سوره الزمر آیه ۵۳
🔅 قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
🔅بگو: «ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کردهاید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را میآمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.
👉 @mtnsr2
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
⭕️داستان استثنایی حکمت روزی رسانی خداوند
🍃زن فقیری که خانواده کوچکی داشت با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد…
🍃مرد بی ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می داد، تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد. آدرس او را به دست آورد و به منشی اش دستور داد مقدار زیادی مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد. ضمنا به او گفت:
🌀 وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی این غذا را فرستاده، بگو کار شیطان است.
🍃وقتی منشی به خانه زن رسید، زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و غذاها را به داخل خانه کوچکش برد.
🍃منشی از او پرسید:
❓نمی خواهی بدانی چه کسی غذا را فرستاده؟
🍃زن جواب داد:
نه، مهم نیست…
✨وقتی خدا امر کند حتی شیطان هم فرمان می برد😁
👉 @mtnsr2
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
11.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠پاسخ به یک سوال کلیدی:
❗️ اول درونم را اصلاح کنم تا رفتارم درست بشه؟ یا اول رفتارم را اصلاح کنم تا درونم درست بشه؟
🔅 نکته ای که صهیونیستها خوب فهمیدند!
👉 @mtnsr2
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
⭕️ #خودسازی
🍁یک جوان از عالمی پرسيد: من جوان هستم و نمی توانم خود را از نگاه به نامحرم منع كنم، چاره ام چيست؟
🔶عالم نيز كوزه ای پر از شير به او داد و به او توصيه كرد كه كوزه را سالم به جایی ببرد و هيچ چيز از كوزه بیرون نريزد و از شخصی درخواست كرد او را همراهی كند و اگر شير را ريخت جلوی همه ی مردم او را كتك بزند!
🍃جوان کوزه را سالم به مقصد رساند و چيزی بیرون نريخت. عالم از او پرسيد: سر راهت چند دختر دیدی!؟!
🍁جوان جواب داد: هيچ!؛ فقط به فكر آن بودم كه شير را نريزم كه مبادا در جلوی مردم كتك بخورم و خوار و خفيف شوم.
👌عالم گفت: اين حكايت مؤمنی است كه هميشه خدا را ناظر بر كارهايش می بيند و از روز قيامت و حساب و كتابش که مبادا در منظر مردم خوار و خفیف شود بيم دارد.
👉 @mtnsr2
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
emamzaman76_112040.mp3
600K
⭕️ملاقات با امام زمان
🍃داستان طلبه ای که آرزوی دیدار با امام زمان(عج) داشت.
🍃 با بیان حجت الاسلام هاشمی نژاد
👉 @mtnsr2
بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند......
هر یوسفی یوسف زهرا نمی شود
✨الهم عجل لولیک الفرج✨
👉 @mtnsr2
motiey-17.mp3
3.5M
⭕️مناجات با امام زمان
🌷تو دعا خواندی مولا که ما برگردیم
🌷 منتظر ماندی مولا که ما برگردیم
🌷ببین زمین می خواند تو را
🌷زمان می گوید بیا
😔مگر نومیدی ز ما؟
👉 @mtnsr2
28.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
⭕️ #شهید_عبدالصاح_زارع
🔶قسمت پنجاه ونهم
🔶 #پاسدار_جوان
یک جوان کم سن و کم تجربه وقتی از محیط گرم وصمیمی خانواده جدا شده وپا به محیط جدیدی به نام پادگان می گذارد و نمی داند در این فضای نا آشنا، خشک و نظامی هر لحظه ممکن است چه اتفاق خوب یا بدی برایش بیفتد، حق دار که نگران و مضطرب باشد من هم همین حال و روز را در ورود به دوران خدمت سربازی داشتم.
از قسمت نیروی انسانی برگه ای دستم دادند تا به قسمت فرماندهی رفته و خودم را معرفی کنم.
محیط پادگان ، جنگلی بود .از نیروی انسانی تا فرماندهی راه کمی نبود ومن باید با لباس سربازی وکوله بزرگی که روی دوش انداخته بودم این مسافت طولانی را در زمینه پر فرازونشیب با پای پیاده طی می کردم.هم احساس غربت داشتم، هم اضطراب مواجهه با شرایطی جدید به دلم چنگ می انداخت و هم اینکه از بالا وپایین رفتن در تپه های جنگلی پادگان خسته شده بودم .
در این حین چشمم به صورت جوان پاسداری افتاد که زیبا ودوست داشتنی بود .نگاه مهربانی داشت و طوری سلام وعلیک کرد که انگار مدتهاست من را می شناسد. اسمم را پرسید و اینکه قرار است کجا بروم. اتاق محل کارش در همان جا بود .من را به دفترش برد وگفت: طی کردن این راه طولانی با کوله ای به این سنگینی سخت وخسته کننده است .
کوله ات را گوشه اتاق بگذار وسبک بار به کارت برس .
صدای دلنشین و رفتار محبت آمیزش باعث شد یک آن تمام دقدقه ها و اضطرابهایم را فراموش کرده و احساس آرامش کنم انگار خدا در اوج نگرانی وترسی که داشتم، برادری عزیز و با محبت را سر راهم قرار داده بود .به مقر فرماندهی که رفتم ، آنچه که در دلم دعا می کردم به اجابت رسید . به لطف خدا من با دستور فرماندهی به قسمتی منتقل شدم که آن پاسدار جوان مسئولیتش را بر عهده داشت . دیگر از خوشحالی نمیدانستم باید چکار کنم گذراندن خدمت سربازی در کنار عبد صالح خدا ، پادگان را در نظرم بسیار دوست داشتنی و جایگاهی معنوی جلوه میداد.
👉 @mtnsr2
🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱