🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
به کمال رساندن خوبی ،نیکوتر از آغاز کردن آن است.
امام علی(ع)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌹اعلام پایان چله(دورهبیستم)🌹
🕊⚘️متوسلین به شهدا⚘️🕊
@motevasselin_be_shohada
⚘️🕊✨
☘بسم الله الرحمن الرحیم☘
🌷السلام علیک یااباعبدالله الحسین(ع)
🌹السلام علیک یا فاطمه الزهرا(س)
❤️السلام علیک یا قائم ال محمد(عج)
✨✨✨✨✨✨
💚سلام همراهان گرامی💚
سپاس بی کران پروردگار یکتا را که هستی مان بخشید و به طریق روشن هدایت، رهنمونمان شد و
به همنشینی رهروان سعادت مفتخرمان نمود و خوشه چینی از دریای بیکران عشق الهی را روزیمان ساخت♥️🦋
💕هر چند شما عزیزان با اختیار، همدلی و مهربانیِ خودتان، ما را در این راه یاری فرمودید
لیکن:
🌸 به مصداق آیه شریفه ( -قُل لَنْ یُصیبَنا اِلاّ ما کَتَبَ اللهُ لَنا هُوَ مَوْلنا وَ عَلَی اللهِ فَلْیَتَوَّکَّلِ الْمُؤمِنُون (سوره توبه – آیه 51)
معنی آیه: بگو هرگز چیزی برای ما اتفاق نمیافتد مگر آنچه را خدا مقدر کرده باشد. اوست صاحب اختیار ما و مومنان فقط و فقط بر خدا توکل میکنند ) 🌸
🌱 این لطف و نگاه ویژه خداوند رحمان بود که شامل حال ما شد و در این چهل روز زیبا همراه هم ، مهمان شهدا بودیم🌹
اکنون که به لطف خداوند و به مدد چهارده معصوم علیهم السلام و همت شما دوستان عزیز
🌼دوره بیستم چله ی کانال متوسلین به شهدا به پایان رسید
✅به رسم ادب این چله تقدیم میشود به:
🌹 خاتم الانبیاء، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم🌹
و
🌹سید و سالارمان اباعبدالله الحسین (علیه السلام)🌹
و
🌹 تمام ائمه معصومین علیه السلام و الانبیاء والمرسلین🌹
و برای
سلامتی و تعجیل در ظهور
🌹حضرت حجة ابن الحسن المهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشّریف)🌹
و
🦋شادی روح پاک
🌷تمام شهدای اسلام که از درّ وجودی و ثروت عظیم خدادادی یعنی جانشان در راه احیای اسلام گذشتند و پا جای پای سید و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین(ع) نهادند و به سعادت شهادت نائل آمدند🌷
و در آخر برای طلب دعای خیر تقدیم به روح:
🌹🌹پدران و مادران آسمانی🌹🌹
و
سلامتی پدران و مادران عزیزی که در قید حیات هستند
باشد که از دعای خیر این عزیزان، تمام اعضای کانال بهره مند شویم.
🌴آمین یا رب العالمین🤲💐
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌹🕊🌿🌹🕊
🌼❣🍃🌼❣🍃🌼❣🍃🌼❣
🔰دعا برای کل اعضای خانواده بزرگ کانال متوسلین به شهدا ♥️👇
🌸خدایا به حق آیه آیه های قرآن و نورانیت صلوات و برکات دعا، همه اعضای کانال را از هر نوع بلا و شری محافظت بفرما🤲🏻
🌸نور شهدا و برکت وجودشان را در زندگیشان ساری و جاری بفرما 🤲🏻
🌸هر غمی که دارند به شادی تبدیل کن🤲🏻
🌸هر حاجتی دارند برآورده به خیر بگردان🤲🏻
🌸اگر مریضی دارند از شفا خانه اهل بیت شفای
عاجل عنایت بگردان و هر چه زودتر لباس عافیت بر تنشان بپوشان🤲🏻
🌸 خوشبختی، سعادت، سلامتی و فرزند صالح و سالم نصیب بگردان🤲🏻
🌸در زندگیشان آسایش و آرامش برقرار بگردان 🤲🏻
🌸 و گره از تمام مشکلاتشان بگشا🤲🏻
🌸عاقبت همه ما را خیر و عافیت قرار بده و ختم به شهادت بفرما🤲🏻
🤲🏻🌸آمین یا رب العالمین🌸🤲🏻
🌸اللّهُمَّ
💕(🌷)صَلِّ
💕(🌷)عَلَی
💕(🌷)مُحَمَّدٍ
💕(🌷)وَ آلِ
💕(🌷) مُحَمَّدٍ
💕(🌷)وَ عَجِّلْ
💕(🌷)فَرَجَهُمْ
💕(🌷)وَ اَهْلِکْ
💕(🌷)اَعْدَائَهُمْ
💕(🌷)اَجْمَعِین
💚اللهـم صل علی محمد آل محمد💚
💚وعجل فرجهم💚
🌸 آغاز سخن این بود زین مستی و حیرانی
پایان سخن بشنو وقت است که باز آیی🌸
🌿اللهم عجل لولیک الفرج🌿
♥️به امید همراهی شما عزیزان در این راه روشن به مدد روح پاک شهدا🦋
در چله های بعدی همراه ما باشید شفاعت و عنایت شهدا نصیبتان♥️
🕊 زلف سخن چو پیچید درزلف ماهرویان🕊
🕊 پایان نمی پذیرد گفتار تا قیامت🕊
🌺🌺التماس دعا 🌺🌺
⚘️مدیون شهدائیم تا قیام قیامت⚘️
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
May 11
🌼🕊♥️🕊🌼
با عرض سلام و احترام خدمت خانواده ی بزرگ کانال متوسلین به شهدا 🌸
☘بزرگواران ان شاءالله به لطف خداوند چله #بیستویکم را چند روز دیگر شروع خواهیم کرد... برای دوستانی که تازه به جمع ما پیوستند توضیح مختصری عرض کنم:
🦋روال کار به این صورت هست که نام 40 شهید والامقام را که اعضای کانال پیشنهاد میکنند، لیست میکنیم و هر روز یک شهید عزیز معرفی می شود و 100 صلوات و یک زیارت عاشورا (به دلخواه) به ایشان و چهارده معصوم (ع)هدیه می کنیم
( معرفی شهدا همراه با زندگینامه و وصیت نامه ،خاطرات و... است)
🌸بزرگواران اگر شهیدی مد نظرشان هست آن را به آیدی زیر ارسال بفرمایند
(@shaheed8)
⬅️اگر شهید مُعرف شما معروف و شناخته شده نباشد عکس شهید به همراه زندگینامه ، وصیت نامه، خاطرات ، تاریخ تولد و شهادتشان را به آیدی که ذکر شد بفرستید🌷
(این موارد بصورت "متن" باشه نه عکس)
❌《دوستان لطفاً به این نکته توجه کنید 👆👆حتماً اطلاعات شهید کامل باشد و بعد از معرفی شهید عزیز، این اطلاعات را سریع ارسال کنید》
ان شاءالله شفاعت شهدا شامل حال همه ما بشود 🤲
°•[🦋🌤🌺]•°
🌻مقام شهدا را جز شاهدان حقیقت کسی نمی فهمد
و حقیقت را چشمی غیر از دل، نمی تواند دید.
🌹آن که رتبه و جایگاه شهید را فهمید پویایی را سرلوحه هستی خویش قرارداد
و آن که از شهید جز لقب و نامی نمی داند، تنها دل را به سکونت در کوچه ای آرام که به نام شهیدی آذین شده، خوش می دارد؛
💥 اما فریاد ممتد شهید در ثانیه ثانیه زمان جاری است؛
فریادی که ریشه در «هل من ناصر ینصرنی» سیدالشهدا دارد.
یا حسین✋
╼═══•❅✿•❁•✿❅•═══╾
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌸✨🌸✨
🌻جـــاي شـــُهـــدا خــالــی🌻
جای "#شهید_دقایقی" خالی که توی وصیت نامه خطاب به همسرش نوشت:
"اگر #بهشت نصیبم شد منتظرت میمانم...
((جای "#شهید_زین_الدین" خالی که میگفت:
در زمان #غیبت #امام_زمان به کسی #منتظر میگویند که منتظر #شهادت باشد... 😔😭))
جای "#شهید_همت" خالی که خانمش میگفت:
همیشه به شوخی بهش میگفتم اگه بدون ما بری گوشتو میبرم..
اما وقتی جنازه رو اوردن دیدم که اصلا سری در کار نیست...😔
جای "#شهید_حسن_آبشناسان" خالی که
همسرش گفت:
لباسهای خونی همسرم را گذاشته بودند داخل یک کیسه پلاستیک..
روز سوم که خانه خلوت تر شد رفتم کیسه را آوردم...
خون هم اگر بماند بوی مردار میگیرد. با احتیاط گره اش را باز کردم و لباسها را آوردم بیرون..
بوی عطر پیچید توی خانه...
عطر گل محمدی.
بوی عطری که حسن میزد..
جای "#شهید_علمدار" خالی که میگفت:
برای بهترین دوستان خود دعای شهادت کنید
🕊ای شُهدا
برای مــا حمدی بخوانید که شُما زنــده ایــد و مــا مـُـرده ...!
شهادت یک لباس تک سایز است
هر وقت و هر زمان اندازه ات را به لباس شهادت رساندی،
هر جا باشی با شهادت از دنیا میروی...😔
"#شهید_آوینی"
❇شهدا را یاد کنیم با یک صلوات📿❤️
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_وعجل_فرجهم📿
╼═══•❅✿•❁•✿❅•═══╾
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌸✨🌸✨
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🟣خاک های نرم کوشک🟣
خاطره ی تپه ی ۱۲۴
#قسمت_هفتاد_و_هفت
چند دقیقه گذشت و خبری نشد بیشتر از همه من حرص و جوش می زدم کنترل نیرو تو آن شرایط کار سختی بود.درست بالا سربچه ها ،تیربارهای دشمن منتظر کوچکترین صدایی بودند. دور تا دور مقر فرماندهی لشگر را سیم خاردار حلقوی کشیده بودند و کیسه گونی های پر از خاک و شن و موانع دیگر هم سر راه.
دشمن آن جا را مستقل از خطوط درست کرده بود جوری که اگر خطش شکست،حداقل فرماندهی بتواند مقاومت کند قدم به قدم مرکز را دژبان گذاشته بودند یک بار که بلند شدم سر و گوشی آب بدهم هفت، هشت تا جیپ فرماندهی را خودم شمردم
چند دقیقه ی دیگر گذشت و باز خبری نشد. ناراحتی ام هر لحظه بیشتر می شد کافی بود کوچکترین صدایی از یکی در بیاید آن وقت هم از روبرو می زدنمان هم از پشت سر.
زیاد غصه ی این را نمی خوردم،گردان ما فدایی بود و بچه ها اصلاً آمده بودند که برنگردند. حرص و جوشم لو رفتن عملیات بود. اگر ما لو می رفتیم کلک عملیات کنده می شد.
چند دقیقه ی دیگر هم گذشت. وقتی دیدم خبری نشد ذکر و توسل را شروع کردم متوسل شدم به معصومین (علیهم السلام) از همان اول صورتم خیس اشک شد ازشان می خواستم کمک کنند که بچه ها همین طور ساکت بمانند؛ سرفه ای اگر می خواهند بکنند تو دلشان خفه بشود خدای نکرده اسلحه ای چیزی به هم نخورد، تیری شلیک نشود.بیشتر از همه هم می خواستم هرچی زودتر دستور عملیات را بدهند.
دعای توسل را داشتم می خواندم، همین طوری از حضرت رسول الله (صلى الله عليه و اله) شروع کردم تا خود حضرت صاحب الامر (سلام الله علیه )دیدم خبری نشد. حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها )را خطا بکردم و به شوخی گفتم:« مادرجان
ما همه رو یاد کردیم ،خبری نشد دیگه کسی نموند، حالا چیکار کنیم؟!» انگار بی بی عنایت کرد و راه دیگری را نشانم داد یکدفعه یاد حضرت رقیه افتادم توسل کردم و گفتم:«اومدم در خونه ی شما که با اون دست های کوچیکتون بالاخره دست به کار بشین و کمکمون کنید.»
مشغول حرف زدن با حضرت رقیه (سلام الله علیها) شدم اشک هام دوباره شروع کرد به ریختن زیاد نگذشت یکدفعه سنگینی دستی را رو شانه ام احساس کردم بیسیم چی بود گوشی را دراز کرد طرفم، نفهمیدم چطور از دستش قاپیدم فرمانده بود خیلی آهسته حرف می زد گفت توکل بر خدا شروع کنید.
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🟣خاک های نرم کوشک🟣
خاطره ی تپه ی ۱۲۴
#قسمت_هفتاد_و_هشت
عبدالحسین حرف هاش که به این جا رسید ساکت شد. صورتش سرخ شده بود و داشت گریه می کرد. خیره ی دور دستها بود. انگار همان صحنه ها را داشت می دید کمی بعد دنبال حرفش را گرفت
حضرت رقیه عجب عنایتی به ما کردند! من اصلا نفهمیدم چه شد، وقتی به خودم آمدم، دیدیم با بیسیم چی تنها هستیم همه رفته بودند !از سیم خاردارها و موانع چطور رد شدند را دیگر نمی دانم فقط می دانم تو مدت کمی سنگرها و همه چی را منهدم کردند و مقر را گرفتند همین دشمن را فلج کرد وقتی که فرمانده بالا سرشان بود شکست می خوردند چه برسد بدون فرمانده
بچه ها از محورهای دیگر عملیات را شروع کرده بودند. بیچارگی دشمن هر لحظه بیشتر می شد.همان شب تمام
منطقه افتاد دست ما.
تو مقر فرماندهی دشمن، چند تا زن بودند که به زبان فارسی تسلط داشتند کارشان شنود بیسیم های ما بود.
بچه ها اسیرشان کردند می گفتند:« ما فقط یکهو دیدیم نیروهای شمارسیدن و سنگرها یکی بعد دیگری تصرف می شد.»
صبح عملیات یکی از فرماندهان آمد سراغم مرا بغل کرد و همین طور پشت سرهم می بوسید می گفت: «تو چکار کردی که تونستی تو کمترین فرصت این مقر رو از بین ببری؟ ! اصلاً نمی دونی چی شد خط دشمن از هم پاشید گیج و سردرگم شد آخه خیلی حرفه ،فرماندهاش پشت سرش نابود شده بود.»
بنده ی خدا انتظار نداشت که ما تو عرض چند دقیقه آن جا را بگیریم می گفت:«از وقتی که دستور عملیات رو دادیم هنوز داشتیم حساب می کردیم که تا از معبر رد بشین بعدش برسین به مقر و اون جا رو بزنین خیلی طول
می کشه ولی یکدفعه دیدیم سنگر فرماندهی بیسیم هاش قاطی شد و همه چیشون ریخت به هم.
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷
#ارسالی_اعضا
✅امروز ۱۸ شهریور، چهل و دومین سالگرد شهادت شهید بزرگوار احمد حایری هست.
۵ گل صلوات هدیه به روح پاک ایشان و همه شهدای راه حق کنیم🕊✨
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
نام پدر: رضا
تاریخ ولادت: ۱۳۴۱/۰۴/۰۱
محلولادت: یزد-شهرستانمهریز
تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۰۶/۱۸
محل شهادت: کوشک
مزار: گلزار شهدای دوازده امام
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥#روایتگری_شهدا
📌خاطره ای جالب از عنایت #امام_رضا به شهیدامام رضایی ابراهیم باقری
🎙راوی شیخ سعید آزاده
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
✅ بزرگواران ان شاءالله شروع چله بعدی از روز #پنجشنبه 22شهریور خواهد بود که مصادف است با شهادت امام حسن عسگری علیهالسلام و آغاز امامت حضرت ولی عصر عج
💥لطفا به دوستان دیگر اطلاع رسانی کنید
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🟣خاک های نرم کوشک🟣
شهردار
#قسمت_هفتاد_نه
سید کاظم حسینی:
آن شب شستن ظرف ها با حاجی بود هرچند شب یک بار، این کار نوبتش می
شد.
یکسره این طرف و آن طرف می دوید: شناسایی
، تحویل گرفتن نیرو ،ترخیص شان؛ دائم توی خط می رفت و هزار
کار و گرفتاری داشت ولی یکدفعه نشد شهرداری اش ۱ ". را بدهد به دیگری
آن شب غذا که خوردیم ظرف ها را جمع کردیم حاجی شروع کرد به تمیز کردن سفره ظرف ها کنارش بود. یکی از بچه ها خواست به حساب خودش تیزبازی در بیاورد. آهسته بلند شد رو نوک پاهاش آمد پشت حاجی، با احتیاط خم شد.ظرف ها را برداشت و بی سرو صدا زد بیرون
فکر کرد حاجی ندیدش، دید ولی خودش را زد به آن راه ،می دانستم جلوش را نمی گیرد بزرگوارتر از این حرف ها بود
که مابین جمع بزند توذوق کسی زود سفره را جمع کرد. سریع رفت بیرون.
کسی که ظرف ها را برد نشسته بود پای شیر آب، خواست شروع کند به شستن، حاجی از پشت سر ،شانه هاش را گرفت بلندش کرد. صورتش را بوسید و گفت: «تا همین جا که کمک کردی و ظرف ها رو آوردی، دستت درد نکنه
بقیه اش با خودم»
«حاج آقا دیگه تو حالمون نزن، حالا که آستینها رو زدیم بالا.»
حاجی آستین های او را کشید .پایین گفت: «نه آقاجان شما
برو ،برو دنبال کارت.»
پاورقی
۱ وظیفه ای بود که بر اساس آن نظافت، گرفتن غذا و شستن ظرف ها به عهده ی یکی از بچه ها می افتاد.
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷