eitaa logo
مهدویت تا نابودی اسرائیل
1.7هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
61 فایل
🌷اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید 🍃امام خامنه ای(حفظه الله) نظرات و پیشنهادات @Mtnsrx ارتباط با ادمین جهت تبادل @fzz_135 لینک کانال مهدویت تا نابودی اسرائیل در ایتا http://eitaa.com/joinchat/1682636800Cc212ba55ee
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌷🌹🌸🌻💐🌼 🌿🌷🌹🌸🌻 🌿🌷🌹 🌿 ⭕️بلاها مأمور رجوع ما به پروردگار است 🔅مرحوم شهید دستغیب می فرماید: ☘روایت است که می فرماید: وقتی که بلائی آمد یا بلای عمومی مثل وبا طاعون، با بالای شخصی مثل فقر، مرض اگر می خواهید بدانید بلا طول می کشد یا نه، ببینید حال التجاء و زاری دارید یا نه اگر هست که بلا زود بر طرف می شود. 🍃این بلاهائی که به ما توجه می شوند مأمور رجوع ما به پروردگارند، یکی از مصالح بلا همین است که خدا را بخوانیم، اما جان فدای کسی که منتظر بلا نباشد، بلکه خودش متوجه رب العالمین شود، پس از استجاب دعا هم باز در خانه خدا را رها نکند، البته مصلحت باشد حاجت روا خواهد شد 👉 @mtnsr2 🌿 🌿🌷🌹 🌿🌷🌹🌸🌻 🌿🌷🌹🌸🌻💐🌼
⭕️ چطور خداوند هر کیو دوست داشته باشه بیشتر امتحانش میکنه؟ ☘دیدی یه بچه👶 رو که دوسش 😍داری هی نیشگون میگیری گازش میگیری😘 فشارش میدی😉 🤔اما اون دردش میاد و گریه می کنه 😢اما تو از دوست داشتن زیاد این کار رو میکنی 🍃خدا هم همینطوره هر کیو بیشتر دوست داشته باشه بیشتر امتحان میکنه و فشارش میده 👉 @mtnsr2
11.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍁شیطان(تکبر) 🍁شیطان(جهل) 🍁شیطان(نژاد پرست) 🍁شیطان( مقایسه) ⬅️چطور به خودت اجازه میدی قضاوت کنی... 💠استاد رائفی پور 👉 @mtnsr2
🌷تولد غریبانه ای است... 🍁وقتی پدر و پسر هر دو اسیرند... 🌀یکی در زندان، دیگری در زمان! 🌸 میلاد #امام_حسن_عسکری بر شما شیعیان و عاشقان فرزندِ عزیزشان، مبارک 👉 @mtnsr2
4_5956394795101324663.mp3
2.22M
⭕️حکایت پیوستن خادم مهربان به جمع یاران حضرت ولی عصر(عجل الله فرجه) 🌱استاد عالی 👉 @mtnsr2
🌿🌷🌹🌸🌻💐🌼 🌿🌷🌹🌸🌻 🌿🌷🌹 🌿 🌷 عجل الله تعالی فرجه در کلام علیه السلام 🌹سپاس خدایی را که مرا از این دنیا نبرد تا اینکه امام بعد از خود را دیدم. او شبیه‌ترین خلق به پیامبر اکرم از حیث خَلق و خُلق می‌باشد. خداوند تبارک و تعالی او را در زمان غیبتش حفظ می‌کند و ظاهر می‌شود و زمین را از قسط و عدل پر می‌کند چنانچه از جور و ظلم پر شده باشد. 📚 کفایة الاثر، تالیف ابو القاسم خزار قمی، صفحه ۴۱۳ 👉 @mtnsr2 🌿 🌿🌷🌹 🌿🌷🌹🌸🌻 🌿🌷🌹🌸🌻💐🌼
⚫️ دستاورد # فضایی بعد از‌انقلاب 🔸 #پوستر #پیشرفت ♻️ماهواره ایرانی توید 👉 @mtnsr2
⚫️تعهد شاه به تامین نفت #اسرائیل 🔸کیا بودن میگفتن تو سوریه چیکار میکنیم بعد از رژیم پهلوی دفاع میکردند 👉 @mtnsr2
🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱 ⭕️ 🔶قسمت چهل وچهارم 🔶 قرار بود به دماوند رفته وقله را فتح کنیم.صالح آمد از من درخواست کوله کرد . گفتم: همین اسلحه که دست مان است به اندازه کافی سنگینی دارد دیگر کوله را می خواهی چکار؟ گفت: میخواهم توی آن سنگ بریزم باید خودم را محک بزنم وببینم آیا برای زندگی در شرایط سخت آمادگی دارم؟ مطمئن بودم کم می آورد بالا رفتن از کوهی به بلندای دماوند ، آن هم با اسلحه، کار ساده ای نیست. همینطوری اش هم نفس آدم را بند می آورد. اصرار های من اثری نداشت.تا بالای کوه رفتیم وقله را فتح کردیم .من و چند نفر از پاسداران دیگر کم آوردیم و ادامه مسیر برایمان دشوار شده بود .صالح در حالی که کوله های پر از سنگ را در پشتش بسته بود واسلحه در دست داشت دست تک تک ما را گرفت وکمکمان کرد تا خود را بالا بکشیم 🔶 برای خرید گوشت به قصابی رفتیم متوجه شدم مبلغی پیش از هزینه گوشتی که خریدیم به قصاب داد از او سوال کردم که چرا مبلغی اضافه پرداختی ؟ از جواب دادن طفره رفت و بر سوالم اصرار کردم ناچار به جواب دادن شد ومن متوجه شدم که هر ماه به قصاب پول می دهد تا به نیاز مندان گوشت بدهد وآنها را دست خالی از مغازه اش نراند 👉 @mtnsr2 🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
🌀 شب همگی بخیر .... 🌱اولین خاطره از مادر شهید 🌹بخونید حتما تحت تاثیر قرار می گیرید 👉 @mtnsr2
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔅بهترین دلیل 🍃روستای ما یک مدرسه بیشتر نداشت و آن هم دبستان بود.آن وقت ها عبدالحسین تو کلاس چهارم ابتدایی درس می خواند.با اینکه کار هم می کرد، نمره اش همیشه خودب بود. 🍃یک روز از مدرسه که آمد، بی مقدمه گفت:«از فردا اجازه بدین دیگه مدرسه نرم.» من و باباش با چشمهای گرد شده به هم نگاه کردیم😳.همچین درخواستی حتی یکبار هم سابقه نداشت. ❓باباش گفت: تو که مدرسه رو دوست داشتی، برای چی نمی خوای بری؟ 🍃آمد چیزی بگوید، بغض گلوش را گرفت.همان طور، بغض کرده گفت:«بابا از فردا برات کشاورزی می کنم، خاکشوری می کنم، هر کاری بگی می کنم، ولی دیگه مدرسه نمی رم.» این را گفت و یکدفعه زد زیر گریه😭 🤔حدس زدیم باید جریانی اتفاق افتاده باشد، آن روز ولی هرچه پیله اش شدیم، چیزی نگفت. روز بعد دیدیم جدی جدی نمی خواهد مدرسه برود.باباش به این سادگی ها راضی نمی شد، پا توی یک کفش کرده بود که : «یا باید بری مدرسه، یا بگی چرا نمی خوای بری.» 🔹آخرش عبدالحسین کوتاه آمد .گفت: «آخه بابا روم نمی شه به شما بگم.» 🔸گفتم: «ننه به من بگو.» سرش را انداخته بود پایین و چیزی نمی گفت. فکر کردم شاید خجالت می کشد.دستش را گفتم و بردمش تو اتاق دیگر. کمی ناز و نوازشش کردم. گفت و با گریه گفت: «ننه اون مدرسه دیگه نجس شده!» «چرا پسرم؟» 🍃اسم معلمش را با غیظ آورد و گفت: «روم به دیوار، دور از جناب شما، دیروز این پدرسوخته رو با یک دختری دیدم، داشت...» شرم و حیا نگذاشت حرفش را ادامه بدهد.فقط صدای گریه اش بلند تر شد و باز گفت:«اون مدرسه نجس شده، من دیگه نمی رم.» آن دبستان تنها یک معلم داشت.او را هم می دانستیم طاغوتی است، از این کارهاش ولی دیگر خبر نداشتیم. 🍃موضوع را به باباش گفتم. عبدالحسین پیش ما حتی سابقه یک دروغ هم نداشت.رو همین حساب، پدرش گفت: «حالا که اینطور شد، خودم هم دیگه میلم نیست بره مدرسه.»... 🍃تو آبادی علاوه بر دبستان، یک مکتب هم بود. از فردا گذاشتیمش آن جا به یاد گرفتن قرآن 👉 @mtnsr2 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸