eitaa logo
شجره طیبه
61 دنبال‌کننده
7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
27 فایل
کانال شجره طیبه شهر مقدس قم خداوندا، ای که در خاطربه طور یقینی نمی گنجی،، و یاد خاطر خواهانت کفایتت نکند، دریابمان،،،
مشاهده در ایتا
دانلود
تابلوی استعمار نمی‌شوم! ۱۵ سالش بود که برادرم از آلمان ۱ دست لباس مارک‌دار آدیداس برایش فرستاد ۱بار هم نپوشید گفتم:چرا؟ بی‌درنگ جواب داد:من تابلوی استعمار نمی‌شوم 🌹 ستاد تربیتی دبستان غیردولتی فاطمه الزهرا سلام الله علیها
20.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚽️روزی که زمین فوتبال چوار ایلام، حمام خون شد
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش میثم هست🥰✋ *پدری که دخترش را ندید*🥀 *شهید میثم نجفی*🌹 تاریخ تولد: ۱۰ / ۲ / ۱۳۶۷ تاریخ شهادت: ۱۰ / ۹ / ۱۳۹۴ محل تولد: تهران محل شهادت: سوریه،بیمارستان *🌹مادرش← میثم وقتی میخواست ازدواج کند💐فقط یک موتور🏍️و 500 هزار تومان پول داشت که آن مقدار را هم، برای سفر مکه کنار گذاشته بود.🌙او دوست داشت قبل از ازدواج، حج عمره برود. ولی زمان ازدواج، آن را برای مراسم عقد خرج کرد🎀 و خدا همه شرایط را فراهم کرد.🍃همسرش← خیلی مشتاق بود بچه به دنیا بیاید🌸 و همیشه میگفت: «پس این بچه کی به دنیا میآد؟ »خیلی دوست داشت دخترش را ببیند🌸 ولی عشقش به حضرت زینب(س) بیشتر بود 🍃حلما 17 روز بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد🥀میثم قبل از شهادتش یک روز از سوریه زنگ زد 📞گفتم: «خسته شدم. زودتر بیا خانه» گفت: «زهره جان! سپردمتان به حضرت زینب(س)💫و از خانم خواسته ام به شما سر بزند💫وقتی حلما میخواست به دنیا بیاید🎀 فقط از ائمه و حضرت زینب(س) کمک خواستم💫 این ها بودند که به من آرامش دادند🍃میثم دخترش را ندید🥀 و حلما هم طعم پدر را نچشید.🥀او از نیروهای سپاه حضرت محمد رسول الله(ص) تهران بود🍃که به جمع شهدای مدافع حرم پیوست💫 و به علت جراحت حاصل از اصابت ترکش به سر🥀چند روزی در کما بود🥀و سپس در تاریخ ۱۰ آذر ماه ۹۴ به شهادت رسید*🕊️🕋 *شهید میثم نجفی* *شادی روحش صلوات*💙🌹 🕊
عزیزی پرسید جبهه چطور بود؟ گفتم : تا منظورت چه باشد . گفت: مثل حالا رقابت بود؟ گفتم : آری. گفت : در چی؟ گفتم :در خواندن نماز شب. گفت: حسادت بود؟ گفتم: آری. گفت: در چی؟ گفتم: در توفیق شهادت. گفت: جرزنی بود؟ گفتم: آری. گفت: برا چی؟ گفتم: برای شرکت در عملیات . گفت: بخور بخور بود؟ گفتم: آری . گفت: چی می خوردید؟ گفتم: تیر و ترکش 🔫 گفت: پنهان کاری بود ؟ گفتم: آری . گفت: در چی ؟ گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها .👞 گفت: دعوا سر پست هم بود؟ گفتم: آری . گفت: چه پستی؟؟ 🤔 گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین . گفت: آوازم می خوندید؟ 🎙 گفتم: آری . گفت: چه آوازی؟ گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل . گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟ 🌫 گفتم: آری . گفت: صنعتی یا سنتی؟؟ گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب💀☠ گفت: استخر هم می رفتید؟ 💧 گفتم: آری ... گفت: کجا؟ گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون .🌊 گفت: سونا خشک هم داشتید ؟ گفتم: آری . گفت: کجا؟ گفتم:تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه. گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟ گفتم: آری گفت: کی براتون برمی داشت؟ گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه . گفت: پس بفرمایید رژ لبم می زدید؟؟ گفتم: آری تا دلت بخواد خندید و گفت: با چی؟ گفتم: هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان سکوت کرد و چیزی نگفت... 🌹🌹🌹ياد و خاطره شهدا و رزمندگان بی نام و بی ادعای این سرزمین گرامی باد یادو خاطرشان جاویدان و نثار روح بزرگشان صلوات ❤
.. مغز انسان هلاک یک فکر است . فکر خاک شدن وروزی انچنان محو خاک میشود وبا او حس یگانگی میکند و مثل خون در رگ خاک فرو میرود و پاک میشود سجده ای جانانه میکند ،از پیشانی او اگر مهری بسازنند مدام خاطرات کربلا را مرور میکند مثل عبور خون، این یاد حیاتش بوده.
🕊 من مظلوم‌ترین مادر شهید هستم، منافقین، من و فرزندانم را اسیر کردند، من تنها مادر شهیدی هستم که بچه ام را جلویم بُریدند، بچه‌ام را پاره کردند و را در آوردند. با بدن فرزندم را قطعه کردند و من ۲۴ ساعت با این بدن تنها ماندم و خودم با قبر کندم و کفن کردم و دفن کردم. شهید یوسف داورپناه🌹
بازگشت ۵۵ پرستوی مهاجر سردار سرتیپ پاسدار سید محمدصالحی با اعلام خبر ورود پیکر ۵۵ شهید تازه تفحص شده از مرز خرمشهر، اظهار داشت: بنا براعلام مقامات ایرانی و عراقی امروز پنجشنبه تبادل پیکر پاک ۵۵ شهید از مرز شلمچه صورت خواهد پذیرفت. وی افزود: پیکرمطهر این شهدا در حاشیه رودخانه اروند کنار تفحص و مربوط به عملیات کربلای ۴ و ۵ دوران دفاع مقدس است. فرمانده ‌انتظامی خوزستان تصریح کرد: پیکر شهدای گرانقدر پس از ورود به خاک ایران بر دستان مردم خرمشهر تا مسجد جامع این شهر تشییع و سپس جهت نمونه برداری DNA به تهران منتقل می‌شود. 🌷شادی روح مطهرشان ذکرصلوات🌷 🕊
4_5978776243342936446.mp3
15.95M
🎧 طوفانی و شنیدنی🌺 🎼 به نام عشق ... 🎤حاج 🌙 (س) 🕊
سالروز شهادت مدافع حرم شهید مهدی ایمانی 🖤🖤🖤🖤 ستاد تربیتی دبستان غیردولتی فاطمه الزهرا سلام الله علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدی که بعد از شهادتش سرباز امام زمان شد ستاد تربیتی دبستان غیردولتی فاطمه الزهرا سلام الله علیها
10.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥گروه سرودی که همه اعضایش شهید شده‌اند 💐فیلم آخرین اجرایشان است که همه‌ی نه نفرشان به همراه حمید صادقی که مربی‌شان بود بعد از پایان اجرا در مینی بوسی در شهر قم هدف موشک هواپیمای صدام قرار گرفتند.بچه های این گروه سرود همه شهیداند؛
از تولید و ساخت عمده شراب تا شهادت در جنگ تحمیلی! *محمدعلیِ پورعلی* جوان زیبا و سفیدرویی بود که به خاطر طلائی رنگ بودن موهایش در روستای گُراخک شاندیز به *"مندلی‌طلا"* معروف بود. مندلی‌طلا تا قبل از شهادت، در روستا اقدام به تولید و پخش مشروبات الکلی به صورت بشکه‌ای می‌کرد، تا این‌که توسط کمیته انقلاب اسلامی آن زمان دستگیر و پس از محاکمه به شلاق محکوم شد. وی را جلوی مسجد روستا آورده و روی چهارپایه‌ای خواباندند و در برابر مردم، حدّ شلاق را بر بدنش جاری کردند. بعد از اجرای حد، پدر پیرش به او گفت: *"خیر نبینی که آبروی منو بردی و از نمازِ تو مسجد محرومم کردی".* بعدها مندلی طلا به یکی از دوستانش گفته بود: *"از حرف پدرم خیلی تکون خوردم و دلم خیلی شکست. "* موقعی که زیر بغلامو گرفته بودن و از روی چهارپایه پایین میاوردن، رو به خونه خدا (مسجد) کردم و از خدا طلب بخشش کردم. بعد از چند روز هم دلم هوای جبهه کرد. متوسل به *اباعبدالله* شدم و تصمیم گرفتم به جبهه برم". اهالی روستا می‌گویند: "مندلی طلا عزم جبهه کرده بود اما بسیج روستا به‌خاطر سابقه خرابش، ثبت‌نامش نکرد!" از پایگاه بسیج شاندیز و اَبَرده هم اقدام کرد، آنها هم ثبت‌نامش نکردند. دوست مندلی‌طلا که از بسیجیان روستای زُشک می‌باشد، او را از طریق پایگاه بسیج روستای زشک ثبت نام کرده و او را به آموزش جبهه اعزام کرد. وی می‌گوید: "مندلی‌طلا بعد از طی دوران آموزش و هنگام اعزام به جبهه به من گفت: *من بیست و هفت روز دیگه شهید می‌شم و بدنم بیست روز تو بیابون می‌مونه!* وقتی بعد از چهل و هفت روز جنازمو تو روستا آوردن، تو همون نقطه‌ای که شلاقم زدن، بدنمو رو زمین بذارین و پدرمو بالا سرم بیارین، بگین پدرم کنار سرم وایسه و جلوی مردم حلالم کنه و بگه: *مندلی‌طلا توبه کرد تا هم خودش خدایی بشه و هم مایهٔ آبروی پدرش بشه".* دقیقا ۴۷ روز پس از اعزام، پیکر مطهر این شهید را به روستا می‌آورند و تشییع می‌کنند! مردم روستا می‌گویند: "با این‌که پیکر این شهید بیست روز تو بیابون رو زمین مونده بود، تو فضای مسیر تشییع جنازه بوی عطری پیچیده بود که همه به هم می‌گفتن تو عطر زدی؟" پدر این شهید می‌گوید: *مندلی من* زمانی که می خواست به جبهه بره، برای خدافظی پیش من اومد و یک‌ساعت دست و صورتمو می‌بوسید، اما من حاضر نشدم صورتشو ببوسم و الآن تو حسرت یک بوسه‌شَم. من هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم که مندلی من یک روزی طلا بشه. جنازه پسرم بوی خیلی خوشی می‌داد!" تمام اهالی روستای گُراخک در تشییع پیکر این *شهید تواب* شرکت کرده بودند. الانم قدیمی ها روستا گواهی می‌دهند که تمام کوچهٔ مسیر تشییع را بوی عطر خوشی فرا گرفته بود و تا مدت‌ها این بو را حس می‌کردند! تاریخ تولد: ١٣٣٧/٠١/٠٢ تاریخ شهادت: ١٣۶۵/٠۴/١٢ ستاد تربیتی دبستان غیردولتی فاطمه الزهرا سلام الله علیها