🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام" منوچهر جهانبخشی " نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩#قرائت_زیارت_عاشورا
🕯️به نیت شهید منوچهر جهانبخشی
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
زیارت عاشورا.pdf
حجم:
253.3K
ا🔰 pdf زیارت عاشورا⇧
صلے‌الله‌علیڪ‌یا‌اباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلفــَرَج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
زمان:
حجم:
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
#توسل
#کرامات_شهدا
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود
@hasbiallah2 👈خادم الشهدا
➡️@motevasselin_be_shohada
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
سلام درخصوص ایه ۱۶۹ سوره ال عمران که توضیحات کانال متوسلین به شهدا گذاشتین خواستم خاطره ای بگم
من خانمی ۳۷ساله هستم ساکن شهرستان که در شهرستان ما دوشهید گمنام به سن تولد ۱۹ و۱۷ساله دفن هستن هروقت میرفتم به زیارت این دو شهید این ایه رو قاب گرفتن وبالای سراین دو شهید بزرگوار زدن
یک بار که رفتم این ایه رو کمی باصدای بلند کنار قبرشون بامعنی خوندم و روکردم به قبرشون وگفتم اخه مگه میشه شما مرده باشید اما درحالی که خدا میگه زنده اید و نزدش روزی میخورید و یه لبخندی زدم
فردای اون روز، شب خواب دیدم جشن خیلی بزرگی بین مردم برگزار بود جشنی شبیه نیمه شعبان که مردم همگی حضور دارن منم در این جشن بودم و در خیابان جمعیت عظیمی از مردم مشغول پذیرایی ونقل ونبات پاشیدن بودن من صف جلو ایستاده بودم حدود ۲۰جوان جلوتر از ما بالباسهای سفید وخیلی زیبا وبا ظاهری خیلی ساده اما آراسته جلوتراز ما میرفتند نزدیک غروب وپایان جشن که رسید این جوانها همگی به سمت من برگشتند ویکی از اونها که جوانی خوش سیما بود نزدیک من شد
و گفت خواهر اینکه گفتی مگه میشه کسانی که در راه خدا کشته میشن زنده باشن و روزی میخورن بله ما زنده ایم وبه اذن خداوند چون دوست داشتیم دراین جشن روی زمین شرکت کنیم اینجا اومدیم واز نعمت های خدا خوردیم والان هم به جایگاه خودمون برمیگردیم وهر وقت اراده کنیم میتوانیم هرجایی که بخواهیم به اذن خدا حاضر شویم وناگهان گوشه ای از آسمان باز شد وهمه ی این جوانان بین دو کتف هاشون بالهایی ظاهر شد وهمگی در یک جهت به سمت ان گوشه از اسمان که باز شد رفتند ومن تازه اون موقع فهمیدم که این جوانان چه کسی بودند ومنظورشان چه بود که ناگهان از خواب پریدم...
وهروقت این ایه رو میخونم بایقین قلبی حضورشون رو حس میکنم
ادامه👇👇👇
وقتی خاطرات دیگران درمورد شهدا ومعجزاتشون رو میخونم حضور خدا روبیشتر حس میکنم و امیدوارتر میشم که افرادی ازجنس خودما تونستن به خدا نزدیک تر بشن واگر از خودمون بگذریم این گذشت به قیمتی باشه خریدارش خداست♥️
یه معجزه دیگه از شهیدان گمنام هم دارم
من در روستایمان در خانه بهداشت کار میکنم روزی نزدیک اذان ظهر در محل کارم تنها بودم که ناگهان بدون اطلاع رسانی به روستا صدای ماشین وآهنگی که واسه تشییع شهیدان گمنام رو پخش میکنن به گوشم رسید باعجله دویدم داخل حیاط دیدم ماشین حمل شهید گمنام دم روستا ایستاد وچون مردم اطلاع نداشتن چند دقیقه ای ایستاد وکسی نیومد رفت
من این بین همراه آهنگی که واسه اون شهید گذاشتن که میگفت مگه توخواهر نداری مگه برادر نداری و....من بااین اهنگ خیلی متاثر شدم وخیلی گریه کردم گفتم شهید بزرگوار نمیدونم خانوادت هستن یانه و ایا چشمی انتظار اومدنت رو میکشه یانه ولی من اینجا رسم خواهری رو واست بجا میارم و واست عزاداری میکنم فقط یه خواهشی ازت دارم امشب که به پیشگاه خداوند میری من پدرمو تازه ازدست دادم میشه اونجا حق پسری رو واسش بجا بیاری و شفاعتشو بکنی ودلم میخواد بدونم وقتی من واسه پدرم خیرات میدم چه حسی به من داره وایا این خیرات بهش میرسه؟
و در قبال اون پدرم چه ارزویی برای من میکنه...
اون شب گذشت ومن صبح که بیدار شدم متوجه خوابی نشدم سرنماز گفتم ای شهید دیدی به قولت وفا نکردی وخواسته هامو واسم پیش خدا نگفتی اما من سرقولم بودم و واست خواهری کردم و واست عزاداری کردم ورسم خواهری رو بجا اوردم اشکال نداره
گذشت
و شب خواب دیدم از سرکار میومدم که به اول ورودی روستا که رسیدم جمعیت زیادی کنار راه نشسته بودن من از ماشین پیاده شدم که ببینم چه خبره مردم یه طرف جاده بودن ویه طرف دیگه یه ماشین حمل شهدا بود که کنار ایستاده بود ومن به اون سمت رو نگاه کردم کنار ماشین پدرم رو دیدم خوشحال به سمتش دویدم نزدیک که شدم پدرم غیب شد دور میشدم ظاهر میشد
تا اینکه صدایی روحس کردم گفت اگه جلونروی میتونی پدرت رو ببینی پدر من خیلی قبل فوتش ناتوان بود اما توخواب من خیلی راحت ایستاده بود ویه ظرف خیلی بزرگ به همراه یه جام که ظاهراین ظرفها خیلی سنگین به نظر میرسید تو دستاش بود وبین مردم شربت میداد من به پدرم نگاه کردم پدرم با صورت به من اشاره کرد برو نزدیک اون ماشین ...یه ماشین جلوتر ایستاده بود وخیلی تعداد کمی از مردم نزدیکش بودن ویه اقایی بهشون غذا میداد من به اصرار نگاه پدرم نزدیک ماشین رفتم
اون اقا یه نگاهی به من کرد ویک غذا بهم داد من به ظرف که نگاه کردم غذا رو نمیدیدم اماکنار غذا یه سیب خیلی قرمز رو میدیدم وواسم عجیب بود که چرا سیب رو از داخل ظرف میبینم اماغذا مشخص نیست دراین سردرگمی بودم که اون اقا گفت اگراین جمعیت میدونستن که این غذای بهشتی هستش اینجور اونطرف خیابان نمی نشستن
من با این حرف این اقا یه لحظه به خودم اومدم به پشتم نگاه کردم همون ماشینی که روز قبل شهید رو به روستای مااورده بود وهمون تابوت شهید رو دیدم لرزه ای وجودمو گرفت وناگهان متوجه خواهشم از اون شهید شدم همه چیز غیب شد ومن ازخواب بیدار شدم ومن جوابمو از این خواب گرفتم که پدرم وقتی من واسش خیرات میدم چقدر خوشحال میشه وبرای من درعوض خیرات آرزوی غذای بهشت وسیب بهشتی رو داشته و اینکه اون شهید هم بدقولی نکرد وحرف دل منو که قرار بود به خدا برسونه رسونده بود و نتیجش این خواب من بود
از اون روز به بعد شهیدان رو خیلی بزرگوارتر از قبل در قلبم حسشون میکنم و واسم محترم هستن
امیدوارم که دعاشون شامل حال ما رو سیاهان هم بشه
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝