🌷متوسلین به شهدا🌷💫
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🟣خاک های نرم کوشک🟣
خانه ی استثنایی
#قسمت_پنجاه_و_یک
هر چه اصرار کردند پول را قبول کند، فایده ای نداشت که نداشت.
چند روزی گذشت حالش بهتر شده بود ولی اصلاً مساعد کار بنایی نبود، روزی که فهمیدم می خواهد یک طرف
خانه را خراب کندباورم نشد.
«حتماً دارین شوخی می کنین؟»
«اتفاقا تصمیمی که ،گرفتم خیلی هم جدیه»
«با این وضعی که شما داری اسم بنایی رو هم نمی شه آورد!»
«به یاری امام زمان (عج) هم اسمش رو می آرم، هم بهش عمل می کنم.»
اصرار من اثری نداشت. از همان روز دست به کار شد یک طرف خانه را خراب کرد. کم کم مصالح ریخت و با کمک چند نفر دیگر دو تا اتاق ساخت.
دو سه شب بعد باران شدیدی گرفت بچه ها سرشان را گرفته بودندبالا ،چشم از سقف بر نمی داشتند. من هم کمی از آنها نمی آوردم مدتی بعد، همه خاطر جمع شدیم حتی یک قطره هم آب نچکید از همان اول هم می دانستم که مولای در زکارهای او نمی رود رو کردم به اش و گفتم:« حالا که حالت خوب شده و فردا می خوای بری جبهه ان شاء الله دفعه ی بعد که ،اومدی اون طرف دیگه ی خونه رو هم درست کن.»
«ان شاء الله»
هنوز شیرینی اتاق های جدید تو وجودم بود که یکهو سرو صدایی از تو حیاط بلند شد.
سریع دویدیم .بیرون، از چیزی که ،دیدم کم مانده بود سکته کنم یک گوشه ی دیوار گلی حیاط، ریخته بود! برگشتم به عبدالحسین نگاه کردم خندید،گفت:« ان شاء الله دفعه ی بعد که اومدم این دیوار گلی رو هم خراب می کنم و یک دیوار آجری می سازم»
گفتم با اون ،پنج شش روزی که شما مرخصی می گیری هیچ کاری نمی شه کرد.
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🟣خاک های نرم کوشک🟣
خانه ی استثنایی
#قسمت_پنجاه_و_دو
گفت: «دفعه ی بعد بیست روز مرخصی می گیرم خاطرت جمع باشه» صبح زود راهی جبهه شد.
نزدیک دو ماه گذشت روزی که آمد بعد از سلام و احوال پرسی گفت:« بیست روز مرخصی گرفتم که دیوار رو درست کنم.»
خیلی زود شروع کرد روز اول آجر ریخت، روز بعد هم دور تا دور دیوار حیاط را خراب کرد می خواست بقیه ی کار را شروع کند که یکی از بچه های سپاه آمددنبالش، به اش گفت: «بفرما تو.»
گفت: «نه، اگه یک لحظه بیای بیرون بهتره»
رفت و زود آمد خیره شد به چشم های من،
«کار مهمی پیش اومده باید برم.»
طبیعی و خونسرد :گفتم خب عیبی نداره برو ولی زود برگرد.
صداش مهربان تر ،شدگفت:« تو شهر کارم ندارن»
«پس کجا؟!»
«می خوام برم جبهه.»
یک آن داغی صورتم را حس کردم حسابی ناراحت شدم «تو کوچه که می آمدی، خانه ی ما با آن وضعش انگشت
نما بود به قول معروف شده بود نقل مجلس!»
دور و برم را نگاه کردم گفتم:« شما می خوای منو با چند تا بچه ی کوچیک، تو این خونه ی بی در و پیکر بگذاری
و بری؟!»
چیزی نگفت.
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷
#ارسالی_اعضا🌹
سلام وقت بخیر
قرائت زیارت عاشورا به نیت شهیدمحسن گلستانی
انشالله همه ی دوستان حاجت روا باشند
@motevasselin_be_shohada
#ارسالی_اعضا🌹
سلام بر سر مزار شهید ابراهیم همت در جوار امامزاده شهرضا نائب الزیاره شما عزیزان بودم
@motevasselin_be_shohada
7.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽چرا تربت امام حسین علیه السلام برای برخی اثر ندارد ؟
🎤حجه الاسلام #بندانی_نیشابوری
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
Dua-Al-Ahd.mp3
8.25M
🔰دعای عهد
🎙با نوای استاد علی فانی
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این عهد میمانم بیا
🌤🌿
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝