eitaa logo
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
262 ویدیو
7 فایل
🌷دانشمند نخبه هسته‌ای؛ جوان مومن انقلابی؛ شهید مصطفی احمدی روشن 🎓مهندسی شیمی دانشگاه شریف 🔰معاون بازرگانی سایت نطنز ✅دبیر ستاد تدابیر ویژه سازمان انرژی اتمی 🏆عامل کلیدی غنی سازی۳/۵ و۲۰٪ 🎯کنترل ویروس استاکس نت در نطنز کانال زیر نظر خانواده شهید💯
مشاهده در ایتا
دانلود
|قسمت هشتم| _ یک ماشین آزرا داشت، ماشينش را خیلی دوست داشت. اما گفت: «دیگه بس‌ام شده. می خوام اگه بشه، یه وامی چیزی بگیرم. پول اینم بذارم. یه خونه ی کوچولو همين اطراف شما بخرم که فاطمه و علیرضا راحت باشن.» گفتم: قول؟ یعنی واقعا دیگه نمی خوای ماشین بخری؟ گفت: «نه مامان جون. بهت قول می دم.» ماشینش به اسم من بود. چون اصلا وقت نمی کرد دنبال کارهای محضری برود. گفتم: پس اگه ماشینت رو ببرم، سندش رو بزنم، چک رو بهت نمی دم آ! نگه می دارم تا یه خونه بخری. توافق کردیم که خانه را به جای مهریه به اسم همسرش بزند. گفت: «باشه. من وامی چیزی هم جور می کنم. اگه هم کم آوردم، رهن می دم. همین
کاری که شما می خوای رو انجام می دم. می زنم به اسم فاطمه خانم؛ به عنوان مهرش.» فردا بعدازظهر ماشین را برداشتم، با آقا رحیم رفتیم محضر. ولی معامله جوش نخورد. با خوشحالی آمدم... در راه به او زنگ زدم، گفتم: مصطفی، ماشینت رو پس گرفتم. مالی که رفته وقتی برگرده می گن شگون داره. خندید! گفت: «باشه مامان جون، اشکالی نداره. خوب کاری کردین. پس، بده بابا جون ببره کارواش. حالا یه مدتی دست نگه می دارم. خرید خونه رو هم کنسل می کنم. تا ببینم خدا چی می‌خواد.» _ راجع به زن دید کاملا باز و متعادلی داشت. نه اها افراط بود، نه اهل تفریط. همه چیز را سر جای خودش
میدید. همسر جای خود، خانواده جای خود. من درس را بیشتر از کار دوست داشتم. محیط های کاری متناسب با رشته شیمی را نمی پسندیدم. مصطفی هم نظر مرا داشت... می گفت: «اگر قرار بر کار کردن باشه، باید محیط کاری جوری باشه که شما کاملا راحت باشی» دستش خیلی باز بود برای من کار مناسبی پیدا کند، اما نه من از او خواستم، نه او این کار را کرد. هر دو بیشتر موافق ادامه تحصیل من بودیم. علیرضا کوچک بود که تشویقم میکرد فوق لیسانس بخوانم. کنکور ارشد را که دادم و شریف قبول شدم خیلی خوشحال بود و میگفت خیلی خوبه اگه دکترا هم بخوانی و استاد دانشگاه شوی...
ولی درباره ادامه تحصیل خودش می گفت: «من به قدری پیشرفت می کنم که مدرک برام اهمیتی نداشته باشه. اطلاعات در حد دکترا برام اهميت داره، که دارم و فعلا نیازی به ادامه تحصیل نمی بینم.» می گفت: «الان جایی هستم که خیلی از دکترها و فوق لیسانسها زیر دستم کار می کنن.» ... 🔺به نقل از: مادر و همسر شهید منبع: کتاب من مادر مصطفی 💫 @MostafaAhmadiRoshan
|قسمت آخر| زمانی که ما ازدواج کردیم ، چون زمان راه اندازی سایت بود، ایشان شیفت بودند و جزو ۴ نفر اصلی، حتی می گویند دست نوشته های راه اندازی سایت هم دست خط ایشان است که من تازه این را فهمیده ام. به مرور زمان ۱۲ روز شد ۷ روز. که پنج شنبه و جمعه ها می آمدند تهران. پنج شنبه ها هم اکثرا سر کار بودند. یک مدت کوتاهی؛ ۸ ماه منتقل شدند تهران که آن زمان هم باز آخر شب می آمدند منزل! با این که باز دو دقیقه هم وقت نمی کردیم باهم حرف بزنیم، اما برای من همین هم غنیمت بود. این اواخر که مسؤولیت جدید گرفته بود گاهی می شد توی دو هفته ، ۵ دقیقه نمی توانستم باهاش حرف بزنم. تماسهایم به ۳۰ ثانیه نمی کشید. هر وقت بهش زنگ می زدم، یک گوشی
دیگر دستش بود و داشت صحبت می کرد. می گفتم «باشه، بعدا تماس می گیرم.» بعد از تولد عليرضا برگشتند سایت و ۳ الى ۴ روز کامل سایت بودند و بقيه روزهای هفته هم تهران سر کار می رفتند که اگر خیلی خیلی زود می آمدند منزل، ساعت ۹ شب بود. یک عصر پنج شنبه می ماند و یک جمعه. البته اگر جمعه هم جلسه نداشتند. چون بارها میشد که جمعه هم جلسه بودند! در رابطه با نبودنهای مصطفی اعتراضی که می کردم می گفتم بسه دیگه! بيا بیرون. ایشان هم می گفت ان شاءالله این یکی کار را انجام بدهم می آیم بیرون. من هم به این امید روزگار می گذراندم. خیلی وقت ها گریه می کردم و می گفتم نرو ولی می دانستم که به
قدری هدفشان برایش مقدس است که اصلا حرف من معنی ندارد. حدود یک یا دو سال پیش از شهادت که خیلی بهم فشار آمده بود، ایشان بهم گفتند پیش یک عالمی رفتند و آن عالم به او گفته بود این کاری که سازمان انرژی اتمی انجام می دهد و این که ایران به این قدرت برسد، قطعا در ظهور آقا تأثیر دارد. بعد از این حرف، دیگر نگفتم نرو!
زندگی کنار مصطفی با نبودن هایش سخت ولی خیلی شیرین بود... او برایم یک مرد تمام عیار و ستون محکم خیمه زندگی ام بود. خدا را شاکرم که ۷ سال در کنار چنین مردی زندگی کردم و خوشحالم که کار مصطفی انقدر با ارزش بود که در ظهور امام زمان (عج) تاثیر گذار باشد و آقا بعد از شهادتش، از مصطفی بنام جوانی یاد کردند که شهادتش دل ایشان را سوزانده... این نشان از شخصیت بزرگ و کار ارزشمند مصطفی دارد. 🔺به نقل از: همسر شهید منبع: کتاب من مادر مصطفی و جسارت عليه دلواپسی 💫 @MostafaAhmadiRoshan