eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
34.1هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
322 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 29 دی ✨پایان: 8 اسفند تبادل و تبلیغات نداریم❌ @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود @hasbiallah2 👈خادم الشهدا ➡️@motevasselin_be_shohada 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 اعضای محترم کانال⤵️ ‌سلام و خداقوت ممنونم از کانال خیلی خوب و عالی شما من در کانال شما با شهید پلارک آشنا شدم خیلی مشتاق بودم که برم بهشت زهرا و مزار ایشون رو ببینم و زیارت کنم خدا توفیق داد و دو روز پیش خود شهید منو به اون قطعه ی بهشتی رسوندن عطر مزارشون و مرطوب بودن سنگ قبرشون و اون آرامش و شکوه و عظمت تا عمر دارم یادم نمیره چسبیده بودم به میله های کنار مزار و دلم نمیومد ولشون کنم.. نمیخواستم از اونجا برم. میخواستم در سکوت و آرامشش غرق بشم و محو بشم😔😔😭😭😭 افسوس که گرفتار دنیاییم. افسوس که فعلا محکوم به ماندنیم😭 التماس دعا 😔🙏 🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋 سلام از خدا ممنونم که با گروه متوسلین به شهدا آشنا شدم من مادرم مشکل دریچه قلب داشتند پیش چند دکتر رفته بودند که همه گفته بودند که باید پیس میکر بگذارند در اتاق دکتر متخصص آخری بودم پیش خودم گفتم همه تو گروه میگن از شهدا حاجت گرفتن من اون روز متوسل به شهید آنروز شهید سرمست معصومی و برادر شهید هادی شدم و گفتم مادرم نیاز به عمل نداشته باشه شروع کردم صلوات براشون خوندن بعد دکتر نوار قلب ومدارک مادرم را دیدند گفتن احتیاج به هیچ چیز ندارند وخوب هستند خداراشکر ممنونم از گروه خوبتون وانشالله همه اعضای گروه حاجت روا بشوند التماس دعا 🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋 سلام عرض میکنم خدمت مدیر محترم.و اعضای گروه... من از طریق این گروه باداداش شهید ابراهیم هادی وشهید نوید صفری آشنا شدم...از صحبتهای اعضای گروه با معجزات و حاجت های که برآورد کردن آگاه شدم....و اما امروز حاجت خودم.....یه موقعیت استخدامی برای شوهرم پیش اومد...باید همه آزمایش های بدنی سالم می بود..برای تست بینایی سنجی مشکل داشتیم چشمای همسرم ضعیف بود وعینکی بود...روز قبل از تست بینایی سنجی از داداش ابراهیم هادی وشهید نوید صفری خواستم که تست بینایی سنجی خوب باشد و دکتر اون بخش استخدامی قبول کند نذز سالاد الویه برای داداش ابراهیم کردم خیلی دعا کردم...و خداراشکر فقط چند درصداز چشماش ضعیف بود و دکتر قبول کرد....و اینو مدیون داداش ابراهیم وشهید نوید هستم.... و تشکر میکنم از مدیر محترم گروه ..ان شاالله که حاجت روا بشن ...که ما را با این گروه آشنا کردن.... التماس دعا از اعضای محترم گروه.. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀
‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🟣خاک های نرم کوشک🟣 خانه ی استثنایی هر چه اصرار کردند پول را قبول کند، فایده ای نداشت که نداشت. چند روزی گذشت حالش بهتر شده بود ولی اصلاً مساعد کار بنایی نبود، روزی که فهمیدم می خواهد یک طرف خانه را خراب کندباورم نشد. «حتماً دارین شوخی می کنین؟» «اتفاقا تصمیمی که ،گرفتم خیلی هم جدیه» «با این وضعی که شما داری اسم بنایی رو هم نمی شه آورد!» «به یاری امام زمان (عج) هم اسمش رو می آرم، هم بهش عمل می کنم.» اصرار من اثری نداشت. از همان روز دست به کار شد یک طرف خانه را خراب کرد. کم کم مصالح ریخت و با کمک چند نفر دیگر دو تا اتاق ساخت. دو سه شب بعد باران شدیدی گرفت بچه ها سرشان را گرفته بودندبالا ،چشم از سقف بر نمی داشتند. من هم کمی از آنها نمی آوردم مدتی بعد، همه خاطر جمع شدیم حتی یک قطره هم آب نچکید از همان اول هم می دانستم که مولای در زکارهای او نمی رود رو کردم به اش و گفتم:« حالا که حالت خوب شده و فردا می خوای بری جبهه ان شاء الله دفعه ی بعد که ،اومدی اون طرف دیگه ی خونه رو هم درست کن.» «ان شاء الله» هنوز شیرینی اتاق های جدید تو وجودم بود که یکهو سرو صدایی از تو حیاط بلند شد. سریع دویدیم .بیرون، از چیزی که ،دیدم کم مانده بود سکته کنم یک گوشه ی دیوار گلی حیاط، ریخته بود! برگشتم به عبدالحسین نگاه کردم خندید،گفت:« ان شاء الله دفعه ی بعد که اومدم این دیوار گلی رو هم خراب می کنم و یک دیوار آجری می سازم» گفتم با اون ،پنج شش روزی که شما مرخصی می گیری هیچ کاری نمی شه کرد. ادامه دارد.... 🌷🌷🌷🌷🌷
‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🟣خاک های نرم کوشک🟣 خانه ی استثنایی گفت: «دفعه ی بعد بیست روز مرخصی می گیرم خاطرت جمع باشه» صبح زود راهی جبهه شد. نزدیک دو ماه گذشت روزی که آمد بعد از سلام و احوال پرسی گفت:« بیست روز مرخصی گرفتم که دیوار رو درست کنم.» خیلی زود شروع کرد روز اول آجر ریخت، روز بعد هم دور تا دور دیوار حیاط را خراب کرد می خواست بقیه ی کار را شروع کند که یکی از بچه های سپاه آمددنبالش، به اش گفت: «بفرما تو.» گفت: «نه، اگه یک لحظه بیای بیرون بهتره» رفت و زود آمد خیره شد به چشم های من، «کار مهمی پیش اومده باید برم.» طبیعی و خونسرد :گفتم خب عیبی نداره برو ولی زود برگرد. صداش مهربان تر ،شدگفت:« تو شهر کارم ندارن» «پس کجا؟!» «می خوام برم جبهه.» یک آن داغی صورتم را حس کردم حسابی ناراحت شدم «تو کوچه که می آمدی، خانه ی ما با آن وضعش انگشت نما بود به قول معروف شده بود نقل مجلس!» دور و برم را نگاه کردم گفتم:« شما می خوای منو با چند تا بچه ی کوچیک، تو این خونه ی بی در و پیکر بگذاری و بری؟!» چیزی نگفت. ادامه دارد.... 🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 سلام وقت بخیر قرائت زیارت عاشورا به نیت شهیدمحسن گلستانی انشالله همه ی دوستان حاجت روا باشند @motevasselin_be_shohada
🌹 سلام بر سر مزار شهید ابراهیم همت در جوار امامزاده شهرضا نائب الزیاره شما عزیزان بودم @motevasselin_be_shohada