شرکتش ندهید. کم کم خودش در جمع خصوصی خانواده می فهمد.
از مربی مهدش شنیدیم که گفته بود:« پدر من شهید شده!»
روزی که آقا تشریف آورد علیرضا برای اولین بار عکس های قاب گرفته و جمعیت را دید، پرسید:« بابا مصطفی کو؟»
🔺به نقل از همسر شهید
منبع: کتاب من مادر مصطفی
💫 @MostafaAhmadiRoshan