فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نقاشی شنی | «رفیق» - شماره یک
🏷 #شهید_همت به روایت شهید #حاج_قاسم_سلیمانی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥گوشه ای از زندگی شهید مدافع حرم حمید سیاهکلی مرادی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
410475_465.mp3
1.82M
💚دعای عهد
🔸️با نوای استاد فرهمند
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این عهد میمانم بیا
🌤🌿🌻
اللهم عجل لولیک الفرج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
💚سلام به چهارده معصوم(ع):💚
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ
🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيَّ بْنُ جَعْفَرٍ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي
🌷⃟ *صَلِي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ
🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣
4⃣1⃣ چهاردهمین چله ی؛
🚩زیارت عاشورا، صلوات، دعای عهد
🌤کانال متوسلین به شهدا🌤
🖇 امروز "#دوشنبه 29 آبان ماه"
📌#روز_بیست_و_یکم چله
《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》
🌻شهید والامقام
"#مهدی_صابری" 🌷🌷🌷
معرف: خانم زیارتی 🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
➡️@motevasselin_be_shohada
شهید مدافع حرم مهدی صابری🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت : ۱۳۶۸/۱/۱۴
محل ولادت: مشهد مقدس
تاریخ شهادت: ۱۳۹۳/۱۲/۱۳
محل شهادت: تل قرین _سوریه
سِمت: فرمانده گردان حضرت علیاکبر (ع) از تیپ فاطمیون
اسم جهادی: غلامحسین
مزار: بهشت معصومه سلام الله علیها، قم
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
🔰زندگینامه شهید بزرگوار مهدی صابری
•[🕊🌺🌿]•
💐🍃مهدی در ۱۴ فروردین ماه سال ۱۳۶۸ در مشهد مقدس به دنیا آمد.
بعدها با خانواده اش به قم هجرت کردند.
با حضور در مراسم اولین تشییع شهید مدافع حرم در قم، عشق جهاد در وجودش شعله کشید.
🌹چه قدر جالب است، اسرائیل با دستان خود شرایطی را فراهم کرد که در نزدیکی مرزهای خود مجاهدینی از کشورهای مختلف گردهم آمدند که دشمن اصلی خود را، صهیونیسم می دانند.
گویا قرار است که حضرت زینب سلام الله علیها که پیام آور حماسه عاشورا بود، قافله سالار زمینه سازان ظهور هم باشد. و سربازان او فرزندان دهه شصت و هفتاد خمینی هستند که گرد حرم اش حلقه زده اند و ندا می دهند: لن تسبی یا زینب مرتین( دیگر به اسارت نخواهی رفت).
🌿مهدی صابری یکی از شهدای افغانستانی مدافع حرم است. بیست و چهار پنج سال بیشتر نداشت اما فرمانده توانای گروهان حضرت علیاکبر (ع) نیروی مخصوص تیپ فاطمیون بود، تیپی که امروز تبدیل به لشکر شده است.
در ماجرای گرفتن «تل قرین» که اهمیت فوقالعادهای در از بین بردن کمربند حائل رژیم صهیونیستی در بلندیهای جولان داشت، اواخر سال ۹۳ به شهادت رسید.
✨شهید صابری، یکتنه هر کاری انجام میداد به قول معروف همه فن حریف بود، از آشپزی در هیئت گرفته تا کارهای امدادی، فنی، مخابراتی و اقدامات تخصصی عملیاتی. همیشه سنگ تمام میگذاشت.
برایش فرقی نداشت کجا کار میکند، با کدام تیم شریک است یا کاری که میکند چه چیزی است.
هرجایی که بود بهترین بود. بعد از شهادت او، سنگینی جای خالیاش روی دوش خیلیها حس شد. اینها را پدر شهید «مهدی صابری» میگوید.
☘همه او را به یک دلبستگی خاص میشناختند؛ آن هم حُبّ حضرت علیاکبر (ع) بود.
هر جا که به نام علیاکبر (ع) مزین بود مهدی صابری هم یکگوشه آن مشغول بود.
فرقی نداشت هیئت محلیشان باشد یا گروهان مخصوص تیپ فاطمیون.
💥برای همین وصیتش را بعد از بسمالله با «یا علیاکبرِ لیلا» آغاز کرد.
رفته بود که برای ایام فاطمیه برگردد، همین هم شد.
روز شهادت حضرت زهرا (س) خبر شهادتش را آوردند.
پیکر مطهر این شهید و سه تن دیگر از شهدای لشکر فاطمیون همزمان با ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) با حضور مردم شهر مقدس قم تشییع و در قطعه شهدای مدافعان حرم بهشت معصومه (س) به خاک سپرده شد.
🥀روح پاکش با سالار شهدا محشور باد
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
💠خاطره ای به روایت یکی از فرماندهان شهید صابری
|🌼☘💐|
《گرفتن «تل قرین» که اهمیت فوق العادهای در از بین بردن کمربند حائل رژیم صهیونیستی در بلندیهای جولان داشت با غیرت حیدریِ بچه های فاطمیون میسر شد و این پیروزی آسان بدست نیامد.》
💥 جنگ بچهها خاکریز به خاکریز نبود، بلکه تن به تن با تکفیریها گلاویز شده بودند از بس با سلاحها شلیک کرده بودند که همه از کار افتاده بود.
«بچههای خط شکن به فرماندهی شهید مهدی صابری سینه به سینه تکفیریها زد و خورد میکردند تکفیریها که پاتک شدیدی را برای پس گرفتن تل قرین شروع کرده بودند از آسمان و زمین آتش سنگینی میریختند و ما هم از بس با دوشکا و سلاحهای سنگین 23 شلیک کرده بودیم که این سلاحها هم از کار افتاده بود.
سختی و شدت جنگ، توانمان را بریده بود و بدتر از همه نداشتن مهمات و از کارافتادگی سلاحها، دشمن را امیدوار کرده بود تنها اسلحهای که با آن نفرات دشمن را به درک میفرستادیم کلاش بود که با پایان یافتن آخرین گلولههایمان عملا آن را هم از دست داده بودیم اما آن طرف مجهز بود به آخرین سلاحهای مدرن هدیه اسرائیل.
در این میان شهید مهدی صابری هم فرماندهی میکرد و هم به جهت اینکه آشنایی کاملی به مهارتهای پزشکی و پرستاری داشت به مداوای مجروحین میپرداخت و یکجا بند نمیشد».
همه بخاطر تمام شدن مهماتمان در اوج ناامیدی بودیم که ناگهان دیدم شهید فاتح معاون سردار شهید توسلی یک چفیه پر از نارنجک برایمان آورد. هدیهای بود از طرف «ابوحامد» و در آن شرایط سخت خدا میداند که این هدیه چه اندازه شور و شعف در دل مهدی و بچههای خط شکن ایجاد کرد.
از آنجا که نسبت به تکفیریها در موضع بالاتری قرار داشتیم و آنها هم در چندمتری ما در پایین تپه در حال بالا آمدن بودند(گویا فهمیده بودند مهماتمان به پایان رسیده و کارمان تمام است) معطل نکردیم و شروع کردیم به انداختن نارنجکها.
با هر نارنجکی که پرتاپ میکردیم جمعی از آنها راهی دوزخ میشدند اما انگار تعدادشان کم نمیشد.
بیش از صد نفر را به هلاکت رسانده بودیم اما مثل مور و ملخ زیاد میشدند و بالا میآمدند آنها اهمیت تپه را میدانستند و نمیخواستند شکست را قبول کنند
در همین حین از جناح دیگری دشمن قصد نفوذ و قیچی بچهها را داشت که شهید مهدی صابری با تیزهوشی فهمید و در حالی که بقیه افراد از او بی خبر بودند به همراه یکی دیگر از نیروها غریبانه در مقابل وحشیهای تکفیری صف آرایی میکند و جنگ نفر به نفر شروع میشود
مهدی؛ علی اکبر گونه جنگ شدیدی را آغاز میکند دشمن که عقبنشینی کرده و تنها راه چاره را انداختن خمپاره میداند که در این بین ترکش خمپاره مهدی را زخمی میکند
در صحنه نبرد بودیم که دیدم مهدی خودش را با تن مجروح به ما رساند. تا نگاهم به مهدی افتاد دیدم لبهایش از شدت تشنگی خشک شده و دریغ از یک قطره آب برای آرام شدن او.
گفتم مهدی جان شما دیگر برگرد عقب. بچهها هستند و شما هم زخمی شدهاید، خون زیادی از شما رفته و توان شما را گرفته است.
مهدی با حالتی مظلومانه گفت نه برگشتن من در این شرایط سخت، عین نامردی است.
دیدم زیر بار نمیرود نگاهم را برگردانم که یکدفعه دیدم یکی از بچهها فریاد کشید مهدی، مهدی را زدند.
تا نگاهم مجددا به مهدی افتاد دیدم مهدی با صورت به زمین خورد سه گلوله همزمان سینه و پهلو و گردن مهدی را درید و خون فواره زد.
ایام فاطمیه بود و سالگرد شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها که مهدی مهمان مادر شد.
مهدی در فاطمیه زهرایی شد. جوان برومندی که عاشق حضرت علی اک بر علیه السلام بود.
با لب تشنه به علی اکبر لیلا پیوست و به آرزوی دیرینش رسید.
جای عزاداری نبود پیشانی مهدی را بوسیدم و کار را ادامه دادیم. روی برگشتن و عقب نشینی هم نداشتم و با خودم گفتم ریختن خونم شرف دارد بر برگشتن.
در آن شرایط سخت که مهماتمان تمام شده بود به یکی از بچهها که سر نترسی داشت گفتم بیا اینگونه فکر کنیم که ما به دشمن پاتک زدیم و بجای ایستادن و دفاع کردن به سمت آنها یورش ببریم و حمله کنیم.
قبول کرد
او از سمت راست و من از چپ به سمت دشمن یورش بردیم در این بین دوشکای دشمن لحظهای از کار نمی افتاد، مقابله سلاح کلاش با گلولههای دوشکا بیشتر به یک شوخی شبیه بود اما به اذن خدا دوشکاچی را به درک فرستادیم و پریدیم پشت دوشکای دشمن.
با دوشکای آنها خود تکفیریها را هدف گرفتیم بعد از مدتی دیدیم خط آرام گرفت بچههای مخابرات خبر آوردند که تکفیریها پشت بیسیم گفتند باید عقب نشینی کرد چون فاطمیون تل قرین را طلسم کرده اند.
اینگونه بود که تل قرین با پایمردی شهدایی چون مهدی صابری به تصرف کامل درآمد و کمر اسرائیل شکست و خط حائلی که اسرائیل با کمک تکفیریها برای امنیت خود به دور خود تنیده بود از هم پاشید و شکست.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🔷خاطره ی شهید بزرگوار مصطفی صدرزاده از شهید صابری
🍃🌹داشتیم به منطقه عملیاتی اعزام می شدیم در راه یک نوار نوحه سینه زنی گذاشته بودم این نوار را با مهدی زیاد گوش کرده بودم و کاملا برامون تکراری بود.
برای همه معمول اینه که وقتی یک نواری تکراری می شه دیگه اون حس و حال و اشتیاق اولیه برای گریه کردن به وجود نمیاد خصوصا اینکه اون نوار مداحی "نوحه" باشه نه "روضه".
شهید مهدی صابری فرمانده گروهان ویژه خط شکن تیپ فاطمیون
اما اونروز با روزهای دیگه فرق می کرد یک نواری که قبلا بیش از ده ها بار انرو گوش کرده بودیم در ماشین گذاشته بودم و به راهمون ادامه می دادیم همینکه داشتم رانندگی می کردم متوجه شدم مهدی به پهنای صورتش داره اشک می ریزه و گریه می کنه تو حال و هوای خودش بود بعد دیدم یک ورقه کاغذ برداشت و شروع کرد به نوشتن.
در حال نوشتن بود که به مقصد رسیدیم و وقتی ماشین ترمز کرد مهدی هم سرش را از اون برگه بلند کرد و اون رو روی داشبورت ماشین گذاشت و رفتیم برای عملیات...
بعد از عملیات ایندفعه تنها بسوی ماشین برگشتم چون مهدی آسمانی شده بود در حال روشن کردن ماشین بودم که یک دفعه دیدم برگه ای کف ماشین افتاده اون رو برداشتم و نگاهش کردم بله همون برگه ای بود که مهدی در حال نوشتن مطالبی روی اون بود
آخرین نوشته آقا مهدی! قطعه شعری در وصف حضرت علی اکبر علیه السلام!
مهدی عاشق حضرت علی اکبر علیه السلام بود وقتی ازش پرسیدم اسم گروهان ویژه خط شکنت رو چی بذاریم فوری گفت بگذارید گروهان حضرت علی اکبر علیه السلام
حتی اسم هیات عزاداری محله اشون هم به اسم علی اکبر علیه السلام هست
وقتی می خواست آقا رو صدا بزنه می گفت علی اکبر لیلا!
ابتدای شعرش هم همین رو گفته.
«بسم الله الرحمن الرحیم»
یا علی اکبر لیلا؛
عشقت میان سینه من پا گرفته
شکر خدا که چشم تو ما را گرفته
دریاب دلها را تو با گوشه نگاهی
حالا که کار عاشقی بالا گرفته
عمریست آقاجان دلم از دست رفته
پایین پای مرقدت ماوا گرفته
گیسو کمند خوش قد و بالای ارباب
شش گوشه هم با نور تو ماوا ...
شعری که با رسیدن ماشین به مقصد نتونست کلمه آخرش رو کامل کنه!
حالا فهمیدم آنروز گریه جانسوز مهدی برای کدام یک از اولیای خدا بود! کسی که مهدی به او علاقه زیادی داشت و همین علاقه هم باعث شد حضرت علی اکبرعلیه السلام او را به مهمانی خود قبول کنه.
مهدی جان سلام ما رو به آقا برسون...
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿
🔷گزیده ای از وصیت نامه شهید مدافع حرم مهدی صابری🔷
بسم الله الرحمن الرحیم
یاعلی اکبرِلیلا
🌷عشقت میان سینه من پاگرفته / شکر خدا که چشم تو ما را گرفته
دریاب دل ها را تو با گوشه نگاهی / حالا که کار عاشقی بالا گرفته
عمریست آقاجان دلم از دست رفته / پایین پای مرقدت مأوا گرفته
گیسو کمند خوش قد و بالای ارباب / شش گوشه هم با نور تو معنا گرفته
از کودکی آواره روی تو هستم / دست دلم را حضرت زهرا گرفته
مانند جدت رحمة للعالمینی
حیف است دستِ خالی مرا نبینی
❣خدایا!
خدای من ؛ خدای خوب و مهربانم...خیلی خیلی قشنگ تر و زیباتر از اون چیزی هستی که من با این سطح پائین معرفت و شناخت که اصلاً نداشته محسوب می شه ، فکر می کنم.
روسیاهم. روسیاهم که با 25 سال سن نتونستم تو رابطه ی عبد و معبودی اونجوری که باید و شاید وظیفه ی عبد رو به نحو شایسته و بایسته انجام بدم.
🌷ازت ممنونم ؛
ممنونم که من رو انسان آفریدی ؛ انسانی مسلمان و لایق شکر، فراوانتر محب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه وآله السلام...
ممنونم که دوران حیاتم رو تو این بازه ی زمانی قرار دادی و هم توفیقات و افتخارات خیلی خیلی زیادی ؛
نمونه اش حب شهزاده علی اکبر (علیه السلام) عنایت کردی.
الهی ؛ أنت رب الجلیل و أنا عبدک الذلیل... "خدایا ؛ من رو بپذیر"
🌷مامان شما لباس مشکی تنم کردی و بردیم مجلس عزاداری! مدیونتم.
پدر شما لقمه حلال گذاشتی دهنم!ممنونتم...
روضه لب تشنه! روضه بدن ارباً اربا! روضه وداع! روضه گودال! روضه در! روضه پهلو! روضه سر بریده! همیشه هم آرزو داشتم این روضه ها همه به سرم بیان! خداکنه! یعنی می شه؟
رسیدن به سن 30 سال ؛ بعد از آقا علی اکبر(ع) برام ننگه!
تن و بدن سالم داشتن بعد از آقا علی اکبر(ع) اصلاً نمی تونم تصور کنم! فرق سالم رو بعد از آقا علی اکبر(ع) نمی خوام! چقدر خوب می شه سر تو بدنم نداشته باشم چقدر جالب و رویایی و زیباست وقتی ارباب می آیند بالا سرم تن تکه تکه ام براشون آشنا باشه و با دیدن شباهت های تو بدن من و شهزاده علی اکبر(ع) یک کمی از اون غم و غصه بدن ارباً اربا تسلی پیدا کند! خدایا نگذار آرزو به دل بمیرم.
❤مامان دوستت دارم
❤بابا دوستت دارم
...
بابا، مامان، سرتون رو جلوی ارباب و بی بی لیلا بالا بگیرین.
هزار تا مثل من نه که کل دنیا فدای یک نگاه ارباب به گل روی آقا علی اکبر (ع)
اینجوری تازه یک مقدار شبیه اهل بیت علیهم السلام شدید.
براتون از خدا اجر جزیل و صبر جمیل می خوام.
پدر و مادرم و خواهران گلم، صبر کنید. صبر صبر صبر!
خواهرای خوبم؛ حجاب حجاب حجاب!
یاعلی اکبر
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مستند شهید مدافع حرم مهدی صابری
#شادی_روح_مطهر_شهدا_صلوات🌷
#مدافعان_حرم
#یا_زینب_سلام_الله💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥وداع جانسوز مادر شهید مهدی صابری با تنها پسرش💔😭
✨مدیون شهدائیم
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام" مهدی صابری " نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩#قرائت_زیارت_عاشورا
🕯️به نیت "شهید مهدی صابری"
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
#قصه_دلبری♥️
#قسمت_هفتاد_و_یکم
جمله آوینی را می خواند:
((شهادت لباس تک سایزیه که بایدتن ادم به اندازه اون دربیاد .
هروقت به سایز این لباس تک سایز دراومدی،دپرواز می کنی، مطمئن باش!))
نمی خواست فضای رفتن را از دست بدهد.
می گفت:((همه چی روبسپار دست خدا.
پدرمادرخیر بچه شون رو می خوان.
خدا که دیگه بنده هاش رو از پدر و مادرشون بیشتردوست داره!))
حاج اقا وحاج خانم حالشان را نمی فهمیدند..!
باخودشان حرف می زدند ، گریه می کردند😭
آن قدر دستانم می لرزید که نمی توانستم امیرحسین را بغل کنم ..
مدام می گفتم:
((خدایا خودت درست کن! اگه تو بخوای بایه اشاره کارا درست می شه!))😭
نگران خونریزی محمد حسین بودم.
حالت تهوع عجیبی داشتم ..
هی عق می زدم 😣 می دانم از استرس بود یاچیز دیگر ..
حاج آقا دلداری ام می داد و می گفت:
((گفتن زخمش سطحیه! باهواپیما آوردنش فرودگاه .
احتمالاباهم می رسیم بیمارستان!))
باورم شده بود..
سرم را به شیشه تکیه دادم. صورتم گر گرفته بود💔
می خواستم شیشه را بدهم پایین ، دستانم یاری نمی کرد..
چشمانم را بستم ، چیزی مثل شهاب از سرم رد شد ..
انگار درچشمم لامپی روشن کردند ..
یک نفر در سرم دم گرفت شبیه صدای محمدحسین:
((از حرم تا قتلگه زینب صدامی زد حسین/
دست وپا می زدحسین/ زینب صدا می زد حسین))
بغضم ترکید ..😭
می گفتم:((خدایا چرا این روضه اومده توی ذهنم!))
بی هوا یاد مادرم افتادم ، یاد رفتارش در این گونه مواقع ..
یاد روضه خواندن هایش😭
هرموقع مسئله ای پیش می آمد ، برای خودش روضه می خواند..
#رمان_شهید_محمد_خانی🌷
✨ادامه دارد...
❣🦋❣🦋❣