🕊خبر شهادت همسرتان را به شما دادند چه احساسی داشتید؟
در روز عید قربان با بچه هایم خانه مادر شوهرم بودیم تا بعد از ظهر همان روز از حادثه منا خبر نداشتم همین که خبر را شنیدم بی قرار بودم دل شوره عجیبی داشتم اصلا نمی خواستم به ندیدن دوباره همسرم فکر کنم. تنها چیزی که مرا در ان لحظه آرام می کرد شنیدن صدای همسرم بود،تا ساعت 9 شب منزل مادر شوهرم بود اما دیگر طاقت نیاوردم و سریع به خانه مادرم رفتم، دیدم اسامی مفقودین در تلویزیون زیر نویس می شود.گریه می کردم و جمله ها و صحبت ها همسرم در ذهنم مرور می شد دلیل دلتنگی اش را پیدا کرده بودم.
هرگز نمی خواستم به ندیدن دوباره حسن فکر کنم اما سرنوشت به خواست من رقم نخورده بود دائما با مسوول کاروان تماس می گرفتم ، زمانی که خبر شهادت حاج محسن حاج حسنی کارگر را شنیدم دیگر امیدم و ناامید شدم اما اطرافیان به من امید می دادند، 12 روز مفقودی حاج حسن زجر آورترین روزهای زندگی م بود و چندین بار راهی بیمارستان شدم شوکه شده بودم نمی توانستم نبودشان را باورکنم. صبح روز جمعه نام حاج حسن در لیست مفقودین اعلام شد و وقتی خبر شهادتش قطعی شد از سخت ترین لحظه های زندگیم بود .
🥀اخرین دیدار؟
ساعت 11 شب بود که پیکر مطهر همسرم را به یزد آوردند اصرار داشتم که باید حسن را ببینم زمانی که او را دیدم ، آرام شدم چهره او با من حرف می زد.
فردای آن روز که قرار بود مراسم خاکسپاری برگزار شود با خواهرام به امامزاده جعفر(ع) رفتم،امامزاده خلوت بود داخل قبر همسرم خوابیدم،خادم ها آمدند،اطراف مرا گرفتند و گفتند:بلند شو،هوا سرد است سرما می خوری، گفتم:همسرم می خواهد اینجا بخوابد،پس باید ببینم که جای همسرم خوب است یا نه؛ حدود دو ساعت در قبر خوابیدم،بی حال بودم حتی نمی توانستم فریاد یا گریه کنم؛ چقدر خانه اخرت کوچک است. داخل قبر مانند کودکی که در بغل مادرش خوابیده آرام شدم ، ارامشی از جنس زندگی و وقتی حسن در خانه بود را تجربه کردم واقعا تجربه شیرینی بود. می خواهم با خودش محشور شوم.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
📝📙نظر یکی از داوران مسابقات ملی قرآن در یزد در رابطه با شهید دانش:
🌸🍃این شهید بزرگوار نه تنها از قاریان برجسته ایران بلکه معدود قاری متخلق به اخلاق قرآنی بود.
این شهید بزرگوار اسوه اخلاق بود و شاگردان بسیاری هم تربیت کرد.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌷🍃افتخارات شهید حسن دانش:
وی در سال ۱۳۹۰ پس از رسیدن به مقام پنجم مسابقات بینالمللی قرآن کریم جمهوری اسلامی ایران،به مسابقات بینالمللی قرآن کریم کشور تونس اعزام شد و در آنجا به کسب رتبه برتر نایل آمد.سه سال بعد در اسفندماه ۱۳۹۳ در سی و هفتمین دوره مسابقات بینالمللی قرآن کریم جمهوری اسلامی ایران به رتبه نخست بخش قرائت تحقیق دست یافت و به عنوان نماینده ایران در سی و دومین دوره مسابقات بینالمللی قرآن کریم جمهوری اسلامی ایران شرکت نمود که در این مسابقات نیز موفق به کسب مقام اول گردید.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🎥معرفی فیلم
فیلم سینمایی ۲۴ سپتامبر به نویسندگی علی اکبر محلوجیان و به تهیه کنندگی و کارگردانی مریم ابراهیم وند داستان زندگی محسن حاجی حسنی کارگر یکی از قاریان قرآن ایرانی به شهادت رسیدن در حادثه منا سال ۲۰۱۵ را روایت میکند.
در این فیلم داستان به شهادت رسیدن برخی چهرههای معروف ایرانی در این حادثه،نظیر غضنفر رکن آبادی (سفیر سابق ایران در لبنان) و حسن دانش نیز روایت شدهاست.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌸🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تلاوت فوق العاده از شهید حاج حسن دانش در بیت رهبری
به روح پاک و مطهر شهدا صلوات🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام " حسن دانش" نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩#قرائت_زیارت_عاشورا
🕯️به نیت "شهید حسن دانش "
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
زیارت عاشورا.pdf
253.3K
ا🔰 pdf زیارت عاشورا⇧
صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
May 11
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🟣خاک های نرم کوشک🟣
آب دهان هدهد
#قسمت_سی_و_یک
کار خودش بنایی بود حدس زدم مرا هم می خواد ببردبنایی. به هر حال زیاد اهمیت ندادم. یکدست لباس کهنه ردیف کردم در مغازه را بستم و همراهش راه افتادم
حدسم درست بود؛ کار بنایی تو خانه یکی از علمای معروف، از همان هایی که با رژیم درگیر بودند و رژیم هم راحتشان نمی گذاشت آستین ها را زدم بالا و پا به پاش مشغول شدم.
به قول خودش زیاد بند نیاوردم همان اول کار بریدم ولی به هر جان کندنی که بود دو، سه ساعتی کشیدم. بعدش
یکدفعه سرجام نشستم
خسته و بی حال گفتم:«من که دیگه نمی تونم.»
خوب می دانست که من اهل بنایی و این طور کارهای سنگین نبوده ام شاید رو همین حساب زیاد سخت نگرفت. حتی وقتی لباس ها را عوض کردم و می خواستم بزنم بیرون، با خنده و با خوشرویی بدرقه ام کرد.
فردا دوباره آمد سراغم و دوباره گفت:« لباس کارت رو بردار که بریم»
یک آن ماندم چه بگویم ولی بعد گفتم:«دستم به دامنت !راستش من بنیه ی این جور کارها راندارم .»
خندید گفت: «بیا بریم امروز زیاد به ات کارسخت نمی دم»
یک ذره هم دوست نداشتم حرفش را رد کنم ولی از عهده ی کار هم بر نمی آمدم دنبال جفت و جور کردن بهانه ای شروع کردم به خاراندن سرم گفت: «مس مس کردن و سر خاروندن فایده ای نداره برو لباس بردار که بریم.»
جدی و محکم حرف می زد من هم تصمیم گرفتم حرف دلم را رک و راست بگویم گفتم: «آقای برونسی، من اگر بیام کار کنم این طوری هم برای خودم زیاد فایده و اجری نداره،هم اینکه دست و پای تو رو هم تنگ می کنم.»
خنده از لبش رفت. اخم هاش را کشید به هم و برام مثال آن هد هد را زد که آب دهانش را ریخت رو آتش نمرود، همان آتش که با کوهی از هیزم برای حضرت ابراهیم علیه السلام درست کرده بودند خیلی قشنگ و منطقی این موضوع را به انقلاب ربط داد و گفت تو هم هرچی که بتونی به این علما و روحانیون مبارز خدمت کنی جا داره.
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🟣خاک های نرم کوشک🟣
حکم اعدام
#قسمت_سی_و_دو
که می خواست برود با غسل شهادت می رفت می گفت:« این جوری اگه اتفاقی هم بمیرم ان شاء الله اجر شهید رو دارم.»
روزها کار و شب ها هم درس می خواند ۱ هم این که شدید تو جریان انقلاب زحمت می کشید.
یک شب یادم هست با همان طلبه ها آمدند خانه چند تا نوار همراش بود گفت: «مال امامه، تازه از پاریس اومده» طبق معمول رفتند تو اتاق و نشستند پای ضبط.
کارشان تا ساعت یازده طول کشید هنوز داشتند نوار گوش می دادند برق سر در حیات روشن بود. زن صاحب خانه باهامان قرار و مدار گذاشته بود که هر شب ساعت ده برق سر در حیات رو خاموش کنیم زن عصبانی و بی ملاحظه ای بود. دلم شور این را می زد که سر و صداش در نیاید.
تو حیاط می پاییدم که یک هو سر و کله اش پیدا شد راست رفت طرف کنتور برق، نه برد و نه آورد، فیوز را زد بالا! زود هم آمد دم زیرزمین.
«شما می خواین تا صبح نشینین و هر جور نواری رو گوش کنید؟!»
صداش بلند بود و نخراشیده، عبدالحسین رسیدگفت: « مگه ما مزاحمتی داریم براتون حاج خانم؟»
سرش را انداخته بود پایین و تو صورت زن نگاه نمی کرد زن صاحبخانه گفت:« چه مزاحمتی از این بدتر ؟! »فکر کردم شاید منظورش روشنایی لامپ سر در حیاط است رفتم بیرون گفتم :«عیبی نداره، ما فیوز رو می زنیم بالا و این لامپ رو خاموش می کنیم.»
خواستم بروم پای کنتور ،نگذاشت،یکدفعه گفت:« ما دیگه طاقت این کارهای شما رو نداریم.»
پاورقی
۱- شهید برونسی مدت ۵ سال در کنار کار وزندگی دروس حوزوی را هم تحصیل کرد.
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷
نماهنگ بنویس حسین.mp3
2.82M
مینویسم حسین میخونم کربلا
سروسامونم و درمونمکربلا🥺❤️🩹
◜🌿 خوشنودی آقا
امام زمان عج
صلوات
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
28.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
محمد خوش آمدی😭
🎬 داستان زندگی کربلایی محمد اکبری، که با نگاه خاص سیدالشهدا توبه کرد و سوار بر کشتی نجات اباعبدالله شد.
#امام_حسین_علیه_السلام
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان عج الله تعالی فرج الشریف💚
به نیت فرج مهدی صاحب الزمان عجل الله تعالی🌱
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَ
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝