eitaa logo
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
5.2هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
0 فایل
سلام دوستان عزیز خوش آمدید/ فعالیت کانال شبانه روزی می باشد لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd لینک اخبار شبانه کانال @sabanhkabar لینک گروه چت https://eitaa.com/joinchat/2156987196Cb75d654c81 آیدی مدیر/ تبلیغات @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
1️⃣سالروز عروج ملکوتی شهید ابراهیم خاکی داودی نام پدر : جانبرار نام مادر : ساره علی نیا تاریخ تولد : 1310/12/12 تاریخ شهادت : 1365/8/7 محل شهادت : بیمارستان 502ارتش کرمانشاه گلزار : شهدای لطفعلی آباد بابل نحوه شهادت : بمباران هوایی @mostagansahadat
2️⃣ سالروز عروج آسمانی شهید شعبانعلی خاکی داودی نام پدر : غلام نام مادر : زینب حسین زاده تاریخ تولد :1320/7/1 تاریخ شهادت :1365/8/7 محل شهادت : بیمارستان 502 ارتش کرمانشاه گلزار : شهدای لطفعلی آباد نحوه شهادت : بمباران هوایی @mostagansahadat
3️⃣ سالروز عروج آسمانی شهید احمد خاکی داودی نام پدر : غلام علی نام مادر : زینب حسین زاده تاریخ تولد :1331/05/07 تاریخ شهادت : 1365/08/07 محل شهادت : بیمارستان 502 ارتش کرمانشاه گلزار : شهدای لطفعلی آباد نحوه شهادت : بمباران هوایی @mostagansahadat
4️⃣ سالروز عروج ملکوتی شهیده مولود مهدوی نام پدر : شیرویه نام مادر : حوا علی نژاد تاریخ تولد :1332/11/01 تاریخ شهادت : 1365/08/07 محل شهادت : بیمارستان 502 ارتش کرمانشاه گلزار : شهدای لطفعلی آباد نحوه شهادت : بمباران هوایی @mostagansahadat
5️⃣ سالروز عروج ملکوتی شهید محمد خاکی داودی نام پدر: احمد نام مادر : مولود مهدوی تاریخ تولد :1362/2/20 تاریخ شهادت :1365/8/7 محل شهادت : بیمارستان 502 ارتش کرمانشاه گلزار : شهدای لطفعلی آباد نحوه شهادت : بمباران هوایی @mostagansahadat
پیکر پاک و مطهر طفل شهید محمدخاکی فرزند شهید احمد خاکی و شهیده مولود مهدوی از شهدای بمباران هوایی کرمانشاه سال 1365 @mostagansahadat
6️⃣سالروز عروج ملکوتی شهیده هاجر خاکی نام پدر : ابراهیم نام مادر:شهربانو خاکی تاریخ تولد :1335/05/16 تاریخ شهادت : 1365/08/07 محل شهادت :کرمانشاه گلزار:شهدای لطفعلی آباد 🌹شهیده در روستای لطف‌علی آباد بابل،دیده به جهان گشود که او را هاجرنامیدند،شاید او این نام را بر اساس بافت وجودی‌اش طلبیده بودکه برای هجرت خونینش هاجرنامیده شود. شهیده هاجر خاکی عاشق خدمت به اسلام و انقلاب در دوران جنگ بود و مرتباً می‌گفت: که دوست دارد به جبهه برود و شهید شود. سال ۱۳۶۵، سال هجرت هاجر از راه رسید.برادر هاجر و برادر زاده‌ی همسرش که درمنطقه‌ی سومارخدمت می‌کردند،مجروح شدند.هاجر بهمراه ۶تن از اعضای فامیل –که یکنفر از این عزیزان شهیده مولودمهدوی است جهت دیدار و عیادت از عزیزانشان به کرمانشاه رفتند. 🌹هاجر زمان هجرت را پیش‌رو می‌دید،هجرت از خاک تا افلاک،هجرت تا ابد،هجرت با لباس سپید و هجرت بجایی که میزبانشان حضرت دوست بود. غرش هواپیما سکوت حاکم بر فضای بیمارستان را شکست، بمباران هوایی شروع شدو ناگهان صدای پرواز کبوتران به گوش رسید،هاجر ۳۰ ساله و ۶ تن از همراهانش سال ۱۳۶۵ لبیک‌گویان خود را تسلیم قدسیان کردند. @mostagansahadat
شهید ناصر خاکی داودی نام پدر: شعبانعلی تاریخ تولد :1345/03/07 تاریخ شهادت : 1365/08/14 محل شهادت : کرمانشاه(بمباران هوایی) گلزار : شهدای لطفعلی آباد 🌷شهید ناصر خاکی که خانواده برای عیادت از این عضو خانواده که در منطقه جنگی مجروح شده بود رفته بودند که همگی به شهادت رسیدند و ناصر نیز پس از یک هفته بر اثر شدت جراحات وارده در تاریخ 14 آبان 1365 به فیض شهادت نائل شد. @mostagansahadat
باز، صبح آمد و من غرق نشاطم؛ یک روز دگر با شِکَرِ یاد شما چای بنوشم...☕️☕️ @mostagansahadat
✊ایستادن پای امام زمان خویش ... 💐 هشتم آبان ماه سالروز شهادت ۳ شهید مدافع حرم گرامی باد. 🌷شهید مدافع حرم 🌷شهید مدافع حرم 🌷شهید مدافع حرم 🌺 @mostagansahadat
چند ماہ بعد عقدمون من و آقا محمد رفتیم بازار واسه خرید.. من دو تا شال خریدم... یکیش شال سبز بود که چند بار هم پوشیدمش اما یه روز محمد به من گفت: خانومی، اون شال سبزت رو میدیش به من؟! حس خوبی به من میده شما سیدی و وقتی این شال سبز شما همراهمه قوت قلب می گیرم گفتم: آره که میشه... گرفتش و خودش هم دوردوزش کرد و شد شال گردنش تو هـر ماموریتی که میرفت یا به سرش می بست یا دور گردنش مینداخت ... تو ماموریت آخرش هم همون شال دور گردنش بود که بعد شهادت برام آوردن... 🕊🌹 @mostagansahadat
🍂🍂 🔻 1⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی ✍ طرح عملیات جدیدی آماده و شناسایی ها انجام شده بود. همه فرماندهان و مسئولان رده بالا را در نزدیکی روستای ساچت بیرون از سنگر و در سایه خاکریزی جمع کردم تا جلسه ای برای چگونگی انجام عملیات داشته باشیم. موقعیت برای حمله آماده بود، اما در دلم کمی تردید داشتم و احساس میکردم اگر چند روز عملیات به تأخیر بیفتد، بهتر خواهد بود. اما نمی توانستم دلیل قانع کننده ای برای این احساس پیدا کنم، تصمیم گرفتم اگر مخالفتی شد سکوت کنم. روی زمین نشستم، تسبیحم را در دست می چرخاندم و به صحبت های فرماندهان که در مورد نحوه اجرای عملیات سخن می گفتند، گوش میدادم. صحبت ها که تمام شد، گفتم: «بچه ها پیشنهاد میکنم عملیات چند روزی عقب بیفتد حاضران تعجب کردند. همیشه طرفدار حمله و یورش بردن به دشمن بودم. یکی از فرماندهان واکنش نشان داد و مخالفت کرد. گفتم: «عقب افتادن عملیات دلیل تاکتیکی ندارد، الحمدلله هم نیروهای ما و هم ارتش آماده اند اما فکر میکنم اگر عملیات چند روزی عقب بیفتد، نتایج بهتری خواهد داشت » دیگر مخالفتی نبود و قرار شد عملیات چند روز به تأخیر بیفتد. دو سه روزی نگذشته بود که حادثه انفجار بمب در دفتر نخست وزیری به دست منافقان پیش آمد. وقتی این خبر در منطقه پیچید، غم و ماتم فضای جبهه را پر کرد. بچه ها مانند کسانی که عزیزانشان را از دست داده اند، در سوگ نشستند. عراقی ها هم کم نیاوردند و به خاطر اینکه روحیه ی ما را بیش از پیش خراب کنند و برایمان فشار روانی ایجاد کنند، تير رسام شلیک میکردند. صدای کل زدن و هلهله و شادی شان منطقه را پر کرده بود و دل ما را خون می کرد، باید کاری می کردیم، دستور اجرای عملیات به تأخير افتاده را صادر کردم و نام عملیات را به یاد شهدا، "رجایی و باهنر" گذاشتیم. نیروها جان تازه ای گرفتند، می خواستند انتقام خون شهدا را بگیرند و این فرصت مناسبی بود. نوشته مرضیه نظرلو @mostagansahadat 🍂 🍂