ولایت فقیه ولایت ایدئولوژیک است و اساسا خود فقیه را مردم انتخاب میکنند. این خودش عین دموکراسی است.
اگر ولایت فقیه یک امر انتصابی میبود، مثلا هر فقیهی به وسیله فقیه قبل از خودش به طور خاص تعیین شده بود ممکن بود بگوییم که این بر خلاف اصول دموکراسی و نظیر سلطنت موروثی است.
ولی، فقیه را بر خلاف سلطان و شاه خود مردم انتخاب میکنند، رهبر را خود مردم انتخاب کردند و خود مردم انتخاب میکنند، مرجع را خود مردم به عنوان یک صاحب نظر در این مکتب انتخاب میکنند و بنابراین، این چه منافاتی دارد با اصول دموکراسی و چه تناقضی هست میان جمهوری بودن و اسلامی بودن؟
(آیندهانقلاباسلامیایران، ص۲۵۷)
@motahari_nab
به هر اندازه که انسان وابستگیهای حیوانی و شهوانیاش زیاد باشد اراده انسانیاش ضعیف و ناتوان است.
پس انسانِ گرفتار جهالتها و خرافات و تعصبها و تحجرها، آزادی معنوی و عقلی ندارد.
انسانی که شهوتپرست و شهوتران است و وابستگیهای حیوانیاش زیاد است هرگز آزادی معنوی ندارد، روحش واقعاً محبوس است، خودش هم نمیداند.
(پانزدهگفتار، ص۲۵۵)
@motahari_nab
این انکارها و اعراضها و این ادّعاها که در عصر علم و دانش سخن از مسائلی از قبیل مددهای غیبی بیمعنی است، ضدّ علم است و با روح علمی ناسازگار است؛ نوعی جهالت است بلکه بدتر از جهالت است.
آیا از جهل بدتر هم چیزی هست؟
بلی از جهل بدتر هم هست و آن جمود است؛
همچنانکه از نظر مال و ثروت و اقتصاد، از فقر بدتر هم هست و آن غرور و اتّکاء به دارایی خویش است، یعنی اینکه انسان فکر کند آنچه دارد او را از همه چیز حتّی از فعّالیت و کار و فکر بینیاز میکند. این از فقر بدتر است. آینده این حالت از آینده فقر خطرناکتر است.
(امدادهایغیبیدرزندگیبشر، ص۵۶)
@motahari_nab
مهدی موعود تحقق بخش ایدهآل همه انبیا و اولیا و مردان مبارز راه حق است.
(قیاموانقلابمهدی(ع)ومقالهشهید، ص۵۹)
@motahari_nab
رهبری در حقیقت عبارت است از بسیج کردن نیروی انسانها و بهرهبرداری صحیح از نیروهای انسانی.
(امدادهایغیبیدرزندگیبشر، ص۱۰۴)
@motahari_nab
رهبری انسانها و بسیج کردن نیروهای عظیم نهفته آنها در مسیر کمال، چه از نظر بعد اجتماعی و زندگی اینجهانی و چه از نظر بعد روحانی و معنوی و سلوک الیالله، عالیترین و مشکلترین مقام انسانی است و لهذا رهبری جامع و کامل جز در خور افرادی نظیر ابراهیم و خاتمالانبیاء و امیرالمؤمنین علی(ع) نیست.
(یادداشتها، ج۴، ص۵۹۰)
@motahari_nab
اسلامی که حیات نداشته باشد و واقعا در همه شئون زندگی حضور نداشته باشد این اسلام دیگر اسلام نیست.
(آیندهانقلاباسلامیایران، ص۲۶۲)
@motahari_nab
بشر محکوم است از غرایز خود پیروی کند.
در وجود بشر غرایزی نهاده شده تا او را به سوی هدفی که در متن خلقت منظور است، بکشاند. البتّه مقصود این نیست که بشر چشم بسته باید تابع غرایز خود باشد؛ مقصود این است که وجود غرایز، عبث نیست، نتوان آنها را نادیده گرفت، نتوان آنها را مهمل گذاشت و نباید به معارضه و مبارزه کلّی آنها پرداخت.
غرایز را باید اصلاح و تعدیل و رهبری کرد.
(عللگرایشبهمادیگری، ص۱۶۴)
@motahari_nab
انسان سالم، غبطه دارد نه حسد.
او همیشه درباره خودش فکر میکند که جلو بیفتد. اگر یک انسان همیشه در این فکر باشد که خودش جلو بیفتد، سالم است. این، دلیل بر عیب نیست.
اما اگر کسی همیشه در این اندیشه است که دیگری عقب بیفتد بیمار است، مریض است. حتی شما میبینید که گاهی آدمهای حسود به مرحلهای میرسند که حاضرند به خودشان صد درجه صدمه بزنند، بلکه به دیگری پنجاه درجه صدمه وارد شود.
(انسانکامل، ص۲۲)
@motahari_nab
از قدیم بعضى ها گفته اند که سرشت، حاکمِ مطلق است و آن که سرشتش بد است تربیت در او اثر ندارد. این نظریه مردود است.
سرشت خوب و بد وجود دارد ولى نه به آن معنى که آن که سرشتش خوب است عوامل بد نمى تواند بدش بکند و آن که سرشتش بد است عوامل خوب نمى تواند تغییرش دهد.
انسان یک موجود تغییرپذیر است ولى آن که سرشتش پاک است یک عامل کوچک بیرونى هم او را زود جذب خوبیها مى کند ولى آنچه که مى گوییم سرشت ناپاک، عوامل زیادى باید باشد تا آن انسان را تغییر بدهد.
به هرحال ما معتقدیم که انسان تغییرناپذیر نداریم، نه با سرشت خوب و نه با سرشت بد.
هر «خوب»ى قابل بد شدن است و هر «بد»ى قابل خوب شدن، ولى این را هم قبول داریم که افراد به حسب سرشت در یک حد و درجه نیستند.
(مقدمهایبرکلامجدید، ص۷۱)
@motahari_nab
اراده یک نیروی درونی است.
انسان، با اراده خودش را از تأثیر نیروهای بیرونی خارج و مستقل میکند.
اراده هرمقدار که قویتر باشد، بر اختیار انسان افزوده میشود و انسان بیشتر مالک خود و کار خود و سرنوشت خود میگردد.
(تعلیموتربیتدراسلام، ص۲۱۳)
@motahari_nab
گرایشهاى ضد مذهب، همیشه گرایش ضد آن گروهى است که خود را ناروا به مذهب چسباندهاند.
این چیزهاست که معمولا مردم را به ضدیت با مذهب مى کشاند و الّا بشر به حسب فطرت ضد مذهب نیست؛
یعنى بشر هیچ گاه عقده نسبت به مذهب واقعى پیدا نمىکند،
آن عقده همیشه براى افرادى پیدا مىشود که خود را به مذهب چسباندهاند.
(مقدمهایبرکلامجدید، ص۷۵)
@motahari_nab