فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷اول ما باید ظهور کنیم تا امام زمان.....
👉 @mtnsr2
مهدویت تا نابودی اسرائیل
⭕️دوست شهیدت کیه؟ 🌷شهید #باکری 🌷شهید #همت 🌷شهید #بروجردی 🌷شهید #امینی 👈یا اینکه ...... 🌷شهید #ابراه
در ادامه طرح رفاقت با شهدا ....
ودر ادامه معرفی شهید
🌷 #عباس_بابایی
👉 @mtnsr2
💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝
🌷آخرین قسمت....
#ماجرای_عاشق_شدن_شهید_بابایی
منتظر عباس بودم که بيايد استقبالم . از دور در راه روي هواپيما خلباني را ديدم که داشت مي آمد پيش ما. فکر کردم عباس است. خوشحال شدم . نزديک تر که آمد فهميدم اشتباه کرده ام. پرسيدم: پس عباس کجاست؟گفت: مأموريت است.گفتم: امروز هم طاقت نياورد که مأموريت نرود؟
از آشنايان و خانواده ام هم کسي به استقبالم نيامده بود. پاي هواپيما پر از آدم هاي بي سيم به دست و ماشين هاي پاترول بود. پرسيدم: اين همه تشريفات براي چيست؟ مقامي کسي قرار است برود؟ گفتند: نه، براي شهداي مکه است. از پاي هواپيما من را سوار ماشين کردند و بردند کنار هلي کوپتري که آنجا نگه داشته بود. گفتند: سوار شويد تا برويم. گفتم: هلي کوپتر براي چه؟ از آزادي تا دوشان تپه را بايد با هلي کوپتر رفت؟ خود عباس حتي ماشين دولت را براي کارهايش سوار نمي شود حالا من با هلي کوپتر بروم؟گفتند: شما نگران نباشيد. خود تيمسار هلي کوپتر را فرستاده اند. الآن تشييع جنازه شهداي مکه است و همه خيابان ها بسته است. بعد از اينکه ده دقيقه اي معطلشان کردم سوار شدم. هلي کوپتر که بلند شد دلم مثل سير و سرکه مي جوشيد. چند تا از دوست هاي عباس هم در هلي کوپتر بودند. همه شان مثل آدم هاي عزيز از دست داده بودند. چشم هايشان از زور گريه بايد کرده بود. به يکي شان گفتم: ديگر بس است هرچه شده به من بگوييد. گفت: قول مي دهي گريه نکني؟ قول دادم. گفت: الآن داريم مي رويم بيمارستان. عباس تصادف کرده و کتفش شکسته. آقاي خامنه اي و رفسنجاني هم الآن آنجا هستند.گفتم: شما گفتيد و من هم باورکردم. مقامات که به خاطر يک کتف شکستن نيامده اند. راستش را به من بگوييد. گفت: نه همين طور است که مي گويم . به دستور امام آمده اند. فقط آنجا گريه نکني ها. عباس هميشه دوست داشت تو بخندي.
سرم گيج رفت. احساس کردم که آنچه عباس قبل از سفر به من مي گفته اتفاق افتاده و ديگر نمي توانم ببينمش . حالا تازه مي فهميدم همه آن مجلس ختم و پنهانکاري همسفرهايم و روزنامه جمع کردن ها براي چه بود. با دست کوبيدم توي شيشه هلي کوپتر که ديگر در حال فرود آمدن بود. با دست کوبيدم توي شيشه جمعيت سياه پوش آن پايين را ديدم . دخترم با دسته گلي در دستش جلوي آنها ايستاده بود. ديگر يقين کردم که شهيد شده. پايين که آمدم انگار همه زمين روي شانه هايم آوار شده باشد. پاهايم ناي حرکت نداشتند. افتادم روي زمين. ياد حرف خودش افتادم که توقع داشت در چنين شرايطي مثل يک مرد رفتار کنم. بلند شدم و کفش هايم را درآوردم و دنبال عکسش توي جمعيت گشتم.درست مثل خوابي که در مکه ديده بودم. عباس حالا فقط عکسي ميان جمعيت شده بود.کاش مي شد همه چيز به همين خوبي تمام شود.
يک روز در پارکي با هم فواره اي ديده بودند. مرد گفته بود بدش مي آيد از فواره که درست در لحظه اوج سرنگون مي شود. يا آدم نبايد شروع کند، يا ديگر وقتي شروع کرد ايستادن برابر يا افتادن است . زن ياد روزهاي شروعشان افتاد. از آن موقع رنگ آرامش را نديده بودند. مرد نمي خواست بايستد و آخر کار هم در لحظه اوج نيفتاده بود، بلکه به آرزوي قديمي اش رسيده بود. اين سال ها زن هم پا به پاي او دويده بود. فکر کرد اين همه سال مرد مي خواسته او را براي چنين لحظه اي آمده کند تا حالا طاقت نعش شهيدي عزيز بر دل ديده را داشته باشد.
امام خواسته بودند جنازه را دفن نکنيد تا خانمش بيايد. او را سه روز نگه داشته بودند تا من برگردم و حالا برگشته بودم و بايد بدن او را روي دست ها مي ديدم . حالم قابل وصف نبود. حال آدمي که عزيزش را از دست بده چه طور است ؟ در شلوغي تشييع جنازه نتوانستم ببينمش . روز شهادت عباس عيد قربان بود . روزي که ابراهيم خواسته بود پسرش را قرباني کند. درست سر ظهر . عباس سرم کلاه گذاشته بود. مرا فرستاده بود خانه خدا و خودش رفته بود پيش خدا.
اصرار کردم که توي سردخانه ببينمش . اول قبول نمي کردندولي بالاخره گذاشتند . تبسمي روي لب هايش بود. لباس خلباني تنش بود و پاهايش برخلاف هميشه جوراب داشت . صورتش را بوسيدم . بعد از آن همه سال هنوز سردي اش را حس مي کنم . دوست داشتم کسي آن جا نباشد و در کنارش دراز بکشم و تا قيام قيامت با او حرف بزنم….
👉 @mtnsr2
💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝
⭕️خاطره ای از شهید عباس بابایی
عباس نمازش را بسیار با آرامش و خشوع می خواند. در بعضی وقتها که فراغت بیشتری داشت آیه «ایّاک نعبد و ایّاک نستعین» را هفت بار با چشمانی اشکبار تکرار می کرد.
به یاد دارم از سن هشت سالگی روزه اش را به طور کامل می گرفت. او به قدری نسبت به ماه رمضان مقیّد و حساس بود که مسافرتها و مأموریتهایش را به گونه ای تنظیم می کرد تا کوچکترین لطمه ای به روزه اش وارد نشود. او همیشه نمازش را در اول وقت می خواند و ما را نیز به نماز اول وقت تشویق می کرد.
فراموش نمی کنم، آخرین بار که به خانه ما آمد، سخنانش دلنشین تر از روزهای قبل بود. از گفته های او در آن روز یکی این بود که: وقتی اذان صبح می شود، پس از اینکه وضو گرفتی، به طرف قبله بایست و بگو ای خدا! این دستت را بروی سر من بگذار و تا صبح فردا برندار.
به شوخی دلیل این کار را از او پرسیدم. او در پاسخ چنین گفت: اگر دست خدا روی سرمان باشد، شیطان هرگز نمی تواند ما را فریب دهد.
از آن روز تا به حال این گفته عباس بی اختیار در گوش من تکرار می شود.
(راوی: اقدس بابایی)
👉 @mtnsr2
✍تا به حال در ذهنم این بوده :خود را بدهکار شهدا میدانستم
اما به مطلب جالبی بر خوردم بدهکاری ما به شهدا پیش کش
ما بدهکار همسران شهدا ومادران شهدا وفرزندانشان نیز هستیم
دلهره و استرس شبهای عملیاتِ مادران وهمسران شهدا است که ما را مدیون شهدا کرده
حماسه ای که خانواده شهدا خلق کرده اند دیدنی تر از حماسه رزمندگان است
🍃ادامه راه شهدا مرحمی بر قلبهای همسران ومادران شهداست
👉 @mtnsr2
1_8843346.mp3
3.24M
⭕️ #نوای_شهدایی
🌷خدایا به عشق وسوزش
🌷غم مادران شهیدان
🌷به صبر وبه اشک به آه دل همسران شهیدان
👉 @mtnsr2
☘🌷تقدیم به همسران ومادران شهدا
🌷خدایا به عشق وسوزش
🌷غم مادران شهیدان
🌷به صبر وبه اشک به آه دل همسران شهیدان
🌷که یک دم مگیر از دل ما
🌷ره مهر ورسم وفا را
🌷مبدا که کسی بشکند آه
🌷دل پاک آلاله ها را
🌷که خون شهیدان به ما آبرو داد
🌷که یاد شهیدان به ما رنگ و بو داد
🌷☘یا حسین یاابن الزهرا
👉 @mtnsr2
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
⭕️ #سلام_علی_ابراهیم۲
🔶ادامه قسمت سی ونهم
🔶 #معجزه
بعد از چند دقیقه بدونه حرکت روی زمین بودم ،خونریزی من بند آمد.در همین لحظات احساس کردم که میتوانم پایم را تکان دهم! آهسته پایم را روی زمین کشیدم بعد متوجه شدم حس به انگشتان دستم نیز باز گشته😊 آنها را باز وبسته کردم. باور کردنی نبود من یک ربع هرچه تلاش کردم هیچ حرکتی نتوانستم انجام دهم اما حالا.....
خدا را شکر کردم. دستم را روی زمین کشیدم در همان گرگ ومیش صبحگاهی ،بند اسلحه را لمس کردم . اسلحه را به آرامی سمت خودم کشیدم😥 قنداق اسلحه را روی سینه ام گذاشتم.
افسر بعثی هنوز در سنگر تیر با آتش خودش راه عبور رزمندگان را بسته بود ، او در چند متری من قرار داشت . به محض اینکه متوجه من شد ، او را به رگبار بستم👊 . با کشته شدن افسر بعثی بقیه نفرات داخل سنگر فرار کردند . چند دقیقه ای طول کشید تا رزمندگان به آن سنگر رسیدند من را در آن وضعیت دیدند وبه عقب آوردند . با اینکه گلوله به صورتم خورده و از گردنم خارج شده بود اما روحیه خوبی داشتم . هیچ احساس ضعفی در بدنم نبود . میخواستم ادامه دهم اما کار با موفقیت در آن محور به پایان رسیده بود
اما اینجا توی بیمارستان نجمیه ،همه پزشکان می گویند که این معجزه است .گلوله درست به استخوانهای نخاع خورده ، اما نخاع تو سالم است ؟!
میگویند در تمام موارد مشابه که داشتیم ،آن مجروح قطع نخاع شده اما برای تو اینگونه نیست!
البته قوزک پای #ابراهیم خیلی بد آسیب دید وشش ماه ،او را از حضور در جبهه دور کرد. یادم هست که یک ماه بعد . #ابراهیم وجواد افراسیابی ومصطفی تقوایی با موتور به هنرستان امام صادق علیه السلام در منطقع ۱۲ تهران آمدند تا به من سر بزنند. #ابراهیم گفت: چرا مدرسه خلوته؟ گفتم شهید آوردند . شهید غمخوار اولین دانش آموز هنرستان است که شهید شده. الان بردند آن طرف جلوی سکو،اما مداح نداریم .داش ابراهیم ،خدا تو رو رسوند.
سریع آمد میکرفن را برداشت وشروع کرد . نمیدانید چه مجلسی شد .او میخواند وهمه گریه می کردند بعد هم یک بیت شعر خواند وهمه زمزمه کردند با همین شعر پیکر شهید را حرکت دادند
🌷مهدی یا مهدی به مادرت زهرا علیه السلام
🌷امشب امضا کن پیروزی ما را
وقتی جمعیت از مدرسه رفت . آقا #ابراهیم آماده شد که با رفقا برود . به من گفت حسین اینجا رو ببین بعد وسط حیاط مدرسه نشست و محل بخیه پشت گردنش را نشان داد . من با دست لمس کردم . درست محل استخوان نخاع سوراخ وبخیه شده بود . واقعا فهمیدم که چرا پزشکان می گفتند معجزه شده
👉 @mtnsr2
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
⭕️امام محمد باقر علیه السلام
مؤمن به هر بلائی گرفتار میشود و به هر نوع مرگ و میری از دنیا میرود اما (هیچ وقت) دست به انتخار و خودکشی نمیزند.
(فروع کافی، ج ۳، ص ۱۱۲
👉 @mtnsr2
مهدویت تا نابودی اسرائیل
⭕️ #عالم_پس_از_مرگ 🔶قسمت بیست ودوم 1⃣ #سکرات_موت 🍃حضرت ملک الموت اینکه ما دید بدی نسبت به این م
⭕️ #عالم_پس_از_مرگ
🔶قسمت بیست سوم
1⃣ #سکرات_موت
بعد از مرگ انسان اولین منزلی که در انتظار اوست عالم قبر است
🍃پیغمبر میفرماید :اولین منزل بعد مرگ قبر است کسی که از این منزل خلاص شد ،منازل بعد از آن آسان است
اما اگر خلاص نشد معلوم نیست در منازل بعدی مشکلی نداشته باشد
⚡️کسانی که در این دنیا مراحل تکامل روح را طی کردند به راحتی این منزل را طی میکنند وآنهایی که تا حدودی این مراحل را طی کردند مراحل تکامل باقی مانده روح را در عالم قبر طی خواهند کرد روایتی شنیدم که ترس تمام وجودم را فرا گرفت : اینکه کسانی که در عالم قبر نام رسول خدا را بعد هزاران سال به ذهنشان می آید .
🍃امام کاظم در کنار قبر شخصی حاظر شد ونگاهی به قبر انداخت و فرمود : دنیایی که آخرش به این ختم شود بهتر است به آن دل نبندند وآخرتی که اولش این است آخرش چگونه است؟.....
🍃بزرگان دینی ما یا حتی معصومین ترس خود را از این مرحله از زندگی را نتوانستند پنهان کنند . لحظات سختی که قوی ترین مردان و زاهد ترین اشخاص در مواجهه با آن به وحشت افتاده بودند . لحظاتی که شخص در تحیر است . مواجه با مرگ و عکس العمل حضرت علی در مناجات مسجد کوفه کاملا مشهود است برای یکبار هم شده توصیه می شود ترجمه این مناجات را بخوانید .....
حتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه به حضرت علی علیه السلام وصیت می کند بعد از اینکه من را دفن کردید بر سر قبرم بنشینید
در روایات ما به مکرر آمده که میت را موقعی که به خاک سپردید آنهایی که با میت نزدیکتر هستند مستحب است بر سر قبر بمانند . میت هنوز با عالم قبر خو نگرفته و هنوز نمیداند از دنیا رفته و در سر در گمی بسر میبرد ....
👉 @mtnsr2