هدایت شده از مهدویت تانابودی اسراییل
4_5927064008170406290.mp3
8.34M
⚡️آیا به اندازه داشته هایتان شکرگذاری میکنید؟🤔‼️
⚡️چرا نعمت هابرای ما تکراری شده؟🤔‼️
استاد #سید_محمد_عرشیانفر
👉 @mtnsr2
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌀 #داستان_بسیار_زیبا
✍استاد فاطمي نيا مي گويد :
✨علامه جعفری از پدر آیت الله خویی، مرحوم آسید علی اکبر خویی، نقل می کند در قدیم در شهر خوی یک زنی بسیار زیبا بوده. چون شهر کوچک بود همه هم را می شناختند این دختر زیبا نصیب جوانی شد. مکه ای برای این جوان واجب شد. این جوان ذهنش بد جوری مشغول شد که در این مدت طولانی که باید با شتر و...سفر کنم این زن را به چه کسی بسپارم. نزد مقدسی رفت که زنش به او بسپارد او قبول نمی کند و می گوید نامحرم است، چشممان به او می افتد به گناه می افتیم. داشی در خوی بوده مشهور بوده به علی باباخان.
💠به او گفت: می خواهم بروم مکه می خواهم زنم را به شما بسپارم. دخترهایش را صدا زد و گفت: او را ببرید داخل. خیالت تخت برو مکه. جوان رفت مکه بعد از شش هفت ماه با اشتیاق رفت در خونه علی باباخان زنش را تحویل بگیرد. در زد گفت: آمده ام زنم را ببرم. گفتند: بابا علی خان نیست ما نمی توانیم او را تحویل دهیم.
🍁 گفت: بابا علی خان کجاست؟ گفتند: تبریز.راه زیادی بود و ماشینی نبود بالاخره خودش را رساند به تبریز. علی باباخان را پیدا کرد. گفت: اینجا چه می کنی؟ گفت: تو این زن را سپرده بودی به من. شنیده بودم که این زن زیبا است. ترسیدم حتی در این حد که بیاد به ذهنم که ببینم این چه شکلی است. به همین دلیل تو که رفتی من تمام مدت را رفتم تبریز تا نباشم.»
👉 @mtnsr2
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
✍امام حسن مجتبي عليه السلام فرمود:
✅مكارم اخلاق ده چيز است:
1⃣راستگوئى
2⃣نوميدى راستين از غير خدا
3⃣بخشش به نيازمندان
4⃣خوش خلقى
5⃣پاداش در برابر خدمات ديگران
6⃣ پيوند و رفت و آمد با خويشاوندان
7⃣حمايت از همسايه
8⃣توجّه به حقوق دوستان
9⃣مهمان نوازى
🔟و مهمترين اينها شرم و حياء است.
📚تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 215
👉 @mtnsr2
🔅با مهربانی میتوان دلها را جذب کرد
وقتی منتظر امام زمان(علیه السلام) باشی و مهربانی با مردم کنی، دلهایشان را جذب میکنی و چه با صفاست که که دلهایی که با تو همراه می شوند
تو را مهدی باور و مهدی یاور بدانند
ای که مهدی را دوست میداری
وقتی میشود پروانه و روی هر گلی نشست
❓ نمیشود مهربان بود و به هر دلی نشست؟
👉 @mtnsr2
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
✍امام زمان ارواحنافداه می فرمایند :
«سجده شکر از واجب ترین و الزامی ترین مستحبات الهی است»
بهترین اوقات برای بجا آوردن سجده شکر بعد از نمازهای پنجگانه است.
🔅 حضرت آیت الله کشمیری استاد اخلاق و عرفان بعد از نماز سر را به سجده میگذاشتند و میگفتند : الحمدلله ،سپس گونه ی راست را بر مُهر میگذاشتند و سه مرتبه می گفتند:
شکرا للّه ،و سپس گونه ی چپ را بر مُهر می گذاشتند و سه مرتبه می گفتند: استغفرالله
❓از وی سؤال شد این چه سجده ای است!؟
🔹پاسخ دادند : «حضرت ابراهیم به یاری این سجده خلیل اللّه شد.
📚روح و ریحان ص۱۷۰
👉 @mtnsr2
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠امام زمان عج الله را برای خودش بخواهیم...
#حجت_الاسلام_عالی
فرج مولا صلوات
🍃💕#اَلَّلهُمـّ_عجِّل_لِوَلیِڪ_َالفَرَج🍃💕
👉 @mtnsr2
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🔸ما حواسمان نیست....
در باز شد، دست دراز کرد یک کیسه داد. فقیر حسابی دعا کرد؛ خدا خیرت بده!
اما از جعفر صادق گله کرد و گفت: با آن که امام است اما نگاهی به من نمیاندازد و چیزی نمیفرستد و هرگز به یاد فقرا نیست!!
آمد به فقیر بگوید این هدیهی خود امام صادق است اما یادش آمد که امام صادق علیهالسلام فرموده بود نگو که من فرستادم!
📚 امالی شیخ طوسی، ج۲، ص۲۹۰
مولایمان صاحبالزمان(عجلاللهفرجه) ، مستقیم و غیرمستقیم، دائم به یکایک ما لطف دارند، ما حواسمان نیست....
✅ نه تنها در مادیات بلکه 👆 از این مهم تر در معنویات و رساندن حقایق به ما
👉 @mtnsr2
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
✋سلام به همه دوستان
میگن هیچ جا خونه خود آدم نمیشه
من میگم خونه ای که بوی خدا نده فرقی نمیکنه خونه خودمون باشه یا جای دیگه
اما خونه ای میشناسم که عین سادگی یک #خونه_استثنایی بود
خانه استثنایی شهید عبد الحسین برونسی
👉 @mtnsr2
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
♻️خانه ی استثنایی
🍃سپاه که کم کم شکل گرفت، عبدالحسین دیگر وقت سرخاراندن هم پیدا نمی کرد. بیست وچهار ساعت سپاه بود، بیست و چهار ساعت خانه.خیلی وقتها هم دائماً سپاه بود. اولها حقوق نمی گرفت. بعد هم که به اصطلاح حقوق بگیر شد، حقوقش جواب خرج و مخارجمان را نمی داد. برای همین کار بنایی هم قبول می کرد. اکثرا شبها می رفت سرکار.
🍃آن وقتها خانه ی ما طلاب بود.جان به جانش می کردی، چهل متر بیشتر نمی شد. چند دفعه به اش گفته بودم: این خونه برای ما دست و پاش خیلی تنگه، ما الان پنج تا بچه داریم، باید کم کم فکر جاي دیگه ای باشیم.
🍃هیچ وقت ولی مجال فکر کردنش هم پیش نمی آمد، تا چه برسد بخواهد جای دیگری دست و پا کند.
🍃 اول، چشم امیدم به آینده بود.ولی وقتی جنگ شروع شد، از او قطع امید کردم. دیگر نمی شد ازش توقع داشت.
یک ماه رفت برای آموزش. خودم دست به کار شدم.خانه را فروختم و یک چهار راه بالاتر، خانه ی بزرگتری خریدم.
خاطره ی آن روز، شیرینی خاصی برام دارد، همان روز که داشتیم اثاث کشی می کردیم.
🍃یادم هست که وسایل زیادی نداشتیم، همانها را با کمک بچه ها می گذاشتیم توی فرقون و می بردیم خانه ی جدید.
یک بار وسط راه، چشمم افتاد به عبدالحسین. از نگاهش معلوم بود تعجب کرده.آمد جلو. یک ماه ندیده بودمش.
سلام و احوالپرسی که کردیم، پرسید: کجا می رین؟
چهار راه جلویی را نشان دادم.
اون جا یک خونه خریدم.
خندید. گفت: حتماً بزرگتر از خونه ی قبلی هست؟
آره.
باز خندید.
از کجا می خواین پول بیارین؟
گفتم: هر کار باشه برای پولش می کنیم، خدا کریمه.
🍃چیزی نگفت. یقین داشتم از کاری که کردم، ناراحت نمی شود. وقتی خانه ی جدید را دید، خوشحال هم شد.
خانه خشتی بود و کف حیاطش موزائیک نداشت. دیوار دورش هم گلی بود. با دقت همه جا را نگاه کرد. گفت: این برای بچه ها حرف نداره، دست و پاش هم خیلی بازه.
کار اثات کشی تمام شد. عبدالحسین، زودتر از آن که فکرش را می کردم، راهی جبهه شد.
چند روزی تو خانه ی جدید راحت بودیم. مشکل از وقتی شروع شد که باران آمد.
تو اتاق نشسته بودیم. یکدفعه احساس کردم سرم دارد خیس می شود. سقف را نگاه کردم ازش آب چکه می کرد!
دست و پام را گم کردم. تا به خودم بیایم، چند لحظه ای گذشت. زود رفتم یک ظرف آوردم و گذاشتم زیرش. فکر کردم دیگر تمام شد. یکهو:
🍃مامان از این جا هم داره آب می ریزه!
باران شدیدتر می شد و آب چکهای سقف هم بیشتر. اگر بگویم هر چه ظرف داشتیم، گذاشتیم زیر سوراخهای
سقف، شاید دروغ نگفته باشم. تا باران بند بیاید، حسابی اذیت شدیم. بعد از آن، روز شماری می کردم کی عبدالحسین بیاید، مخصوصاً که چند بار دیگر هم باران آمد.
🍃بالاخره برگشت. اما خودش نیامد. با تن زخمی و مجروح، آوردنش. بیشتر، پاهاش آسیب دیده بود.
روز بعد، آقای غزالی و چند تا از بچه های سپاه آمدند عیادت. اتفاقاً باران گرفت! دیگر خودم خودم را داشتم می خوردم.
آقای غزالی وقتی وضع را دید، فکر کرد شاید از سقف همان اتاق آب چکه می کند. از بچه ها پرسید: اتاق مهمان خانه کجاست؟
به اش نشان دادند. رفت و زود برگشت. آن جا کمی از اتاقهای دیگر نداشت. شروع کردیم به آوردن ظرفها، آنها هم کمی بعد بلند شدند. خداحافظی کردند و رفتند.
🍃یک ساعت طول نکشید که یکی شان برگشت. آمده بود دنبال آقاي برونسی. گفتم: ایشون حالش خوب نیست،
شما که می دونین.
🍃«ما خودمون با ماشین می بریمشون.»
«حالا نمی شه یک وقت دیگه بیاین؟»
«نه، آقاي غزالی کار ضروری دارن، سفارش کردن که حتماً حاجی رو ببریم اون جا.»...
وقتی از سپاه برگشت، چهره اش تو هم بود. کنجکاوی ام گل کرد. دوست داشتم ته و توی قضیه را در بیاورم. چند دقیقه ای که گذشت، پرسیدم: «جریان چی بود؟
چکارت داشت آقای غزالی؟
آهی از ته دل کشید.
🌷ادامه دارد....
👉 @mtnsr2
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
براستی کدام یک از ما دیگری را پیدا می کند؟
ما شما را ...؟؟
یا شما ما را ..؟!!
اصلا کداممان گم شده ایم؟!
ما یا شما ؟
میپندارم ،ما روح گم کرده ایم و شما جسم...
روح مان تلنگر می خواهد و جسمتان تفحص ....
ما محو در زمانیم و شما محو در زمین ...
شما در افلاک و ما در پی پلاک ...
پس ای شهیـد...
قرارمان باشد:
تفحــص از مـا ،
تلنگر از شـما ...
ما بر جسم تان
شما با روح مان ...
👉 @mtnsr2
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
⛔️ #صفات_منافقین
حالا خودت رو بسنج ببین منافق نباشی!☺️
🌹 امیرالمؤمنین امام علی ع فرمودند:
🔹شخص منافق هرگاه نگاه میکند برای سرگرمی است،
🔹هر گاه سکوت میکند همراه با غفلت است،
🔹وقتی سخن میگوید بیهودهگویی میکند.
🔹هرگاه بینیاز شود طغیان میکند،
🔹وقتی گرفتاری به او رسد داد و فریاد راه میاندازد، زود ناراحت میشود و دیر خشنود میگردد.
🔹از اندکِ خدا ناخشنود میشود و بسیارش هم او را خشنود نمیسازد،
🔹 شرّ بسیار در سر میپروراند و مقداری از آنها را به کار میبندد
🔹و افسوس میخورد که چرا فلان کار بد را انجام نداده است.
💠امیر المؤمنین الإمام علیٌّ علیهالسلام:
المُنافِقُ إذا نَظَرَ لَها، وإذا سَکَتَ سَها، و إذا تَکَلَّمَ لَغا، و إذا استَغنی طَغا، و إذا أصابَتهُ شِدَّةٌ ضَغا، فهُو قَریبُ السُّخطِ بَعیدُ الرِّضا، یُسخِطُهُ علَی اللّه الیَسیرُ، و لا یُرضیهِ الکثیرُ، یَنوی کثیرا مِن الشَّرِّ ویَعمَلُ بطائفَةٍ مِنهُ، و یَتَلَهَّفُ علی ما فاتَهُ مِن الشَّرِّ کیفَ لَم یَعمَلْ بهِ!
📚 تحف العقول، صفحه ۲۱۲
👉 @mtnsr2
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹