فکر کنم یک کیلومتری پیاده رفته بودیم که یک ماشین وانت آمد وما ذیغ به ذیغ سوار شدیم به چهار کیلومتری سامرا رسیدیم
وچاره ای برای رفتن به حرم جز با پای پیاده نداشتیم
تدابیر امنیتی برای رفتن به سامرا خیلی زیاد بود چه قبل از شهر چه داخل شهر
شاید هر شش یا هفت کیلومتر ایست و بازرسی بود
قبل شهر هم تا داخل رود خانه با قایق ارتشی مامور گماشته شده بود
....بگذریم
قبل شهر به رودخانه کنار شهر رسیدیم
رودخانه ای که نمناکی اش تا به زندانهای خلفای عباسی رسوخ کرده بود
این رودخانه در ذهن ما تداعی کننده شکنجه های خلفای عباسی بود 😔 ولحظه ای خود را در هنگام پیاده روی در کنار امام....
و در زندان نمناک یافتیم😭
کم کم به شهر می رسیدیم بارسیدن به شهر چشممان به آشغالهایی که روی زمین ریخته بود افتاد کما اینکه در شهر های قبلی می دیدیم
بحثی در اینجا مطرح شد
حرکت عظیم ملیونی یه کلیاتی دارد وجزئیاتی
کلیاتش هیچگاه قابل بحث وقابل انحراف نیست
از سر تا ذیل زیبایی هست
اما جزئیاتی دارد که با رعایت این جزئیات به زیبایی این سفر افزوده میشود
اگر هر زائری به خود تکلیف بداند که آشغالهای مربوط به خود را پیش خود نگاه دارد تا اینکه سطل ذباله ای پیدا کند
قطعا شهر زیارتی امامین به این روزگار نمی افتاد
حرکت عظیم نیازمند فرهنگ، و فرهنگ سازی عظیم تری است
تا خناسان ومخالفان این حرکتها طمع شبهه پراکنی یا بد جلوه دادنش را نکنند
درهمین گیر دار بحثها بودیم که به قسمتهای شلوغ مسیر رسیدیم
والبته هرچه جمعیت شلوغ تر میشد
به حرم نزدیکتر می شدیم
تا جایی که طناب هایی به دو طرف خیابان کشیدند تا زائرین را گروه گروه به داخل شهر وارد کنند
نسبت به سال قبل شهر شلوغ تری بود اما از خوفش کم نشد شهر عجیبی بود با تمام زیارتگاه ها متفاوت بود
قبل ایست بازرسی و تفتیش کوله ها
کوله ها را جایی کوپه کردیم وروح الله و مهدی را بر سر آنها گماردیم
قرار شد زیارت مختصر ونماز مختصری بخوانیم وبیاییم تا این دو نفر هم بتوانند به زیارت بروند
بعد کمی پیاده روی چشم مان به گنبد طلایی امامین خورد شاید نظر شخصی بنده باشد
غریبی خاصی در سامرا حکم فرما بود که در دیگر زیارتگاه ها چنین چیزی نبود
ایوان حرم این دو امام خاطره ایوان کاظمین را زنده میکرد
حرم امامین مثل سال قبل نبود حرمی بسیار زیبا را جایگزین حرم چوبی سال قبل کرده بودند
بعد زیارت وخواندن دورکعت نماز کم کم صدای قرآن واذان مغرب آمد
نمیدانستم بودم سر قرار بروم تا آن دو هم به نماز بروند یا نماز جماعت بخوانم
نماز مغرب را خواندم و دلهره قراری که داشته بودیم باعث شد نماز عشا را به جماعت نخوانم و سریعتر به درب خروجی رفتم
اما درب خروجی را بستند ناچاراً صبرکردم تا اینکه نماز از تمام شد
بعد یک مدتی اعلام کردند که خروجی سمت دیگر هست وبا کلی اتلاف وقت سر قرار رسیدم که دوستان به شوخی گفتند که چرا دیر به سر قرار آمدم
که متوجه شدم مهدی وروح الله بعد شنیدن صدای قرآن کوله ها را رها کردند وبه حرم رفتند😕
👉 @mtnsr2
28.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ مستند #برنامه_شیطان
💠قسمت هشتم: حق یعنی زور
👉 @mtnsr2
هدایت شده از مهدویت تا نابودی اسرائیل
⭕️ #قرار_عاشقی
🔷 #شهدارایادکنیدباذکرصلوات
🌷 #شهیدابراهیم_هادی
🌷 #شهیدعبدالصالح_زارع
🌷الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷
👉 @mtnsr2
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
⭕️ #سید_مجتبی_علمدار
🔶قسمت شصت ونهم
🔶 #حضور
همسر من بعد از ماجرای فرش رنگی ارادت عجیبی به سید مجتبی پیدا
کرد. همیشه شبهای جمعه به کنار مزار او ميرفتیم و برای او زیارت عاشورا
می خوانديم.
همسرم آن زمان آنقدر قرص اعصاب می خورد که خسته شده بودیم. از سید
خواستم که ما را یاری کند.
بعد از مدتی که به زیارت سید ميرفتیم حال او رفته رفته خوب شد! دیگر به
سراغ قرص اعصاب نرفت!
پانزده سال است که خانم بنده قرص نخورده! دیگر هیچ مشکل اعصاب و
روان ندارد.
روزی سر مزار سید نشسته بوديم. خانم من گفت: من هرچه از خدا بخواهم
با خواندن زیارت عاشورا در کنار مزار سید برآورده ميشود.
آن روز گفت: آقا سید، من این زیارت عاشورا را به نیابت شما ميخوانم.
از خدا ميخواهم زیارت عمه سادات، حضرت زینب سلام الله ، را نصیب ما کند.
روز بعد یکی از دوستان من زنگ زد و گفت: با یک کاروان راهی سوریه هستیم. دو نفر جا دارد. اگر گذرنامه داری، سریع اقدام کن. باورکردنی نبود
شب جمعه بعد در حرم حضرت زینب سلام الله نائب الزیاره سید بودیم!
در بین بچه های همکار این ماجرا را تعریف کردم. اینکه هر کسی از خدا
چیزی بخواهد به سراغ مزار سید ميرود و با قرائت زیارت عاشورا از خدا
ميخواهد که مشکلش برطرف شود.
هفته بعد سید را در عالم خواب دیدم. گفت: به فلانی از همکاران محل
کار ، این مطلب را بگو ...
روز بعد همان شخص در حضور جمع گفت: تو درباره سید مجتبی چی
ميگفتی؟! من رفتم سر قبر سید. زیارت عاشورا هم خواندم. اما مشکل من حل
نشد.
گفتم: اتفاقًا سید برات پیغام داده. گفته تو دو تا مشکل داری!
از جمع خارج شدیم. ادامه دادم: سید پیغام داد و گفت: مشکل اول تو با
توسل به مادرم حضرت زهرا سلام الله حل ميشود.
اما مشکل دوم را خودت به وجود آوردی. در زندگی خیلی به همسرت دروغ گفتی و این نتیجه همان دروغ هاست!“ رنگ از رخسار دوستم پریده بود.
گفت: درسته.
توی سفر راهیان نور همین مطالب را گفتم. نوروز 1388 بود. یکی از روحانیان کاروان جلو آمد و گفت: من زیاد به این حرفها اعتقاد ندارم. برو به این سید
که ميشناسی بگو یه دختر شهید داره طلاق ميگیره برای اینکه بچه دار نمی شه.
بگو آبروی خانواده شهید در خطره.
من هم بعد از سفر به سراغ مزار سید رفتم و بعد از زیارت عاشورا همین
مطلب را گفتم.
نوروز سال 1389 همان روحانی با من تماس گرفت. ميخواست آدرس قبر
سید را بپرسد.
گفت: با همان دختر شهید و همسر و فرزندش ميخواهیم برویم سر مزار
سید!
سید به یکی از دوستانش گفته بود: هر وقت خواستید برای من کاری انجام
دهید زیارت عاشورا بخوانید. سه بار هم در اول و آخر آن نام مادرم حضرت
زهرا سلام الله را ببرید.
👉 @mtnsr2
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
هدایت شده از مهدویت تا نابودی اسرائیل
ziarat_ashura_taheri-[www.Patoghu.com].mp3
6.78M
⭕️زیارت عاشورا بخوانیم به نیت شهید
#سید_مجتبی_علمدار
تکه کلامی از شهید علمدار....
برای بهترین دوستان خود شهادت را بطلبید
👉 @mtnsr2