#توسل
#کرامات_شهدا
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود
@hasbiallah2 👈خادم الشهدا
➡️@motevasselin_be_shohada
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
سلام خدمت شما بزرگواران عزیزی که زحمت این کانال های شهدایی رو میکشید قطعا پاداش شما محفوظ هست هیچی لذتش بالاتر از این نیست که با شهدا مانوس بشی و حاجت از شهدای عزیز بخواهی.
من چند ماهی هست که تو کانال شهید نوید صفری عزیز هستم فکر میکنم سه تا چله با شما همراه بودم خیلی خوشحالم من هر روز تو کانال شهید ابراهیم هادی عزیز و متوسلین به شهدا و شهید نوید صفری حاجت روایی دوستان رو میخونم و بازم میگم ان شاالله هرچی میخواین از شهدا بگیرین و خوشحال میشم که حاجت گرفتن.
منم خیلی حاجت ها گرفتم ولی این دفعه فرق داره. از وقتی چله شهید نوید صفری رو خواستم شروع کنم همون شب با صاحبخونه تماس گرفتیم که میخواهیم از اینجا بریم پولمون رو جور کن چون ی منطقه ای بود که زیاد دوست نداشتم خونه هم زیاد جالب نبود همون شب گفتم چقدر خوب که میخوام چله شهید صفری عزیز رو شروع کنم خوبه به نیت خونه باشه و شروع کردم تو چله شهید هادی عزیز و متوسلین به شهدا هم چله داشتم بعد چند روز دقیقا خونه یک شهید برام پیدا شد خیلی خوشحال شدم گفتم خود شهدا کاری کردن من تو خونه ی شهید برم با همون پول پیش و کرایه قبلی ما منتظر بودیم مستاجر بیاد برای خونه که صاحبخونه پولمون رو بده ولی پیدا نشد نمیدونم تقریبا دو هفته از چله گذشته بود که با ی نفر برای کاری که تازه واردش شدم همینجور گفتم دنبال خونه هستم بعد ی هفته همون خانم تماس گرفت گفت یکی از دوستام برای خونه پدر شوهرش که تازه خانمش فوت شده ی خانواده میخوان که زندگی کنن و حواسشون به خونه باشه منم کلی خوشحال شدم دقیقا تا پسرشون تماس گرفتن و چند باری حضوری ما رو دیدن و رفتن و آمد ما شب ۴۰ چله متوسلین به شهدا ما اثاث کشی کردیم همین شنبه ۱۷ شهریور و اینکه این خونه در بهترین منطقه شهر با نصف پول پیش خونه قبلی و بدون کرایه خونه ی بزرگ و این نعمت و هدیه رو مدیون شهدا هستم چیزی که اصلا فکرش رو نمیکردم تو بهترین منطقه خونه بدون کرایه و به این بزرگی هدیه من باشه فقط تا زمانی که باشم در این چله ها شرکت میکنم و حاجت از شهدا میخوام فقط کمکم کنه شرمنده نشم.و اینکه این صاحبخونه انقدر با ایمان و اعتقاد هست که دارم درس از ایشون میگیرم خوشحالم که خدا چنین آدمی سر راهم قرار داده
🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
باعرض سلام و ادب و احترام خدمت شما وهمه دوستان همراه در متوسلین به شهدا🌹
من هم مثل بقیه دوستان از شهدای عزیز بارها حاجت گرفتم ولی خواستم بگم که روز آخر چله قبلی متوسل شدم به شهید احمدعلی نیری وشهید ابراهیم هادی وازشون خواستم که جور بشه تا قبل از شروع مدارس با خانواده بتونیم بریم پابوس امام رضا(ع) به خیلی جاها زنگ زدیم ماشین نبود گفتن تا مهر اصلا بلیط اتوبوس نداریم خیلی ناراحت بودیم تا اینکه همان روزآخر چله که متوسل به شهید احمدعلی نیری شدم یه کاروان به اندازه ما جای خالی داشت خیلی خوشحال شدم و الان تو اتوبوس تو راه مشهدیم.
خدا رو شاکرم که چند سالی هست با این کانال همراه شدم و با شهدا وداستان زندگیشان زندگی میکنم.
الهی که همه دوستان باتوسل به شهدا حاجت روا شوند.🤲
🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
سلام
روز اول چله که صلوات رو میخوندم
در مجلس یه شهید عزیز بودم ویادم اومد روز اول چله هست و ۱۰۰ صلوات رو خوندم
خیلی برام لذت بخش بود
اینکه چله شهدا شرکت کنم
تازه باگروه شما آشنا شدم ومنتظر بودم که چله شروع بشه ومن چله رو انجام بدم
من هرموقع چله صلوات گرفتم برای شهدا به مجلس شهدا دعوت شدم
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🟣خاک های نرم کوشک🟣
خاک های نرم کوشک و یادگار برونسی
#قسمت_نود_و_پنج
از علاقه ی زیادش به خودم خبر داشتم رو همین حساب بود که جرأت میکردم این طور پافشاری کنم آمد چیزی
بگوید که یکدفعه حاج آقای
ظریف " ۱ " پیداش شد. سلام و احوالپرسی گرمی کرد وگفت:«دست مریزاد دیشب هم گل کاشتین!»
منتظر ،تکه پاره های تعارف نماند رو به من گفت:«بریم سید»
طبق معمول تمام عملیات های ایذایی باید می رفتیم دنبال مجروح یا شهدایی که احتمالاً جا مانده بودند.
از طفره رفتن عبدالحسین و جواب ندادنش به سؤالم حسابی ناراحت شده بودم دمغ و گرفته گفتم: «آقای برونسی هست با خودش برو»
عبدالحسین لبخندی زد و گفت: «اون جاها رو شما بهتر یاد داری سید جان خوبه که خودت بری»
نه دیگه حاج آقا حالا که ما محرم اسرار نیستیم برای این کار هم بهتره که نریم
ظریف آمد بین حرفمان به ام گفت:«حالا من از بگو مگوی شما بزرگوارها خبر ندارم ولی آقای برونسی راست می
گه.»
تا حرفش بهتر جا بیفتد ادامه داد: «تو که میدونی وقتی نیرو تو خطر می افته حاجی خیلی حساس می شه موقعیت محل تو ذهنش نمی مونه؛ پس بهتره تا دیر نشده زود راه بیفتی که بریم
دیگر چیزی نگفتم ظریف راه افتاد و من هم پشت سرش.
خود ظریف نشست پشت «پی ام پی» من هم کنارش دو سه تا «پی ام پی» دیگر راه
آماده ی حرکت بودند. سریع راه افتادیم طرف منطقه ی عملیات.
رسیدیم جایی که دیشب زمینگیر شده بودیم به ظریف گفتم: «همین
پاورقی
۱_ روحانی گرانقدری که مسؤول زرهی تیپ بود و بعدها وجود شریفش به خیل شهیدان پیوست؛ روحش شاد
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🟣خاک های نرم کوشک🟣
خاک های نرم کوشک و یادگار برونسی
#قسمت_نود_و_شش
جا نگهدار.»
نگه داشت. پریدم پایین رو برومان حلقه حلقه سیم خاردار و موانع دیگر بود ناخودآگاه یاد دستور عبدالحسین
افتادم
بیست و پنج قدم می ری به راست.
سریع سمت راستم را نگاه کردم بر جا خشکم زدا
کمی بعد به خودم آمدم بی اختیار شروع کردم به قدم زدن و شمردن .قدم ها شماره ها را بلند و بی پروا می گفتم
یک دو سه چهار و...
درست بیست و پنج قدم آن طرفتر سیم خاردارهای حلقوی و موانع دیگر دشمن تمام می شد و می رسید به یک جاده باریکه ی خاکی، فهمیدم این جاده،در واقع معبر عراقی ها بوده برای رفت و آمد خودشان وخودروهاشان. ما هم درست از همین جاده رفته بودیم طرف دشمن انگشت به دهان گرفتم و زیر لب گفتم: «الله اکبر!»
چرا هاج واج موندی سید؟ طوری شده؟
صدای ظریف بود ولی انگار صداش را نشنیدم باز راه افتادم به سمت جلو به طرف عمق دشمن.
چهل پنجاه قدم آن طرفتر درست به چند متری یک سنگر رسیدم، رفتم جلوتر، نفربری که دیشب سید به آتش کشیده بود، نفربرفرماندهی و آن سنگر هم سنگر فرماندهی بود که بچه ها با چند تا گلوله ی آرپی چی اول حمله منهدمش کرده بودند بعداً فهمیدیم ،هشت نه تا از فرماندهان دشمن همان جا و تو همان سنگر به درک واصل شده بودند.
ظریف پا به پام آمده بود تازه متوجه ی او شدم با نگاه بزرگ شده اش گفت:«خیلی غیر طبیعی شدی سید جریان چیه؟!»
واقعا هم حال طبیعی نداشتم همان جا نشستم. نگاه سید لبریز سؤال
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷
#ارسالی_اعضا🌹
تا الان این قدر با دیدن این متن👆 شرمنده شهدا نشدم. خیلی خیلی تکان دهنده بود برام
با شهدا عهد بستم خیلی بیشتر از گذشته
گذشته منظورم قبل از این که این متن رو بخونم مراقب اعمالم باشم وخیلی مراقبه کنم
و بتونم ذره ای مثل این شهید و همه ی شهدا زندگی کنم
شهدا شرمنده ایم😔
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
#ارسالی_اعضا🌹
💐با نام و یاد خدا و با سلام بر مهدی موعود و شهدای صدر اسلام تا هم اکنون
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
شنبه ۲۴ شهریور ماه
سر باغ گردو مون در یک مکانی که دور از روستا بود
با تعداد زیادی کارگر مشغول به کار گردو جمع کردن بودیم
ناگهان باران شدیدی اومد
تصمیم گرفتیم برگردیم خونه اما اینکه ماشین مون مشکلی براش پیش اومده بود که نمیتونستیم باهاش برگردیم
ما با ماشین برادر همسرم آمدیم شهر و همسرم آنجا موند
قرار شد از شهر استادکار بیاد و ماشین بوکسل بشه
آنروز روز سوم چله شهید والا مقام
#ابوالفتح_ورزدار🥀🥀🥀
بود.
من توسل کردم به این شهید بزرگوار
و ازشون درخواست کردم
ماشین مون رو درست کنه بدون اینکه تعمیر کار بیاد سراغش
باهاش صحبت خواهرانه کردم و گفتم شما زنده هستید صدای منو میشنوید
پس باید خودت ایراد ماشین ما رو بدون استادکار درست کنی
عصر همون روز همسرم تماس گرفتن و گفتن
خبر خوشحالی دارم برات
گفتم چی عزیزم؟
گفت ماشینم درست شده
گفتم چجوری؟!
گفت یکی از پسر عموهام آمده اینجا ومقداری تعمیرات بلد بوده درستش کرده😢
من خیلی آنروز خوشحال شدم
از جانب شهید والا مقام دو جز قرآن برای سلامتی و ظهور اقا امام زمان علیه السلام خوندم
و ۵۰۰ شاخه🌹گل صلوات فرستادم
و نیت کرده بودم اگر ماشین مون بدون استادکار و بوکسل شدن درست بشه
حتما این توسل از
شهید بزرگوار ابوالفتح ورزدار
رو براتون بنویسم و در کانال منتشر کنم
برای شادی روح تمامی شهدا بخصوص شهید والا مقام ابوالفتح _ورزدار صلوات🌷
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 برای حاجت، روزهای سه شنبه این عمل را انجام دهید
🌷از کرامات شهید
#سیدمجتبی_صالحیخوانساری
✅حتما ببینید
و برای حاجت دارها بفرستید
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
Dua-Al-Ahd.mp3
8.25M
🔰دعای عهد
🎙با نوای استاد علی فانی
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این عهد میمانم بیا
🌤🌿
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
💚سلام به چهارده معصوم(ع):
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ
🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيَّ بْنُ جَعْفَرٍ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي
🌷⃟ *صَلِي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ
🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣
1⃣2⃣بیستویکمین چله ی؛
🚩زیارت عاشورا، صلوات، دعای عهد
🌤کانال متوسلین به شهدا🌤
🖇 امروز "#چهارشنبه 28 شهریور ماه"
📌#روز_هفتم چله
《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》
🌻شهید والامقام
#عبدالرزاق_علیشیری🌷🌷🌷
معرف: برادرزاده شهید🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
➡️@motevasselin_be_shohada
شهید بزرگوار عبدالرزاق علی شیری 🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت: ۱۳۴۱/۳/۱۲
محل ولادت: کرج
تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۱۲/۱
محل شهادت: فاو _ عملیات والفجر ۸
۱۳ سال مفقود الاثر بودند.
مزار: گلزار شهدای امامزاده محمد کرج
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
💐🌿✨💐🌿✨💐
🔰 زندگینامه شهید عبدالرزاق علی شیری
💢🔅عبدالرزاق علی شیری در ۱۳۴۱/۰۳/۱۲ در شهر کرج دیده به جهان گشود.
در کودکی بر اثر تب شدید از ناحیه پای چپ فلج شد و علی رغم بهبودی از ناحیه همان پا مشکل راه رفتن پیدا کرد.
به علت مهاجرت خانواده دوران تحصیلات ابتدایی و تا سال دوم راهنمایی را در گنبد کاووس گذراند.
♨️🌿پس از بازگشت مجدد خانواده در سال ۱۳۵۴ به کرج ادامه تحصیل تا دیپلم داد و سپس در سال ۱۳۵۹ خود را جهت خدمت سربازی معرفی کرد ولی به علت مشکل پا معاف شد.سپس در کارخانه روغن نباتی جهان مشغول به کار شد.
☘🌟علیرغم معافیت در سال ۱۳۶۰،به صورت داوطلبانه عازم جبهه شد.
عبدالرزاق جذب گردان پیاده شد.فرماندهان متوجه شدند که حین راه رفتن پای چپش را روی زمین میکشید.از او جویا شدند و وی بیماری طفولیت را گفت و از آنها خواست تا چند روزی به او فرصت دهند که اگر توانست از عهده وظایف خود برآید،در گردان بماند و در نهایت در عملیات شرکت کرد و با مجروحیت بازگشت.
💫💠پس از بهبود یافتن بار دیگر در سال ۱۳۶۱ به جبهه سومار اعزام شد و در عملیات مسلم بن عقیل در اثر اصابت ترکش راکت در بمباران هوایی دشمن دست چپ خویش را از ناحیه کتف تقدیم انقلاب کرد و در حال جراحت با روحیه بخشی به بقیه رزمندگان به عقب منتقل شد.
🌺✨بار سوم علی رغم مشکل پا و نداشتن یک دست و معاف بودن از رزم،در آبان سال ۱۳۶۲ به جبهه عازم شد.فرمانده یکی از گردان های لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) خطاب به وی گفت که عبدالرزاق تو تا الان با یک دست تیراندازی میکردی،آنجا دشت بود اما قرار است در ارتفاع عملیات داشته باشیم و احتمال دارد به خاطر عدم کنترل روی اسلحه، به نیروهای خودی صدمه بزنی.وی ناراحت شد و مرخصی گرفت و به عقبه لشکر بازگشت.
🌻🌾روزی در حالی که نیروها در ارتفاعات قلاجه برنامه صبحگاهی را اجرا میکردند، عبدالرزاق چفیه به گردن پرچم یا حسین (ع) و شمشیر به دست وارد صبحگاه شد و گفت:من اگر نمیتوانم اسلحه به دست بگیرم،با شمشیر به میدان میآیم؛لذا موافقت شد و وی در عملیات والفجر ۴ در جبهه پنجوین عراق شرکت کرد و بر اثر تیربار بعثیها سه تیر به سینه وی اصابت میکند. همرزمانش به او میگویند که «اشهدت» را بخوان اما وی لبخند زد و گفت هنوز زمان شهادت من فرا نرسیده است!
💠🍂عبدالرزاق علی شیری در سال ۱۳۶۴/۰۹/۱۶ ازدواج کرد و دو ماه بعد از تاهل مجدداً در ۱۳۶۴/۱۱/۲۱ در منطقه ام الرصاص فرماندهی یک عملیات در قلب دشمن را برعهده داشت و سپس در ادامه عملیات والفجر ۸ در شهر فاو شرکت کرد.
🕊🍃تیربار چهارلول دشمن به شدت مشغول بود،وی برای خاموش کردن آن وارد سنگر دشمن شد؛دقایقی بعد تیربار خاموش شد و عبدالرزاق نیز به شهادت رسید.در روز اول اسفند ۶۴ در سن ۲۳ سالگی و پس از پنج سال مجاهدت و جانبازی روح بلندش پر کشید.
پیکرش ۱۳ سال در فاو ماند و بعد از تفحص به وطن بازگشت و طی مراسم با شکوهی تشییع و در گلزار شهدای امامزاده محمد کرج به خاک سپرده شد و مزارش محل زیارت عاشق و پیروان راهش شده است.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌹🌿💫🌹🌿💫🌹🌿
💐🍃💫💐🍃💫💐🍃💫
📝✨فرازی از وصیت نامه شهید عبدالرزاق علی شیری :
💐🍀در زندگی از پدر و مادرم بسیار سپاسگزارم در کودکی زحمتم را کشیدهاند و در نوجوانی هم همین طور از گل روی شما شرمنده ام.حالا هم زندگی را در مرگ میبینم.این روح شجاع شما را تحسین می کنم.
🍀🍃خواهران و برادران عزیزم؛ اگر شهید شدم انشاءالله که در راه شهدا قدم بردارید.
شما باید مسئولیت خود را انجام دهید؛ و بدانید که خداوند تعالی به ما جسم و روح داده آنرا هم روزی پس میگیرد و چه بهتر که به لطف و مرحمت او که این در رحمت یعنی شهادت را برایمان گشود و شهید شویم و این هیچ ناراحتی برایمان ندارد بلکه افتخار ماست که شهید شویم.
🌹🍂و همسرم آنچه خدای توانا بخواهد خواهد شد و گریزی ازآن نیست،شجاع باش مقاومت کن.در بهشت شفاعتت را خواهم کرد آنچه از اخلاق اسلامی با من شرط کرده بودید نتوانستم به ظاهر عمل کنم از خدا میخواهم که بعد از من همسری شایسته نصیبت کند و سفارش میکنم ازدواج کن که خدا ترا دوست بدارد و هیچ مهری و محبت خدا نیست خدای صبار،صبر عنایت فرماید به همه بازماندگانم.
🌴🌺ای مردم از قیامت بترسیم و از شهدایمان پند گیریم و شرمنده آنها نباشیم، توبه کنید ای آنهائیکه از خدا دور هستید دنیا گذر است و قیامتی هم هست؛از همه طلب بخشش میکنم.
🌼💫اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمّد رسول الله و اشهد ان امیرالمومنین علی ولی الله و ان اولاد المعصومین حججالله و ان امام الخمینی نائبهما بالحق.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🕊✨🌷🕊✨🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️روایت دیدنی رهبر از لحظهای که انسان شهید میشود
#شهادت🌷
#حضرت_آقا💫
🕊🌷شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🇮🇷
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝