eitaa logo
گروه‌جهادی«منتظران‌موعود»
124 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
401 ویدیو
17 فایل
🔰همه بدانند کشور به سامان نمی رسد، جز با کار جهادی و انقلابی(امام خامنه ای) ✅اهداف؛ توانمندسازی خانواده ها خدمات اجتماعی حوادث غیرمترقبه ✅مخاطبین جامعه هدف؛ قم مقدسه-خیابان شهیدمحلاتی و ابتدای بلوار۱۵خرداد ✅ارتباط از طریق؛ @Oveys313 09196491527
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: هر کس برادر خود را برای گنـاهي که از آن توبه کرده است سرزنش کند 👈نمیرد تا خود آن گنـاه رو مرتکب شود. میزان الحکمه ج ۸ ص۳۳۸ ‌‌ @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
✍ چرا می‌گویند سکوت طلاست؟ 🔹زبان، زره قلب است. زبان از زندگی فرد پاسداری می‌کند. با صدای بلند حرف زدن، طولانی حرف زدن، وحشیانه و سرشار از خشم و نفرت حرف زدن، همه‌ این‌ها بر سلامت انسان اثر می‌گذارند. 🔸این رفتارها خشم و نفرت را در دیگران دامن می‌زند؛ آن‌ها را زخمی، برافروخته و به خشم می‌آورد، و افراد را با هم غریبه می‌کند. 🔹چرا می‌گویند سکوت طلاست؟ چون انسان ساکت هیچ دشمنی ندارد، هرچند شاید دوستی هم نداشته باشد. 🔸او این فراغت و فرصت را دارد که درون خویشتن غوطه‌ور شود و خطاها و کوتاهی‌های خود را مورد بررسی قرار دهد. 🔹او دیگر تمایلی به جست‌وجوکردن این نقص‌ها در دیگران ندارد. 🔸اگر پای شما بلغزد، دچار شکستگی می‌شوید؛ اگر زبان شما بلغزد، سبب شکستن ایمان یا شادی فرد دیگری می‌شوید. آن شکستگی را هرگز نمی‌توان درست کرد؛ آن زخم برای همیشه ملتهب خواهد ماند. 🔹پس از زبان با دقت فراوان استفاده کنید. 🔸هر اندازه ملایم‌تر صحبت کنید، هر اندازه کمتر صحبت کنید و هر اندازه شیرین‌تر صحبت کنید، برای شما و برای جهان بهتر خواهد بود. @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند: ✍️ مَنْ سَما إِلَى الرِّياسَةِ صَبَرَ عَلى مَضَضِ السِّياسَةِ؛ 💠 هركه بر مسند ریاست نشيند، بايد بر رنج سياست صبر كند. 📚ميزان الحكمه، ح ۹۰۰۲ @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
✍ اثر حمایتی که ریشه در باور داشته باشه خیلی متفاوته 🔹پسرم درسش خوب نبود. تو مدرسه اذیتش می‌کردن. لاغر بود و عرضه هیچ ورزشی رو هم نداشت. من و زنم از اینکه این بچه این‌قدر بی‌عرضه‌ست، خجالت‌زده بودیم. 🔸گفتیم ازت حمایت می‌کنیم. تو می‌تونی. کلاس ورزش ثبت‌نامش کردیم. بچه همه‌اش تو ورزش سوتی می‌داد و بقیه مسخره‌اش می‌کردن. 🔹بهش می‌گفتیم به تو باور داریم تو می‌تونی. ازش هر جور می‌تونستیم حمایت می‌کردیم که موفق بشه اما هیچی به هیچی. 🔸اون سال‌ها به شرکت‌ها خدمات مشاوره مدیریت می‌دادم و روی این موضوع کار می‌کردم که شرکت‌هایی که مدیرهاشون از ناتوانی کارمندها شاکی هستن، مشکل اصلی کارمندها نیستن. مشکل از مدیره. چون مدیر واقعا کارمندهاش رو قبول نداره. به خاطر این نگاهش، علی‌رغم همه تلاشی که می‌کنه و در ظاهر تشویقشون می‌کنه اما در باطن کلا قبولشون نداره. برای همین کارمندها همیشه بهش وابسته هستن و به جایی نمی‌رسن. 🔹یک دفعه به شک افتادم که نکنه درمورد پسرم هم مشکل خود بچه نیست. مشکل از منه. تو خودم کنکاش کردم و دیدم آره، برخلاف اینکه تو ظاهر به بچه می‌گم تو می‌تونی و من ازت حمایت می‌کنم، تو باطن احساس می‌کنم ناتوانه. 🔸اصلا برای همین حمایتش می‌کنم. تو باطن و نهان وجودم باورش ندارم. 🔹به زنم این دریافتم رو گفتم. اون هم خوب که درمورد خودش عمیق شد، دید واقعا بچه رو قبول نداره و برای خود بچه و توانش احترامی قائل نیست. 🔸اینجا بود که فهمیدیم اونی که احتیاج به تغییر داره ما هستیم، نه بچه. بعد فهمیدیم ما می‌خوایم بچه موفق باشه تا پزش رو بدیم، چون اون رو بخشی از دارایی خودمون می‌دونیم. 🔹ناتوانی از ماست که بار خواسته خودمون و انتظاری که فکر می‌کنیم جامعه و اطرافیانمون از بچه‌های ما دارن رو به دوش اون‌ها گذاشتیم. ناتوانی از بچه نیست که شبیه خواسته‌ی ما نیست. 🔸سعی کردیم تغییر کنیم و اینجا بود که وقت گذاشتیم خود بچه رو بشناسیم. چیزی براش نخوایم و ببینیم خودش چی می‌خواد. 🔹و تازه از همین موقع بچه‌مون رو پذیرفتیم و از اینجا به بعد تازه شناختیمش و هرچی بیشتر خودش رو شناختیم و باهاش آشنا شدیم بیشتر ازش خوشمون اومد. تازه پذیرای خود واقعی‌اش شدیم. 🔸بچه تازه از اینجا به بعد حمایت ما رو حس کرد و پیشرفت کرد و الان زندگی موفق و خوبی داره. @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ یعنی: بعد از سی سحر اُنس، حالا دیگر خواب به چشمانت نمی‌آید! نگاه میکنی به خودِ الآنت، و خودِ سی روز پیشَت ... انگار آن خودت سنگینی بیشتری داشت، بندهایی که به زمین بندش کرده بودند و نمی‌گذاشتند بپّرد، بیشتر بودند. الآن سبک تری، راحت تری، بعضی چیزها اعتبارشان را برایت از دست داده‌اند و دیگر دستشان به دلت نمی‌رسد که دلربایی کنند... ※ اینطور نیست؟ @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
※ اما هنوز خیلی راه مانده تا لااله‌الاالله چه عجیب سلوکی است این لا اله الا الله .... انتهای مسیر، هرگز بسته نیست، و تو به اندازه‌ی این اِله، جا داری این جاده را سلوک کنی! تو تا بی‌نهایت، جا داری برای عاشق شدن، برای چشیدن هیجان عشق! ※ و این جاده هر ثانیه، هیجان جدیدی برای رو کَردن دارد. @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
※ عزیزترین کسانی که عمرت را برایشان گذاشته‌ای، درست جایی رهایت می‌کنند، جایی فراموشت می‌کنند، جایی هوایت را ندارند، جایی تنهایت می‌گذارند که .... و این تازه شروع ماجرای است. و یافتن آغوشی که فوق همه‌ی آغوشهاست. رها کن و برو ... تو به میزانی خواهی رسید، که بتوانی رها کنی و بروی! و به میزانی از روبرو سهم خواهی داشت، که چشمانت دیگر جز روبرو را نبینند. @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
رها کن و برو، عالَم، جهان اندازه هاست، و پوشیدن جامه‌های بزرگتر، مستلزم تنگ شدنِ جامه‌های امروز است. که جز او، جامه‌ای برای پوشیدن، پناهی برای لانه گزیدن، چشمانی برای خیره شدن، و آغوشی برای حل شدن ... نیست! ※ که در پسِ هر رها کردن و رفتن، یک پوسته از روی جانت بر‌میدارد، و تو را به لمس آنچه در نزد اوست، بیشتر راه می‌دهد. @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
※ الله لا اله الا هوَ الحیّ القیّوم تنها حقیقتِ زنده‌‌ای که قیّم است! درست شبیه قیّمی که در گلدانی می‌کارند تا تکیه‌گاه ساقه‌های نازک باشد و به سمت بالا رهنمونشان کند! ※ جز او تکیه دادن ... جاده‌ای انحرافیست در مسیر ! سنگینی را تنها روی حیّ قیّومی باید انداخت، که یگانه حقیقت زنده برای دل دادن است! @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
علیه السلام فرمودند: ✍️ كَم مِن نَظرَةٍ أورَثَت حَسرَةً طَويلَةً! 💠 بسى نگاه كه حسرتى طولانى به بار آورده است! 📚 الكافي : ۵ / ۵۵۹ / ۱۲ @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
✍ مراقب سخت‌جان‌های زندگی هم باشیم منتظر آسانسور ایستاده بودیم. سلام و احوالپرسی که کردم انگار حواسش پرت شد و موبایل از دستش افتاد. تازه متوجه شدم دو تا گوشی دارد، آن که بزرگ‌تر بود و جدیدتر به نظر می‌آمد، سفت و محکم بین انگشتانش خودنمایی می‌کرد. آن یکی که کوچک‌تر بود و قدیمی‌تر، روی زمین افتاده بود و بند بندش از هم جدا شده بود. باتری‌اش یک طرف، در و پیکرش طرف دیگر. از افتادن گوشی ناراحت نشد. خونسرد خم شد و اجزای جداشده را از روی زمین جمع کرد. لبخند به لب باتری را سر جایش گذاشت و گفت: خیلی موبایل خوبی‌ست، تا به حال هزار بار از دستم افتاده و آخ نگفته. موبایل جدید را سمتم گرفت و ادامه داد: اگر این یکی بود همان دفعه اول سقط شده بود. این یکی اما سخت‌جان است. دوباره موبایل قدیمی را نشانم داد. گفتم: توی زندگی هم همین کار را می‌کنیم، همیشه مراقب آدم‌های حساس زندگی‌مان هستیم. مواظب رفتارمان، حرف‌زدنمان، چه بگویم چه نگویم‌هایمان، نکند چیزی بگوییم و دلخورش کنیم. اما آن آدمی که نجیب است، آنکه اهل مداراست و مراعات، یادمان می‌رود رگ دارد، حس دارد، غرور دارد، آدم است. حرفمان، رفتارمان، حرکتمان چه خطی می‌اندازد روی دلش. چیزی نگفت و فقط نگاهم کرد. سوار آسانسور که شدیم حس کردم موبایل قدیمی را محکم توی مشتش فشار می‌دهد. @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
🔻واحد کودک موسسه مصاف برگزار می‌کند 🔸دومین دوره مقدماتی آموزش داستان‌نویسی ✍🏻داستانِ کودک به قلم بزرگسال ⏰ مهلت ثبت نام: تا یازدهم اردیبهشت‌ماه 📆 شروع دوره: دوازدهم اردیبهشت‌ماه 👈🏻 لینک ثبت نام 👉🏻 واحد کودک مؤسسه مصاف (قندِعسل) @mahale114