eitaa logo
مهدویت تا نابودی اسرائیل
1.7هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
61 فایل
🌷اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید 🍃امام خامنه ای(حفظه الله) نظرات و پیشنهادات @Mtnsrx ارتباط با ادمین جهت تبادل @fzz_135 لینک کانال مهدویت تا نابودی اسرائیل در ایتا http://eitaa.com/joinchat/1682636800Cc212ba55ee
مشاهده در ایتا
دانلود
یوسف زهرا ! گذشت سن غیبتت ز سن نوح ولی… شمار مردم کِشتی نکرد تغییری 👉 @mtnsr2
🌷☘🌿🍃🍂🌷☘🌿🍃🍂🌷☘ ⭕️ دست بـﮧ قلم بردم تا برایتان حرف ها بزنم اما نشد ... خواستم از "دردم" بگویم دیدم دردِ شما ، خودِ (( من )) م ... خواستم از "بـﮯ کسـﮯ" ام حرف بزنم دیدم 「تنها」 تر از شما در عالم نیست خواستم بگویم "دلم از روزگار گرفتـﮧ" دیدم خودم در 「خون بـﮧ دل」 کردنِ شما کم نگذاشتـﮧ ام ... قلم کم آورد ... بـﮧ راستـﮯ کـﮧ وسعت (( مظلومیت )) شما قابل اندازه گیرے نیست 👉 @mtnsr2 🌷☘🌿🍃🍂🌷☘🌿🍃🍂🌷☘
⭕️خاطره ای زیبا از شهید ...  قرار گذاشتیم باهم بریم زیارت امام رضا(ع)… بعد از چند روز من کارام هماهنگ شد و بیلیط هم گرفتم٬ اما فقط یه دونه! بیشتر پول نداشتم٬ و قرار بود پیش عده ای از رفقا که اردو میرفتن مشهد بریم٬ وفقط بلیط رفت و برگشت از خودمون باشه. بهش گفتم هماهنگه شب راه آهن باش بچه های فلان جا که قرار بود باهاشون بریم شب حرکت میکنن٬ منم بلیط برا همون موقع گرفتم… شب زنگ زد بهم گفت کجایی یه ربع دیگه قطار حرکت می کنه؟ گفتم من گیر کردم تو برو من خودمو می رسونم… مثل اینکه فهمیده بود تو راه که راضی شدم اون بره خودم نرم… حالا در هر صورت صبح رسیده بودن مشهد٬ دم غروب بود که یکی از بچه های اون اردو زنگ زد گفت این رفیقت تا رسیدیم مشهد رفت حرم هنوزم نیومده! گفتم پیداش کن نگران شدم؛ سر نماز مغرب دیده بودنش تو حرم که گفته بود تا فلانی نیاد من نمیام بیرون حرم! از آقا خواستم… …تهران مضطرب بودم٬ فکر کردم گم شده و… گوشیم زنگ خورد٬ یکی از بچه های تهرانپارس بود٬ گفت بلیط رفت و برگشت مشهد دارم هوایی٬ دوتا! اونی که قرار بود بیاد٬ نمیاد تو اگه میای بیا… (مهمون من) دو سه ساعت بعد حرم دیدمش از حال داشت میرفت٬ تقریبا دو روز بود غذا نخورده بود؛ تا منو دید بغلم کرد و گفت ما بی معرفت نیستیم٬ دمت گرم آقا… از خوشحالی و حالی که داشت گریم گرفت احساس کردم اصلا نمیشناسمش… بعضی وقتا میگم ای کاش بود 👉 @mtnsr2
af335b26aaa62cb0a578931278b2481b1660373__35601.apt
30.62M
🌷شهیدامر به معروف .شهید علی خلیلی ☘تصاویری به همراه لحظات تشیع پیکر شهید خلیلی 👉 @mtnsr2
رسم پرواز همین بود .... 🌷هرکه بسیجی تر ، پر 🌷 👉 @mtnsr2
hadadian-02.mp3
1.37M
⭕️ 🌷یاد امام و شهدا دلو میبره کرببلا                      🌷بعضی شبا وقتی بابا. کنج دلش غوغا میشه .یا بعضی وقتا دل شب. ..... 👉 @mtnsr2
⭕️یاد امام و شهدا دلو میبره کرببلا                   🌷بعضی شبا وقتی بابا. کنج دلش غوغا میشه .یا بعضی وقتا دل شب. 🌷وقتی که از خواب پامیشه.میره یه گوشه میشینه . 🌷آلبوماشو وا میکنه .خوب میدونم گذشتشو بااونا پیدا میکه .بااونا نجوا میکنه                   🌷یاد امام وشهدا دلو میبره کرببلا                    🌷میگم بابا اینا کین که بالباس خاکین 🌷 اما هزار تا کهکشون سرتا سر هفت آسمون. مونده به زیر پرشون 🌷میگم پسرم نور دلم باغ گلم همه حاصلم الهی هیچ مسافری از رفیقاش جانمونه  توهم دعا کن که بابات غریب و تنها نمونه بعد امام و شهدا زیاد تو دنیا نمونه 🌷 اینا تو آسمون پدر ستاره های سحرند به جون تو برای من عزیز تر از برادرند 🌷 به کی بگم  چه جور بگم  بعضی هاشون توبیداری بعضی هاشون تو رویاها جلوه ی مولا رو دیدن جذبه ی مولا رودیدن ☘ یاد امام وشهدا دلو میبره کرببلا. 🌷میگم بابا .که هروقت پیش شما میون کل جبه ها اسم شلمچه که میاد 🌷چه سریه چه رازیه فوری بر افروخته میشن مثل یه شمع سوخته میشن . 🌷 میگم پسرم ای پسرم نمک نزن  بازم به زخم جگرم سرتاسر جبهه همش شور تجلی خدابود به خدا آخر دنیا بود به خدا کرببلا بود به خدا 🌷 حضرت زهرای بتول با اینکه ما نوکرشیم مادر ما بود به خدا 🌷اما میون جبهه ها . شلمچه بیشتر از همه گرفته بوی فاطمه 🌷شب حمله هم همه بود روی لبها زمزمه بود دعوا سر سربند یا فا طمه بود 🌷ذکر لبها وقتی که یازهرا میشد همه گرهامون وا میشد  ☘یاد امام وشهدا دلو میبره کرببلا                  🌷این رفیقم که میبینی. میون دار هیات بود . 🌷مسجدی بود باخدا بود .بی ریا بود با صفا بود . یه شب توی میدون مین . 🌷آخر به آرزوش رسید .ترکش های خمپاره ها هردوتا دستاشو برید . 🌷این رفیقم که میبینی .اهل بظر بود به خدا مرد خطر بود به خدا یه شب توی میدون مین دیدم بی سر بود به خدا مرد خطر بود . 🌷این رفیقم که میبینی انیس ویارو یاورم عزیز تر از برادرم وقت وداع آخرش میگفت بگو به مادرم . 🌷 از خدا خواستم همیشه که بر نگرده پیکرم این رفیقم غلامعلی نوحه خونه روضه خونه وقتی باباش دلسشمیگیره شعرای اونو میخونه . 🌷 آخرش حاجتمو من میگیرم یه روز  از عشقت تو مولا من میمیرم قربون کبوترای حرمت  👉 @mtnsr2                
🌷آهنگری با وجود رنج های متعدد و بیماری اش عمیقا به خدا عشق می ورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت،از او پرسید: تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست داشته باشی؟ 🔹آهنگر گفت وقتی که میخواهم وسیله آهنی بسازم ، یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم. سپس آنرا روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید. اگر به صورت دلخواهم درآمد،می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود،اگر نه آنرا کنار میگذارم. 🌸 همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا ، مرا در کوره های رنج قرار بده .اما کنار نگذار! 👉 @mtnsr2
⭕️ 🔶ادامه قسمت چهل وپنجم 🔶 👉 @mtnsr2
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⭕️ ۲ 🔶ادامه قسمت چهل وپنجم 🔶 با صدای انفجار ، یکباره از جا پرید . از لبه کانال بالا رفت وزمین منطقه را تا تپه های دو قلو که پشت سر ما قرار داشت برسی کرد . بعد چند نفر از بچه هایی که سابقه عملیاتی داشتند را صدا کرد . آنها هم آمدند گفت :برای عقب نشینی و رفتن به کانال اول و بعد از آن رسیدن به نیرو های خودی ،چاره ای جز تنها گذاشتن مجروحین نیست . نیروهای سالم باید پس از خروج از کانال ، در میان میادین مین و سیم خاردار ها حدود ۴۰۰متر سینه خیز بروند . آن وقت اگر بتوانند از انفجار مین ها ، آتش مرگبار لول ها ،دوشکا ها وتیر بار های دشمن نجات پیدا کنند وبه کانال اول می رسند بعد از گذشتن از کانال اول ،باید دوباره مدتی سینه خیز بروند تا نزدیک تپه های دو قلو برسند . بعد هم با سرعت بدوند تا به پشت تپه های دو قلو برسند . یک طرف این تپه ها در تصرف دشمن است وطرف دیگرش در تصرف نیروهای خودی،بچه ها باید مواظب آتش دشمن هم باشند . آنها روی تپه ها هستند. این حرف را زد و گفت: بروید بچه های سالم را توجیه کنید. طبق آنچه می گفت . با رسیدن به این تپه ها ،می شد به نجات یافتن امیدوار بود، اما طی این مسیر ،تنها از کسانی بر می آمد که چالاک و سر حال باشند ،نه کسانی که چهار روز ، نه آب وغذا خورده اند ونه توانسته اند خوب بخوابند و مضاف بر این ، با دشمن در سخت ترین شرایط روحی وروانی جنگیده اند . هم به قصد دلجویی از مجروحین از جا برخواست به هر مجروحی که می رسید لحضاتی را در کنارش می نشست و او را نوازش می کرد و با او صحبت می نمود . من هم در کنار او بودم چند متر جلو تر به یک گروه کوچک دو نفره رسید وکنار آنها نشست . یکی از آنها نوجوانی کم سن وسال بود که به دیواره کانال تکیه داده بود . دیگری اما آرام بر روی پا های رفیقش خوابیده بود . کنارشان نشست . نوجوان به احترام نیم خیز شد . از حال رفیقش جویا شد . نوجوان خیلی آرام اما محکم پاسخ داد: دوستم لحظاتی پیش مهمان خدا شد😢 . بعد هم آرام آرام صورت و موهایش را نوازش داد . با تعجب نگاهش کرد . بعد خم شد و بر گونه های خاک گرفته و خون آلود آن شهید بوسه زد . دیگر انگار رمقی برای برخاستن نداشت. قطرات اشک😭 از چشمان جاری شد . بعد به آرامی پیکر شهید را برداشت وبه کنار بدنهای مطهر شهدا برد. برگشت ونوجوان را در آغوش کشید . رزمنده نوجوان گفت :من ورفیقم از بچگی با هم بزرگ شدیم ، با هم به مدرسه رفتیم . وقتی جنگ شروع شد با تلاش بسیار توانستیم مدرسه را رها کرده وبه جبهه ها بیاییم . ما را به همین گردان کمیل معرفی کردند. گردان ما قبل از حضور در این عملیات ،هجده روز در منطقه فکه در خط پدافندی حضور داشت . حتی آنجا توانستیم یازده نفر از نیروهای دشمن را اسیر بگیریم . بعد از تمام شدن ماموریت ،گردان را به عقب آوردند تا آنجا برای استراحت به دو کوهه منتقل کنند به مرخصی برویم . صبح وقتی برای رفتن به دو کوهه آماده شدیم ، فرمانده همه ما را جمع کرد وگفت :قرار است تا چند روز دیگر در این منطقه عملیات شود ، فرمانده لشکر از گردان ما خواسته به خاطر آمادگی رزمی گردان ،در این عملیات شرکت کنیم . امام (ره) منتظر نتیجه مطلوب این عملیات است . اگر خسته نیستید در این عملیات خط شکن باشیم . هرچند بچه ها خسته بودند ودوشب را مجبور شده بودند بدونه امکانات در اردو گاه چنانه بخوابند وبرای رسیدن ودیدار با خانوادهایشان لحظه شماری میکردند ،اماشیرینی شاد کردن قلب امام ( ره) چیز دیگری بود😍 . تمام بچه ها قبول کردند تا در این عملیات به عنوان خط شکن وارد شوند . بعضی از نیرو ها ،همانجا در هوای سرد زمستان با آب سرد غسل شهادت کردند وبرای عملیات آماده شدند . بعد هم وارد عملیات شدیم . به حرفهای این نوجوان گوش کرد . بعد سکوت عجیبی بین ما حاکم شد 👉 @mtnsr2 🍃🍂🍃🍂🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃