eitaa logo
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
5.2هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
667 ویدیو
0 فایل
سلام خوش آمدید فعالیت کانال ۲۴ساعته‌ اهداف کانال: زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدای گرانقدر رصد اخبار لحظه ای منطقه و محور مقاومت رهگیری و شناسایی تحرکات دریایی و هوایی شناور ها و هواگرد های نظامی در منطقه فعال سیاسی تبلیغات @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام علیکم دوستان 😊 شهید مدافع حرم مسلم نصر هستم سپاسگزارم از دعوت به کانالتون✋ درتاریخ ۱۳۵۹/۶/۲ در شهر جهرم ،استان فارس ، در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشدم دوران کودکی روپشت سرگذاشتم و وارد مدرسه شدم و ادامه تحصیل دادم تا دبیرستان ودیپلم گرفتم بعد از دیپلم در تارخ سی ام بهمن ماه سال 1379به استخدام سپاه پاسداران درآمدم و در تیپ هوابرد 33 المهدی به فعالیت پرداختم همین زمان در رشته جغرافیای دانشگاه پیام نور هم پذیرفته شدم متاهل بودم و یک دسته گل به یادگاردارم، مبینا خانم عزیزم به روایت از همسر بزرگوارم : من و مسلم با هم فامیل بودیم و رفت و آمد خانوادگی هم داشتیم، اما من چند سالی بود که مسلم را ندیده بودم من که یک شناخت قبلی نسبت به مسلم داشتم و همیشه هم دوست داشتم همسرم پاسدار باشد بله را دادم و در ۲۸ دی ماه سال ۸۵ من و مسلم سر سفره عقد ساده و بدون تجملات اما زیبا نشستیم. مسلم بیشتر صحبتش بر روی شغلش بود. گفت : من یک نظامی و من عاشق شغلم هستم و اکثر اوقات در ماموریت هستم، آیا شما می توانید سختی های زندگی با یک فرد نظامی را تحمل کنید؟.  ۲۱ آبان سال ۸۸ رفتیم زیر یک سقف تا زندگی زیبا و شیرین را با یکدیگر بسازیم. مسلم مأموریت زیاد می‌رفت، اما این مأموریت آخرش با همه سفرهای قبلی‌اش فرق داشت، به من که نگفت قراره به سوریه بره، چون من خیلی از لحاظ روحی وابسته‌اش بودم و اگر یک روز صداش را نمی‌شنیدم، شبیه افسرده‌ها می‌شدم. روز آخر که می خواست بره و چمدانش را که جمع می کرد مدام از این اتاق به آن اتاق می رفت، و من از رفتارش اضطراب همه وجودم را گرفت، خودم تا پادگان رساندمش در بین صحبت‌هاش مدام تأکید می‌کرد که مراقب مبینا باشم و رفت؛ دل من انگار که همه مصیبت‌های عالم بر سرش آمده، نمی‌دانم چرا این‌قدر غمگین بودم. چند روز بعد از مأموریتش با تماس‌های تلفنی که با هم داشتیم و از حرف‌های برادر شوهرم عبدالکریم که مدافع حرم بود من متوجه شدم که مسلم برای دفاع از حرم رفته سوریه دو روز بعد ۲۳ مهر عصر پنج‌شنبه من اصلاً منتظر تماسش نبودم داشتم با برادرم تلفنی صحبت می‌کردم که دیدم پشت خطم مسلم هست، خیلی با هم صحبت کردیم و بیشتر نگران مبینا بود که نکنه بچه بهانه‌ پدر را بگیرد که هم من و هم خودش اذیت بشیم مهر سال ۹۴ بود که با من تماس گرفت و بعد از حال و احوال گفت : تا یک هفته– ده روز دیگر نمی‌توانم زنگ بزنم منتظر تماسم نباش. هر وقت مسلم مأموریت می‌رفت نمی‌گذاشتم که با مبینا تلفنی صحبت کند، چون بعد از اینکه مبینا صدای پدرش را می‌شنید بهانه‌هایش بیشتر می شد خب دوستان بزرگوارم من رابط بین تیپ المهدی و زرهی اصفهان بودم، موقع استراحت بود که تانک مون رو با موشک زدند، سه تا از رزمنده‌ها همان جا داخل تانک شهید شدند و ترکش به من هم اصابت کرد خودم رفتم داخل آمبولانس نشستم و از خون‌ریزی زیاد بی‌هوش شدم و ترکش پشت گردنم را داخل بیمارستان عمل می‌کنند و دو روز هم در بیمارستان زنده بودم ولی به دلیل خونریزی داخلی در تاریخ ۱۳۹۴/۷/۳۰ به آرزوم رسیدم وبه شهادت رسیدم این جا هم مزارمه😊 زادگاهم، روستای موسویه،شهرستان جهرم جهرم تشریف آوردید خوش حال میشم بهم سربزنید ✋ مبینای عزیزم هم سر مزارم حضور داره شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم و علی الخصوص 🌼شهیدمسلم نصر 🌼 🌷صلوات بر محمد و آل محمد 🌷 ☘ التماس دعای فرج☘ کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🌷🕊🍃 شب رفت و دوباره شد هویدا پیک سحر از دل سیاهی آمیخته عطر سبزه و گل با عطر نسیم صبحگاهی🌤 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 کانال مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
❣ده روزی می‌شد که حسن گفته بود نیروهای شناسایی، جزیره را شناسایی کنند. اما هنوز این کار انجام نشده بود. علتش هم این بود که جریان آب شدت زیادی داشت و نیروها اذعان می‌کردند که جریان آب تند است و نمی‌شود از آب رد شد. اگر گرداب بشود، همه چیز را توی خودش می‌کشد. این مطلب به گوش حسن رسید و او از نحوه‌ی پیشرفت کار حسابی ناراحت بود. نیروهای شناسایی را خواست و به آن‌ها گفت: آخه این چه وضعشه؟ چرا نمی‌تونین کار رو تموم کنین؟ نیروها مجددا دلایل خود را بیان کردند. حسن خیلی جدی خطاب به آن‌ها گفت: خب! می‌گین چه بکنیم؟ می‌خواین بریم سراغ خدا، بگیم خدایا! آب رو نگه دار، ما رد بشیم؟ شاید خدا روز قیامت جلوتونو گرفت و گفت: تو اومدی؟ اگه می‌اومدی ما هم کمک می‌کردیم؛ اون وقت چی جواب می‌دی؟ آن‌ها گفتند: آخه گرداب که بشه همه رو ... . حسن اجازه‌ی ادامه‌‌ صحبت به آن‌ها نداد و با عصبانیت پرید وسط حرف‌شان و فریاد زد: همه‌اش عقلی بحث می‌کنین! بابا! شما نیروهاتونو بفرستین، شاید خدا کمک کرد که حتما هم کمک می‌کنه. با این حرف حسن، دیگر صدایی از کسی در نیامد. شهید کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
❣ خاطره اي از غيرت و مردانگي خلبان شهید عباس دوران ☀️ صبح روز اول آذرماه ۱۳۵۹ در اقدامي بي سابقه، براي تقدير وتشكر از شجاعت ها وشهامت هاي او در بيش از ۵۰ ماموريت جنگي خطرناك، بلوار منتهي به منطقه هوايي شيراز را به نام او كرده وحواله يك قطعه زمين را به وی دادند. درباره اين مراسم نوشت: ✍ "غرور و شادي را در چشم هاي همسرم ديدم، خانواده ام نيز خوشحال بودند. حواله زمين را كه دادند دستم، فقط به خاطر دل همسرم گرفتم وبه خاطر او و مردم كه اين همه محبت دارند وخوبند پشت تريبون قرار گرفتم، ولي همين كه پايم به خانه رسيد، ديگر طاقت نياوردم، حواله را پاره كرده و ريختم زمين. يعني فكر مي كنند ما پرواز مي كنيم و مي جنگيم تا شجاعت هایمان را ببينند و به ما حواله خانه و زمين بدهند؟!" خلبان شهید کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 شگفت‌انگیزترین عملیات‌ دفاع مقدس 4⃣ ✦━•··‏​‏​​‏•✧❁✧•‏​‏··•​​‏━✦ 🔸 به دلیل اختلال در یکی از نهرها و فعالیت پر سر و صدای دستگاه مهندسی برای رفع موانع موجود در آن، دشمن را از وجود تحولی در ساحل روبرو آگاه می‌کند. دشمن نسبت به چنین سروصداهایی حساس‌تر گشته است و اقدام به تیراندازی و اجرای آتش ‌بر سطح اروند و نقاطی از ساحل خودی می‌کند. همچنین تعدادی منور بر فراز اروند پرتاب می‌کند. طوری که آسمان و فضای منطقه عملیات روشن‌ شده است و این در حالی است که فقط تعداد کمی از برادران غواص هنوز شناکنان به سمت ساحل دشمن در حرکت‌اند و اغلب با موفقیت به ساحل رسیده‌اند. 🔸 نگرانی فرماندهان از لو رفتن عملیات  در این حال؛ کلیه فرماندهان احساس می‌کنند که حمله لو رفته است و بسیاری از برادران بر این تصورند که عملیات به‌ طور زودرس آغاز شده است، ولی از سوی فرماندهان نیروهای غواص هیچ‌گونه خبری دال بر تأیید شروع حمله نمی‌رسد. یکی از مسؤولان نیروهای غواص در توصیف این برهه از عملیات و نتیجه نهایی آن می‌گوید: همین‌که به ساحل دشمن رسیدیم، یک‌ مرتبه عراقی‌ها با وحشت یکدیگر را خبر کرده و به طرف سنگرهای نگهبانی رفته و بلافاصله به تیراندازی و ریختن آتش پرداختند. ما نیز موانع خورشیدی را پشت سر گذاشتیم و درست در نزدیکی سنگر تیربار دولول قرار گرفتیم. ✧✦✧ ✧✦✧ همراه باشید کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂 🔻 شگفت‌انگیزترین عملیات‌ دفاع مقدس 5⃣ ✦━•··‏​‏​​‏•✧❁✧•‏​‏··•​​‏━✦ تیربار به‌ طور مدام، آتش می‌کرد و تیربارهای دیگری نیز از اطراف او شلیک می‌کردند، حتی با آر.پی.جی ۷ نیز شلیک می‌کردند. از پنج سنگری که ما نزدیک آن بودیم، مدام تیراندازی می‌شد. ولی ما همین‌طور زیر سنگرها خوابیده بودیم. دیگر آتش شدید شده بود. بچه‌ها گفتند حمله را شروع کنیم، ولی ما به فکرمان رسید که این تیراندازی‌ها علائم شروع عملیات نمی‌تواند باشد، زیرا که از طرف ساحل خودمان هنوز کسی آتش نمی‌کرد. پس از دقایقی، آتش دشمن نیز قطع شد و منطقه را سکوت پر کرد. سنگرهای نگهبانی دشمن به‌ مرور خالی شد و ما با شنیدن سروصدای عراقی‌ها و شوخی و خنده‌شان احساس کردیم که دشمن مطمئن شده است که چیزی آن‌ها را تهدید نمی‌کند. 🔸اعلام رمز عملیات/ حکومت‌نظامی باید لغو شود سرانجام در ساعت ۲۲:۱۰ برادر محسن رضایی از سوی قرارگاه خاتم‌الانبیاء (ص) با گفتن رمز عملیات «یا فاطمه الزهرا»، به کلیه بسیجیان و پاسداران شرکت‌کننده در عملیات با لحنی حماسی خطاب می‌کند: امروز روزی است که هفت سال پیش در چنین زمانی، امام (ره) فرمان داد؛ حکومت‌ نظامی باید لغو شود، شما برادران نیز حکومت‌نظامی صدام را لغو کنید و إن‌شاءالله بریزید توی شهر و روستا و همه، حکومت‌نظامی را به هم بریزید. ✧✦✧ ✧✦✧ همراه باشید کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 عزم میدان 🔻 اعزام گردان کربلا از روستای خضر آبادان به اروند جهت عملیات والفجر هشت ۱۳۶۴ با حضور سردار شهید حاج اسماعیل فرجوانی ‌‌کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd